گلها گلها

پرسش های بی پاسخ

گلها گلها

پرسش های بی پاسخ

حسین فاطمی شهید مظلوم یا ................ ؟


 حسین فاطمی شهید مظلوم یا


 ................ ؟

 

بسیار و فراوان نوشته اند و خوانده ایم ، گفته اند و شنیده ایم که دکتر سید حسین فاطمی قهرمان و مبارز آزادیخواه مظلومانه ، غریبانه و  بی گناه توسط شاه (جنایتکار ،  دست نشانده ، کودتاچی و امثالهم ) و  به فرمان استعمار به شهادت رسید و شاه با این کار  نفرین ابدی را برای خود خرید ......

 

ما نیز به بررسی ، بازخوانی و واکاوی تعدادی معدود از انبوه بی حد و حصر این روایات کم و بیش مشابه (مشت نمونه خروار) مدافعین این سید مظلوم و اسطوره شهید و اسوه بی بدیل آزادیخواهی می پردازیم.

 

دوستان گرامی به هیچ وجه در این نوشتار سعی بر  دفاع از اعدام فاطمی و توجیه آن نیست بلکه تلاش  می شود هرچند ناقص والکن اما  نگاهی داشته باشیم  از زاویه دیدی متفاوت از  کنشگران منشعب از  جبهه ملی مصدق (البته جبهه خود خوانده ملی) اعم از احزاب و اشخاص باورمند به راه و روش و منش مصدق ، احزاب موسوم به ملی مذهبی و  امثال آنها  به وقایع مربوط به سیدحسین فاطمی در روزهای 25 تا 28 مرداد 1332 و نیز بعد ازآن تا اعدام وی در آبان سال بعد از آن.

ابتدا تعدادی از این مرثیه سرایی ها که بعضاً و یا عمدتاً همراه با ستایش و منقبت فاطمی می باشند و نیز نگاهی آکنده از خشم و نفرت از محمدرضاشاه پهلوی دارند را آورده و سپس گفتگویی و یا روایتی متفاوت و تقریباً خالی از آن حُب و بُغض ها اما از شخصی بسیار نزدیک به فاطمی  را مطرح می کنیم تا که پرسشهایی در ذهن کنجکاو خوانندگان بی طرف مطرح شده و در پایان نگاهی طولانی و بی پرده داریم به رفتار و گفتار حسین فاطمی در سه روزی که منجر به اعلام حکم اعدام وی توسط دادگاه نظامی در سال 1333 شد.

 

در اینجا هیچگونه بحث و  یا جدلی بر وقایعی دیگر اما موازی با آنچه گفته شد نیست مانند اینکه بگوییم 28 مرداد قیام بود یا کودتا یا واقعه ای غیر این دو ، همچنین دیگر وقایع زندگی فاطمی  قبل از 25 مرداد 1332. تنها پس از این تاریخ مورد نظر هست . آن هم فقط در مورد فاطمی و نه شخص دیگری حتی مصدق زیرا هر کدام از آنها لازمه اش تحقیقات مفصل و صد که نه هزار البته بی طرفانه می باشد.

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ابتدا نام سید حسین فاطمی را در محیط گوگل سرچ می کنیم که طبق معمول اولین شرح حال را سایت دانشنامه عمومی ویکیپدیا می آورد :


حسین فاطمی

از ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد

 

(https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%DB%8C)

 

دستگیری و اعدام

 

هنگام دستگیری در کنار تیمسار تیمور بختیار (نشسته)

 

پس از کودتای ۲۸ مرداد نزد دوستانش در خفا بود تا ۶ اسفند که دستگیر شد. همان ابتدای دستگیری تصمیم گرفته می‌شود در حین دادرسی توسط یک حرکت به ظاهر خودجوش مردمی به دست شعبان جعفری و مریدانش به قتل برسد که وی و خواهرش مجروح می‌شوند (۱۱)

فریدون مظاهر تهرانی شاهد این ماجرا می‌نویسد(12)

ناگهان شعبان بی مخ و یارانش با چاقوهای برهنه به دکتر فاطمی حمله‌ور شده و ضرباتی چند وارد کردند. خانمی که بعداً فهمیدم خانم سلطنت فاطمی خواهر دکتر فاطمی است و از طریق خبر رادیو مطلع شده بود که برادرش را دستگیر کرده و به محل دفترفرمانداری نظامی تهران که آن موقع در داخل کاخ شهربانی (ساختمان ۷ فعلی وزارت‌خارجه) بود آورده‌اند خود را به آن محل رسانده که مصادف با حمله چاقوکشان به دکتر فاطمی شده و خود را سپر بلا کرده‌بود. حمله کنندگان شش ضربه به دکتر فاطمی و ۱۰، ۱۱ ضربه به خانم سلطنت فاطمی وارد کردند. دکتر فاطمی را درحالی که روی زمین افتاده بود و خون از بدنش جاری بود با همان جیپی که آورده بودند از محل دور کردند. در آن تاریخ رئیس کل شهربانی سپهبد مهدی‌قلی علوی مقدم، فرماندار نظامی تهران سرتیپ تیمور بختیار و فرمانده گارد شاهنشاهی سرتیپ نعمت‌الله نصیری (ارتشبد بعدی) بودند.

سید حسین فاطمی سرانجام پس از محاکمه غیرعلنی در دادگاه نظامی (۷ مهر) به دلیل اقدام برای برکناری شاه و اقدام علیه سلطنت در سحرگاه آبان ۱۳۳۳ اعدام شد

اشرف پهلوی در اعدام ایشان اصرار زیادی می‌ورزید و نهایتاً در قبرستان ابن بابویه شهر ری در کنار کشتگان قیام ۳۰ تیر به خاک سپرده شد.

دکتر سیف پور فاطمی، برادر دکتر حسین فاطمی در خصوص نحوه اعدام وی می‌گوید «حسین را وقتی برای اعدام بردند که بسیار ناخوش احوال و بیمار بود. او را برای اجرای حکم با برانکارد و در حال تب آوردند و نصیری و بختیار با شلیک سه گلوله او را از بین بردند.

آیت الله زنجانی تلاش بسیاری برای جلوگیری از اعدام دکتر فاطمی می‌کند و حتی از آیت الله بروجردی هم کمک می‌خواهد و بروجردی در پاسخ او چنین می‌گوید: «انگلیسیها از او کینه به دل دارند، شاه هم ضعیف است کاری نمی‌شود کرد.

 

اظهارات درباره اعدام

سام فال(14) (Sir Sam Falle) دبیر شرقی سفارت انگلیس در تهران در زمان کودتا می‌نویسد «... اعدام بی رحمانه، صرفنظر از غیرانسانی بودن آن، ممکن است در مورد مصدق عاقلانه نباشد ولی شاید برای فاطمی، اگر دستگیر شود، بهترین راه حل باشد. تا زمانی که اینگونه افراد زنده هستند و در ایران به سر می‌برند، همیشه خطر ضد کودتا وجود دارد، شدت عمل ضروری است... (15)

کرمیت روزولت دراول شهریور پس از کودتا به ایران می‌رود و می‌گوید: «پس از برگزاری تشریفات، شاه به من اشاره کرد و اولین عبارتی که با لحن رسمی ادا کرد این بود: «من تختم را مدیون خدا و ملتم و ارتشم و شما هستم» ... و روزولت موضوع سرنوشت مصدق و دیگر رهبران جبهه ملی را عنوان می‌کند و از محمد رضا شاه می‌پرسد: «میل دارم بدانم در مورد مصدق، ریاحی و دیگران، که علیه شما توطئه کرده‌اند، چه فکری کرده‌اید؟» شاه می‌گوید: «در این مورد زیاد فکر کرده‌ام. مصدق محاکمه می‌شود. (در این موقع لب‌های شاه می‌لرزید) و به سه سال محکوم خواهد گشت ... ریاحینیز مجازات مشابهی دارد؛ ولی یک استثناء وجود دارد و آن، حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می‌کنند. فاطمی، بیش ازهمه ناسزاگویی کرد. هم او بود که توده ای‌ها را واداشت مجسمه‌های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند. او، پس از دستگیری، اعدام خواهد شد.(16)

اندیشه‌ها

دکتر فاطمی قبل از اعدام گفته بود:

ما سه سال در این کشور حکومت کردیم و یک نفر از مخالفان خود را نکشتیم برای آنکه ما نیامده بودیم برادرکشی کنیم ما برای آن قیام کردیم که ایران را متحد کرده و دست خارجی را از کشور کوتاه کرده و معتقد بودیم اگر در گذشته بعضی از هم وطنان ما در اثر فشار اجانب تحت نفوذ آنها قرار گرفته‌اند و منویات آنها را اجرا کرده‌اند، بعد از آنکه به نهضت استقلال نائل شدیم رویه سابق را ترک خواهند گفت ولی افسوس که عاقبت گرگ زاده گرگ شود.

 

دکتر مصدق بعد از مرگ وی چنین گفت:

اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.

 

پانویس

 8-۸٫۰  ۸٫۱ میهن: تحلیل سیاسی و تاریخی ملی شدن صنعت نفت

9- محمدمهدی عبدخدایی از ترور فاطمی می‌گوید، شرق، ۱۲ مهر ۱۳۹۴

10- ترور برای خدا در چهار اپیزود، رادیو فردا، ۱ آذر ۱۳۸۹، بازدید در ۲۶ نوامبر ۲۰۱۰

11- شعبان جعفری به کوشش هما سرشار، نشر ناب

12- پرویز داورپناه، یادی از حسین فاطمی یار وفادار مصدق، نقل از فریدون مظاهر تهرانی، روزنامه شرق

13-  جلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، جلد اول (چاپ پنجم، تهرانانتشارات اسلامی۱۳۷۸)

14- سر سام فال در دوران مبارزات نهضت ملی شدن نفت به عنوان دبیر شرقی سفارت انگلیس در تهران مشغول خدمت بود و توانست ارتباط گسترده‌ای با مخالفان داخلی مصدق ایحاد نماید و به تدریج سازماندهی این نیروها علیه حرکت مردم را به عهده گرفت.

15- گزارش سام فال عضو سفارت انگلستان در بیروت به وزارت خارجه در سی سپتامبر ۱۹۵۳ برابر هشتم مهر ماه ۱۳۳۲ طبق سند شماره ۱۰۴۵۸۴/۰۳۷۱F

16- کرمیت روزولت ضد کودتا، ص ۲۰۱۲۰۰

 

 

به طوری که ملاحظه شد در این منبع از اقدامات فاطمی  از روز 25مرداد  تا  قبل از 28 مرداد سخنی به میان نیامده و فقط به اختفای وی پس از 28 مرداد و دستگیری وی در اسفند ماه همان سال اشاره می شود!

نکته بسیار عجیب و شگفت انگیزی که در روز دستگیری فاطمی بیان می شود هجوم به وی و چاقو خوردنش می باشد.  نه اینکه چاقو خوردن وی باعث شگفتی شود ولی آنجا که بیان می شود فاطمی 6/شش ضربه چاقو و خواهر او سلطنت فاطمی 11،10 / ده،یازده ضربه چاقو می خورند و هردو زنده می مانند عمق افسانه سازی و مرثیه سرایی توسط مصدقیون را به خوبی نشان می دهد که تو گویی فاطمی و خواهرش یا رویین تن بوده اند یا نظر کرده حضرت عباس و یا ؟؟؟؟؟ .

پس از آن با بیان روایاتی از دو فرد از دولت های بریتانیا و آمریکا  و نیز اشرف پهلوی که گویا  نظر موافقی درمورد اعدام فاطمی داشته اند سعی شده است که اعدام وی را حسب خواست آنها نشان دهند.

 

 

حال به مروری بر دیگر صفحات محیط مجازی در مورد فاطمی می پردازیم

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

وبلاگ ایران آزاد

 

یکشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۱

روزی که شعبان جعفری دکتر فاطمی را با چاقو زد

(http://iranutopia51.blogspot.fr/2012/06/blog-post_24.html)

 

 

دکتر فاطمی در کودتای نافرجام نیمه شب بیست وپنجم مرداد ماه ۱۳۳۲ بوسیله گارد شاهی به نحو اهانت آمیزی بازداشت شد ولی سحرگاهان پیروزمندانه به خانه اش باز گشت ودر سرمقاله یکشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۳۲ (شماره ۱۱۷۲) باختر امروز نوشت:

"ساعت یازده و نیم دیشب چند افسر مسلح و قریب پنجاه، شصت نفر سرباز گارد شاهنشاهی شصت تیر بدست مثل راهزنانی که در کتابهای افسانه ی قرون وسطائی خوانده اید، به خانه ی من ریختند و بدون این که حتی اجازه دهند من کفش پا کنم در برابر شیون طفل یازده ماهه و مادرش مرا به سعد آباد ـ کاخ سلطنتی ـ توقیفگاه گارد شاهنشاهی بردند و در هر اطاق خانه ام نیز تا ساعت چهار صبح دوازده سرباز بیتوته فرمودند. پس از حادثه نهم اسفند که خود شاه دخالت مستقیم در آن داشت، من دیگر تا آنوقت به دربار نرفته بودم، ولی ناگهان برای گفتن مطالبی تلفن کردم و یکسر گرسنه از وزارتخانه به کاخ اختصاصی رفتم، دیدم شاه از دکتر مصدق گله می کند و می گوید، مصدق از من رنجیده است، به گمان اینکه در حادثه ی نهم اسفند من دست داشته ام. شما چه می گوئید؟ بی پروا به او گفتم که من تردید ندارم اعلیحضرت بوجود آورنده این صحنه ی شرم آور بوده اید.

بعد به دو چشمان او که خیلی داعیهً معصومیت دارند، نگاه کرده، گفتم: به من بفرمائید تا کجا می خواهید بروید. آیا اعمال فاروق برای شما سرمشق نشده است که تا آنجا رفت که تاج و تخت خویش را در روز موعود از دست گذاشت. آیا شما هم از آن راه می خواهید بروید.؟به او گفتم: یک بار در سی ام تیر به دستور سفارت انگلیس دکتر مصدق را مجبور به استعفا کردید و سزای آنرا دیدید. آیا خیال می کنید ممکن است آن آزمایش تلخ را تکرار کرد؟"

 

شعبان جعفری به دکتر فاطمی چاقو زد


"هماسرشار" در لس آنجلس با شعبان جعفری معروف به بی مخ مصاحبه کرده و در قسمتى از متن کتاب منکر مضروب کردن زنده یاد دکتر حسین فاطمى وزیر امور خارجه دولت ملى دکتر مصدق شده است.

 

فریدون مظاهر تهرانی که شاهد و ناظر این ماجرا بوده است در روزنامه شرق می نویسد:

 

"این موضوع براى من تداعى معانى شد و تصمیم گرفتم مطلب را آن گونه که شخصاً شاهد و ناظر بوده ام به شیوه نگارش درآورم. انگیزه عدم انتشار موضوع تاکنون آن است که در رژیم گذشته به خاطر اختناق سیاه حاکم بر جامعه به وسیله نظام ستم شاهى کسى قادر به ابراز مطلبى خلاف منویات آن حکومت نبود. ولى چه همان موقع و چه بعد از انقلاب موضوع را اغلب به دوستان و آشنایان مورد اعتماد گفته بودم و حتى قرار بود مرحوم سرهنگ غلامرضا نجاتى نویسنده کتاب تاریخ ملى شدن صنعت نفت ایران و کودتاى ۲۸ مرداد مشاهدات مرا در یکى از کتب خود بگنجاند که متاسفانه عمرش وفا نکرد. بگذریم و به اصل مطلب بپردازیم. به علت بچه محل بودن شخصاً و از نزدیک شعبان جعفرى را مى شناختم و عملاً شاهد و ناظر عملیات یاد شده بوده ام ."

 

شعبان جعفرى ساکن محله پا گذر در«خونگاه» محاط بین گذر مستوفى و گذر باغخانه و گذر قلى بود که خیابان هاى اطراف آن جلیل آباد (خیام فعلى) در شرق _ بوذرجمهرى در شمال و شاهپور (وحدت اسلامى) در غرب است و ما هم در همان نزدیکى منزل وى ساکن بودیم.

 

در یکى از روزهاى اسفندماه سال ۱۳۳۲ خورشیدى (احتمالاً شش اسفند) درحالى که نوجوان ۱۷ساله اى بودم و به علت معالجه بیمارى تراخم چشم مدتى بود ترک تحصیل کرده بودم جهت دیدار پدرم که افسر شهربانى بود و در اداره کارپردازى آن موقع واقع در کاخ شهربانى کار مى کرد به محل یاد شده رفته بودم و به توصیه پدرم در تراس و پاگرد ورودى کاخ شهربانى قدم مى زدم و منتظر پدرم بودم که ناگهان اتومبیل جیپى جلوى پلکان کاخ مذکور متوقف شد و درحالى که یک نفر نظامى در جاى راننده و نفر دیگرى در کنار وى بود از عقب جیپ مذکور یک نفر غیرنظامى را که ربدوشامبر تیره رنگ به بر و دمپایى به پا داشت و داراى ریش توپى سیاه رنگى بود درحالى که از جلو به دستانش دستبند زده بودند از جیپ پیاده کرده و او را از پلکان به بالا آورده و سپس از در ورودى داخل سرسرا و هال کاخ شهربانى شده و به انتهاى هال رفته و از طریق پله هاى موجود در کنار اداره مستشارى آن موقع شهربانى یاد شده را به طبقه بالا (دوم) اتاق مخصوص رئیس کل شهربانى بردند. موقعى که شخص دستگیر شده را از کنار من عبور مى دادند متوجه رنگ زرد وى در قسمت گونه ها و پیشانى شدم و عده اى مى گفتند یاد شده دکتر فاطمى است. مدتى بدین منوال سپرى شد.

 

سپس دکتر فاطمى را به همان وضع که آورده بودند از طبقه بالا به پایین و هال و بعد به روى تراس و پله ها آوردند. ناگهان مشاهده کردم در خیابان جلوى پله ها که آن وقت خیابان ملل متحد نام داشت شعبان بى مخ به اتفاق تعدادى از نوچه هاى خود که من برخى از آنها را مى شناختم و چاقو کش هاى حرفه اى بودند درحالى که نیم دایره اى تشکیل داده اند و هریک چاقوى برنده اى در دست دارند و به سبک مراسم عزادارى تظاهر به سینه زنى مى کنند بدون آنکه چاقو را به بدن خود فرو کنند شعار مى دادند: خدا، شاه ِ میهن (واژه شاه را با کسره ه تلفظ مى کردند.) موقعى که مامورین، دکتر فاطمى را از پله ها پایین برده و وارد خیابان شدند و قصد داشتند او را سوار همان جیپ کذایى کنند و ببرند ناگهان شعبان بى مخ و یارانش با چاقوهاى برهنه به آن شادروان حمله ور شده و ضرباتى چند وارد کردند که خانمى که بعداً فهمیدم خانم سلطنت فاطمى خواهر دکتر فاطمى است و از طریق خبر رادیو مطلع شده بود که برادرش را دستگیر کرده و به محل دفتر فرماندارى نظامى تهران که آن موقع در داخل کاخ شهربانى بود آورده اند خود را به آن محل رسانده که مصادف با حمله اوباش و چاقوکشان به دکتر فاطمى شده و خود را سپر بلا کرده روى برادرش افکند و از ۱۶ ، ۱۷ ضربه چاقوى حمله کنندگان شش ضربه به دکتر فاطمى و ۱۱ ، ۱۰ ضربه به خانم سلطنت فاطمى وارد شد.

 

مامورین به صورت بهت زده ناظر جریان بودند و هیچ گونه اقدامى در جلوگیرى از عمل چاقوکشان به عمل نمى آوردند. در نتیجه مردمى که در خیابان به مناسبت واقعه ازدحام کرده بودند وقتى که فهمیدند مضروب دکتر فاطمى است اعتراض و شروع به انتقاد از عمل مهاجمین کردند که به ناچار چند مامور دیگر از داخل کاخ شهربانى خارج شده و به کمک مامورین قبلى دکتر فاطمى را درحالى که روى زمین افتاده بود و خون از بدنش جارى بود با همان جیپى که آورده بودند از محل دور کردند و خواهر دکتر فاطمى را عده اى از مردم از محل دور کرده و بعداً فهمیدم به بیمارستان نجمیه برده اند. توضیح آنکه شعبان بى مخ و همکاران چاقوکش اش در آن روز لباس ورزشى به صورت بلوز و شلوار داراى رنگ هاى نوارى آبى و قرمز و سفید به تن و کفش کتان ورزشى به پا داشتند و نوار پهنى به صورت پرچم ایران دور سینه و شانه و کمر خود بسته بودند که روى آن نوشته شده بود: «جمعیت جوانمردان جانباز!» و یا به قول خودشان جوانمردان شاه پرست و شاهدوست.

 

بقیه جریان را که من شاهد نبوده ام در متون کتاب هاى تحقیقى و تاریخى شرح داده شده و موجود است. و اما بایستى اضافه نمایم که در آن تاریخ رئیس کل شهربانى سپهبد مهدیقلى علوى مقدم، فرماندار نظامى تهران سرتیپ تیمور بختیار و فرمانده گارد شاهنشاهى سرتیپ نعمت الله نصیرى (ارتشبد بعدى معدوم) بودند که با مواضعه و توطئه چاقوکشان حرفه اى و سرپرست آنها شعبان خان را خبر کرده بودند که درجا کار دکتر فاطمى را بسازند و شایع نمایند مردم او را به قتل رسانده اند که فداکارى خواهرش در آن مقطع تاریخى موقتاً وى را از مرگ حتمى نجات داد.

دکتر در بیدادگاه پهلوی

 

روز چهارشنبه نوزدهم آبان ماه ۱۳۳۳ ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد، تیمور بختیار فرماندار نظامی و سرتیپ آزموده دادستان ارتش به زندان رفتند و حکم اعدام دکتر حسین فاطمی را در لشکر دو زرهی به وی ابلاغ کردند.

 

آزموده گفت اگر وصیتی دارید بفرمائید، شما که مکرر می گفتید: من از مرگ ابائی ندارم و مرگ حق است. دکتر فاطمی پاسخ داد: “ آری آقای آزموده مرگ حق است و من از مرگ ابائی ندارم، آنهم چنین مرگ پرافتخاری، من می میرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند.”

 

دکتر فاطمی درخواست کرد که پیشوای ملت و یار و رهبرش دکتر مصدق را برای آخرین بار ملاقات کند. این درخواست او رد شد قبل از اجرای حکم اعدام، دکتر فاطمی به آزموده می گوید:

 

 آقای آزموده! مرگ بر دو قسم است، مرگی در رختخواب ناز و مرگی در راه شرف و افتخار و من خدای را شکر می کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می شوم

 

و سر انجام در تاریک روشن روز نوزدهم آبان ماه ۱۳۳۳ فریاد رسای آن یار وفادار مصدق راکه عاشقانه ایران را می ستود و دشمنان این سرزمین را خشم می ورزید، صفیر گلوله های چهار مامور شلیک برای همیشه در گلو خاموش ساخت. اما چهره آن روزنامه نگار شجاع و دلیر، آن سرباز نهضت ملی ایران و آن یار صمیمی و وفادار و تسخیر ناپذیر مصدق قهرمان، جاودانه بر سینه تاریخ نقش بست و تربتش زیارتگه رندان آزاده این مرز و بوم گردید.

دکتر پرویز داورپناه

۱۶ آبان ماه ۱۳۸۹

 

پس از پیروزی کودتا رژیم بیشتر از هرکس به دنبال دکتر فاطمی بود.

 

 

چرچیل طی نامه محرمانه ای به تاریخ ۳۰ سپتامبر ۱۹۵۳ از شاه می‌خواهد حال که مصدق در کودتا کشته نشده است از اعدام اوصرف نظر کند، اما در باره دکتر فاطمی چنین می‌نویسد: برای فاطمی بهترین جواب اعدام است تا زمانی که این افراد زنده و در ایران هستند امکان ضد کودتا وجود دارد...

(استخراج از سند شماره اف او371/۱۰۵۴۸۴)

 

سر دنیس رایت سفیر بازگشته انگلیس به تیمور بختیار چنین می‌گوید: در نخستین فرصت مشتی به دهان او بکوب تا بداند هیبت امپراطوری بازی کردنی نیست!


شاه
 در ملاقات با کرومیت روزولت مامور سیا و عامل کودتای ۲۸مرداد جنین می‌گوید: من تاج وتختم را مدیون خدا، ملتم، ارتشم و شخص شما هستم...و درباره نحوه برخورد با مصدق و یارانش برای مصدق 3 سال و برای ریاحی ۲ سال زندان در نظر می‌گیرد و در ادامه چنین می‌گوید: فقط یک استثنا وجود دارد و او دکتر حسین فاطمی است... او پس از دستگیری اعدام خواهد شد.

 

سرگرد مولوی هنگام دستگیری با هفت تیر بر سر دکتر فاطمی می‌کوبد و با همان لباس منزل او را به نزد نصیری می‌برد. نصیری شروع به بد دهنی می‌کند. دکتر فاطمی در جواب ناسزای نصیری می‌گوید تیمسار شما مودب‌ تر صحبت کنید. نصیری در جواب چنان با مشت به صورت او می‌کوبد که تمام صورت و لباس فاطمی پر خون می‌شود و بینی اش می‌شکندسرگرد مولوی همان روز به پاس دستگیری فاطمی درجه سرهنگی می‌گیرد ولی فحشها هم از بختیار می‌خورد که چرا دکتر فاطمی را زنده آورده استاشرف پهلوی نیز چون ماده گرازی ! خشمگین است مصرانه ازتیموربختیار می‌خواهد که سریعتر فاطمی را به قتل برساند. او در دفتر تیمور بختیار اسلحه‌اش را به سمت سر دکتر فاطمی نشانه می‌رود و سپس به سقف شلیک می‌کند.

حکم اعدام دکتر فاطمی قبلا تائید شده بود اما دربار می‌خواست از او توبه نامه‌ای هم بگیردو سرهنگ زیبایی او را به شدت تحت فشار می‌گذاشت. از جمله اقدامات آنها این بود: هنگامی که فاطمی می‌خواست کمی بخوابد ناگهان سر و صدای شدیدی به راه می‌انداختند و خواب را بر او حرام می‌کردند. دکتر فاطمی در این هنگام در تب می‌سوخت فشار خون و ضربان قلب بسیار بدی هم داشت و جلادان بجای مداوای او اتاقش را بسیار گرم می‌کردند و دکتر فاطمی به شدت عرق می‌کرد و بعد ناگهان در را باز می‌کردند و دکتر از سرما می‌لرزید. اما فاطمی همانگونه که پیشتر پس از آن ترور نافرجام گفته بود، چون کوه مقاوم و استوار باقی ماند.

روز ۷ مهر ماه ۱۳۳۳ دکتر فاطمی را که از درد به خود می‌پیچید روی برانکارد به دادگاه نظامی منتقل کردند. وکیل او سرتیپ قلعه‌بیگی از دادگاه خواست تا قاضی و دادستان از محل زندان که نزدیک محل دادگاه هم بود دیدن کرده و آثار استفراغ خون شب قبل دکتر فاطمی را مشاهده نمایند تا ثابت شود که محاکمه فاطمی در چنین شرایطی غیرقانونی است. اما پزشکان خائن سرلشکر دکتر خوشنویسان، سرلشکر دکتر ایادی، سرتیپ دکتر مقبل و سرهنگ دکتر تدین اعلام نمودند که او در سلامت است و وکیل او نیز پس از زمان تنفس دیگر به دادگاه بازنگشت.

 

برای آن که سریعتر کار تمام شود دادگاه دکتر شایگان و مهندس رضوی را که حتی تا آن موقع پرونده را ندیده بودند به عنوان وکیل تسخیریش انتخاب کرد. تیمسارآزموده جلاد و منفور که او را "دشمن ایران" نیز نامیدند از دادگاه خواست تا محاکمه غیر علنی باشد، در حالی که حتی محاکمه مصدق نیز علنی بود. سرانجام حکم فرمایشی اعدام دکتر فاطمی صادر شد. رئیس دادگاه اولیه سرتیپ قطبی و رئیس دادگاه تجدید نظرسرلشکر مزین بود. تقاضای فرجام نیز رد شد.

 

بانو سلطنت فاطمی در چهلم شهادت دکتر چنان مرثیه حضرت زینب را بر مزار برادرش خواند که حتی جلادی چون سرهنگ مولوی (دستگیر کننده دکتر) به گریه افتاد. هر وقت از او می پرسیدند اسمت چیست می گفت: مرده شور اسمم را ببرد! خدا این اسمم را ساقط کند!سلطنت است! او در سال ۱۳۵۹ به دیار باقی شتافت.

 

پس از انقلاب ۱۳۵۷ و تغییر نظام، خیابان آریامهر تهران به «دکتر حسین فاطمی» تغییر نام داده شد و تنها نامی از میان پیروان خط دکتر مصدق است که پس از کناره گیری مهندس بازرگان از ریاست دولت موقت، هنوز از خیابان حذف نشده است و برخی دلیل آن را تعلق دکتر فاطمی به خاندان روحانی معروف نائین می پندارند.

 

 

 بله ... با هم یک ستایش ناسزا  نامه دیگر را مرور کردیم

 

نکات قابل توجه در این نوشتار این است که داستان روایت دستگیری فاطمی را این بار کامل تر آورده  و جزئیات بیشتری را ارائه می دهد تا جایی که  مطلب روایت شده توسط فریدون مظاهر تهرانی را این بار از زبان پرویز داور پناه می آورد به علاوه تخیلات سرهم بندی شده ای که بله فاطمه مردی بود ماوراء الطبیعه و چنان گفت و چنان کرد . در جایی دیگر نویسنده مطلبی را که در ویکیپدیا گفته شده توسط سام فال Sir Sam  Falle - دبیر شرقی سفارت انگلیس بیان شده است را در دهان چرچیل می گذارد . عکس فاطمی در کنار تیمور بختیار و چند فرد نظامی که مربوط به روز دستگیری وی در اسفند 32 می باشد را به دادگاه محاکمه وی می چسباند. بسیار حقه بازانه و داستانی می نویسد سرگرد مولوی و نصیری چنان فاطمی را در روز دستگیری خونین و مالین می کنند که آدم شاخ در می آورد پس آن عکس فاطمی که سالم و با محاسن آنجا ایستاده است نکند در عالم خیال و اوهام ثبت شده است. نویسنده بی نزاکتی و بی تربیتی را به اوج خودش می رساند آنجایی که اشرف پهلوی را به ماده گراز تشبیه می کند........ 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران 

 

گفت وگو با انور خامه ای از بازماندگان 53 نفر در سالروز اعدام دکتر حسین فاطمی

فاطمی شمشیر تند و تیز ملیون بود

 



(http://www.jamaran.ir/fa/n64047/%D8%B3%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B3_%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C/%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%B4%D8%B1/%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%DB%8C_%D8%B4%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%B1_%D8%AA%D9%86%D8%AF_%D9%88_%D8%AA%DB%8C%D8%B2_%D9%85%D9%84%DB%8C%D9%88%D9%86_%D8%A8%D9%88%D8%AF)

 

...............

بعد از کودتای 28 مرداد، سرنوشت دکتر فاطمی چه شد؟


 بعد از کودتا دکتر فاطمی که از مخالفان سر سخت شاه بود، به خاطر سخنرانی ها و مقالات و اعمالی که کرده بود، نمی توانست و نباید هم خود را تسلیم می کرد و بنابراین به طور مخفی زندگی می کرد و برای پیدا کردن او ماموران امنیتی شبانه روز می گشتند. در این جریان پدر عیال او را دستگیر کردند و بارها عیالش را مورد پرس و جو قرار دادند که به نتیجه نرسیدند تا اینکه در نهایت در اواخر سال 1332 در میدان تجریش در منزلی که گویا مربوط به یکی از افسران توده یی بوده پیدا می کنند.

 

چهره های زیادی از میان ملیون بعد از کودتا دستگیر شدند، به نظر شما چرا در میان ایشان دکتر فاطمی اعدام شد؟
دلیل اصلی آن بود که دکتر فاطمی خیلی تندرو و فعال بود و ملاحظه مسائل سیاسی و شرایط را نمی کرد و در سر مقاله هایی که در باختر امروز می نوشت، بسیار تند بود و مطالب قاطع و برنده یی می نوشت. دیگر افراد جبهه ملی مثل دکتر فاطمی این اندازه قاطع و تند و تیز نبودند و ملاحظه شرایط را می کردند. اما دکتر فاطمی مثل شمشیر برنده یی قاطع بود و در نتیجه خودش هم ضربه خورد. به همین ترتیب بود که آسیب دید و فدایی شد. به طور کلی فاطمی خیلی تند بود و دیگران او را جلو می انداختند. همین هم باعث از بین رفتن او شد.
    
این هم گفته می شود که شاه و خواهرش اشرف به طور خاص از فاطمی کینه به دل داشتند. به نظر شما شاه چه کینه یی از دکتر فاطمی داشت؟


شاه دست در دست استعمار داشت و می کوشید با پشتیبانی استعمار حکومت کند و هر جا که منافع ملی با منافع امپریالیسم در تضاد بود، منافع ملی را فدا می کرد. دکتر فاطمی بر عکس بود. او منافع ملی را بر همه چیز برتری می داد و با شاه نیز شدیدا اختلاف داشت. همین اختلاف نظر شدید و اینکه فاطمی در سخنرانی ها و نوشته هایش مستقیما به شخص شاه می تاخت، باعث شد که شاه از دکتر فاطمی کینه به دل داشته باشد و بعد از کودتا و دستگیری فاطمی نیز نقش مستقیم در اعدام او داشت.

    
پس قبول دارید که اگر رفتارهای افراطی و تندروی های دکتر فاطمی نبود، این اتفاق نمی افتاد؟


 بله، شاید بتوان این سخن را پذیرفت. به هر حال دکتر فاطمی قلم تند و تیزی داشت. دشمن هم ملاحظه این را نمی کرد که او به دلیل منافع ملی این طور می نویسد و وقتی می دید که خطر از جانب فاطمی زیاد است، لبه تیز حمله اش را متوجه او می کرد. البته دلیل محبوبیت فاطمی نیز همین روحیه برندگی و تند و تیزی او بود. آخر هم همین باعث کشته شدن او شد.


اخیرا برخی می گویند که رابطه فاطمی با انگلیسی ها خوب بوده است، شما در این مورد چه می فرمایید؟


اصلاچنین نیست و من این را به هیچ وجه قبول نمی کنم. دکتر فاطمی یک شخصیت ملی بود و از ابتدا تا زمان مرگ همه جا و در همه مسائل گرایش ملی داشت و هر جا امپریالیست ها دیدگاه ها یا کرداری داشتند که با منافع ملی در تضاد قرار می گرفت، دکتر فاطمی به آنها می تاخت و در این میان بین روسیه و انگلیس برای او تفاوتی وجود نداشت. بنابراین دکتر فاطمی همه جا راه خودش را می رفت و این امپریالیست ها بودند که می خواستند به او نزدیک شوند.


رابطه دکتر فاطمی با حزب توده چطور بود؟


در جاهایی که حزب توده و شوروی در سیاست خودشان به منافع ایران نزدیک می شدند، دکتر فاطمی نیز به حزب توده نزدیک می شد و می گفت از آنجا که حزب توده در این عملکرئ خاص با منافع ملی همراه است، دلیلی ندارد که به آنها حمله کنیم. حزب توده نیز از این موضوع استقبال می کرد و می گفت چرا باید بی خود با فاطمی مخالفت کنیم. اما به طور کلی این هر دو راه خود را می رفتند و فقط گاهی امکان داشت که این مسیرها یکی شوند. بنابراین نباید گفت که فاطمی خودش را تسلیم حزب توده می کرد یا بالعکس. البته متاسفانه بنیانگذار حزب توده شوروی بود که دولت شوروی همیشه می خواست منافع خودش را پیش ببرد و در بیشتر موارد این منافع، با منافع ملت ایران در تضاد بوده است. به همین خاطر هم همیشه ملیون ایران و در راس ایشان دکتر فاطمی با حزب توده مخالفت می کردند.

 

 

چکیده مطلب این مصاحبه این است که بله شاه بد بود و فاطمی خوب بود.... پاسخها در مصاحبه شعاری و تکرار مکررات بود.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سایت ملیون ایران

 

به مناسبت نوزده آبان سالروز شهادت دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجه دولت دکتر مصدق

جمعه, ۱۹ام آبان, ۱۳۹۱



(http://melliun.org/iran/10890)

 

اشرف پهلوی در اعدام ایشان اصرار زیادی می ورزید و نهایتا در قبرستان ابن بابویه شهر ری در کنار شهدای قیام ۳۰ تیر به خاک سپرده شد.

 

اشاره به نقش اشرف در اعدام فاطمی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سایت ملیون ایران

حزب ملت ایران: نوزدهم آبان ماه سالروز شهادت شهید راه وطن، دکتر سید حسین فاطمی

یکشنبه, ۱۹ام آبان, ۱۳۹۲

(http://melliun.org/iran/30467)

آن گاه که آرش پیکان عشق در کمان قلب نهاد و جان پر فروغ اش را در دستان گرفت و نگاه نگران اش را بدرقه ی پرواز آن کرد و سپس در دل ایرانزمین آرامش یافت؛ آن گاه که بابک دست در خون پاک خویش کرد و چهره گلگون نمود و سرو قامتش را بر فراز آسمان میهن دوستی و ایران پرستی بر کشاند و دشمنان خرد ایران را به خاک سیاه نشاند؛ آن گاه که قائم مقام در چنبره ی توطئه های بیگانگان و دست نشاندگان سفله پرور گرفتار آمد و طناب بافته شده از رشته های پستی و نامردمی را بر گلوی آکنده از فریاد میهن دوستی خود دید که به پهنای فلک از حقوق ملت ایران دفاع می کرد خاموش و بسته شد؛ آن گاه که امیرکبیر نظاره گر فوران خون از بازوان پر توانش شد و با چشمانی آرزومند و دلی پر امید برای آینده ی این آب و خاک و مردم ستمدیده اش، نهالی در این شوره زار کاشت تا با خون او ببالد و بساط بیگانگان و بیگانه پرستان آزادی کش را درهم پیچد؛ آن گاه که دلاوران مشروطه خواهی برای دستیابی به استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی گروه گروه دست از جان شستند و به سلسله ی دردکشان پیوستند؛ آن گاه که حسین فاطمی آن پیرو راستین مصدق بزرگ، آن یگانه ی دوران که جان را سر پیمان نهاد و زیستن را جز در جاودانگی ایران نمی دید و چون کوه استوار در برابر دشمنان و بیگانگان و دست نشاندگان مستبد پلیدشان ایستاد و خون پاک اش نثار ذره ذره ی ایرانزمین شد؛ آن گاه که داریوش فروهر آن ایران پرست آگاه، آن سرآمد دلیران شهر سنگستان و زندان ها، آن سردار آزادی خواه و سینه ستبر کارزارهای متجاوز، آن معنای کامل عشق به ایران و پایندگی ایران، آن مرید راستین مصدق بزرگ، سینه ی آرمانخواه اش هدف دشنه های شب پرستان قرار گرفت و جان بر سر پیمان نهاد؛ آن گاه که پروانه آن جان شیفته ی عاشق ایران زمین، آن سراپا مهر و میهن پرستی، آن ضد استبداد فنا در آرمان، آن سردار میهن، آن سرباز راه مصدق که بارها با خروش چو ایران نباشد تن من مباد خواب از سر خفتگان قرون پرانید، و آگاه به پایان کار خویش،

دشنه های نگهبانان سیاهی و تباهی را بر قلب پر امید خویش پذیرا شد؛ آن گاه که جان برکفان و مدافعان راستین این مرز و بوم در برابر دشمنان متجاوز به نیا خاک تا آخرین قطره ی خون خویش پایداری کردند و یورش گران را که با پشتوانه ای از سراسر جهان آمده بودند تا برای همیشه میهن ما را از پهنه ی گیتی حذف کنند، به لانه های پلیدشان تاراندند؛ همه و همه به ایران و ملت ایران و روزگار بهی و آزادی برای مردم این سرزمین می اندیشیدند تا این ملت و میهن پایدار بماند و زیست سرافراز خود را بازیابد.

 

نوزدهم آبان ماه یکهزار و سیصد و سی و سه، همه ی شهیدان راه ایران نظاره گر تیرباران یکی دیگر از سرداران رشید و میهن پرست این مرز و بوم بودند که با پیشکش جان آگاه و شجاع خویش چونان همه ی نامبرداران و گمنامان شهید راه وطن، دگر بار پایندان پایندگی ایران و آرمان های جاودانگی ملت ایران شد و آب در خوابگه مورچگان ریخت و تن های فسرده را جان، و روان های خسته را توان بخشید و زمزمه ها را به فریاد و طریقت عشق به میهن را غبار از چهره برگرفت و درخشندگی ستاره ی ابدیت ایران را در آسمان جهان ملت ها دوصد چندان کرد.

 

اینچنین شد که سرو قامت آزادی خواهی و استبداد ستیزی و استقلال طلبی سرود جاودانگی سرداد که تا جهان برپاست، ایران برپاست.

 

دکتر مصدق پیشوای بزرگ نهضت ملی ایران در پاسداشت خدمات او گفت:

 

« اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده، باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن، دکتر حسین فاطمی است.»

 

دکتر فاطمی در تمام دوران خدمت خود به میهن و نهضت ملی ایران، با جبهه ی متحد بیگانگان و دست نشاندگان پلیدشان سرسختانه جنگید و از این رو انگلستان، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و همه ی مزدوران آنان با وی دشمنی آشتی ناپذیر داشتند و در این راه لحظه ای فروگذار نمی کردند. حزب توده ی وابسته، دربار

دست نشانده و توطئه گر و دست های پیدا و پنهانی که از تلاش برای از میان برداشتن دکتر فاطمی بازنمی ایستادند همگی یکپارچه به توطئه ها و اقدامات پلید خود ادامه می دادند، زیرا می دانستند فاطمی بازوی توانمند نهضت ملی ایران و پیشوای گرانقدر آن است. گلوله هایی که از سلاح جوانکی به نام محمد مهدی عبدخدایی درآمد و سینه ی دکتر فاطمی را نشانه گرفت، ساخته و پرداخته های دستان همان جبهه ی متحد بیگانگان ضدایران و ایرانی بود؛ اگرچه پلید اندیشان به هدف نهایی خویش نائل نشدند اما درد جانکاه آن گلوله در بقیه مدت زندگی کوتاه آن سردار بزرگ، او را آسوده نگذاشت.

 

پدر عبد خدایی وقتی از جنایت پسرش آگاهی یافت در نامه ای به دکتر فاطمی نوشت:

حضرت دکتر فاطمی به جده ات زهرا قسم از آن وقتی که این سانحه ناگوار بوقوع پیوسته این کمترین از حرم مطهر شفای آن عنصر پاک را مسئلت می نمایم، امید که حضرت حق جلت عظمته به واسطه شفا آن بزرگوار چشمهای ما را روشن و عیدی به ما عنایت فرماید.

 

بنده هم از محمدمهدی و هم از کردار ناشایست او بیزارم، وجود مبارک هرگاه عفو فرمودید جدت (حضرت فخره کائنات) از وحشی (قاتل حمزه) و ابی سفیان و امثال او عفو کرده وجود مبارک هم از این عنصر پاک است و اگر مجازات فرمودی مهدی کار بد کرده، شما عدل نموده اید. به هر تقدیر امر به شما مطاع است (و ان شئئت تعفو و ان تعفو و ان شئئت تعدل) چه خوب است که محرکین این بچه نادان معلوم شود، آنها را به جزای اعمالشان برسانند وگرنه بدیهی است که این بدبخت سلاح از کجا آورده و کی بدست او داده و کی تیراندازی یادش داده، خداوند به جزایشان برساند که این بدبخت را به این کار شنیع وادار کرده اند.

 

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

 

اما کار وی چه مورد تائید نواب صفوی بوده باشد و چه نبوده باشد یک نتیجه بیشتر نداشت و آن این بود که :

 

نهضت برای نزدیک به هشت ماه یکی از بهترین یارانش را از دست داد و این بهترین هدیه برای دشمنان نهضت بود.

 

تن دردمند آن یگانه ی دوران یکبار دیگر نیز آماج دشنه های گروهی از اوباش به سرکردگی شعبان جعفری قرارگرفت و مجروح شد و اگر دلاوری های خواهر شجاع و میهن پرست فاطمی نبود در همان دم شهید میشد. شهید حسین فاطمی آنگاه که پای در راه شهادت نهاد، گفت :

 

«مرگ حق است و من از مرگ ابائی ندارم، آن هم چنین مرگ پرافتخاری. من می میرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند.»

 

یادش گرامی و راهش پررهرو باد

 

برچیدن زندان سیاسی خواست ملی است

 

استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی، اینست خواست ملی

 

حزب ملت ایران

 

 

 مطلب فوق فاطمی را به ملکوت و جبروت اعلی برده و چونان قدیسی دست نیافتنی تابویی از او می سازد که اگر فردی ناآگاه و زودباور آن متن را بخواند شاید فاطمی را همسطح انبیاء و اولیاء الهی در نزد مسلمین بداند.... یکسره تقدیس فاطمی و تخریب ، انهدام و تکفیر محمدرضا شاه.............

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 

 

سایت ملیون ایران

جبهه ملی ایران: وطن خواهی که سه مرتبه در خون خود غلتید

شنبه, ۱۸ام آبان, ۱۳۹۲

(http://melliun.org/iran/30440)

 

...........................

دفعه دوم در روز ششم اسفند 1332 پس ازدستگیری و گرفتار شدن در دست کودتاچیان 28 مردادی در جلو شهربانی کل کشور با توطئه ای که از قبل تدارک دیده شده بود مورد تهاجم چاقوکشان حکومت استبدادی به سرکردگی شعبان بی مخ قرار گرفت و 13 ضربه چاقوی اراذل خون او را برزمین ریخت تا شاید که به محاکمه او نیازی نداشته باشند. و بار سوم تیرباران او در میدان تیر لشگر دو زرهی در صبحگاه 19آبان 1333. در هنگام اجرای تیرباران، آزموده جلاد حکومت دیکتاتوری با پوزخند به او گفت آقای دکتر شما که مکرر میگفتید مرگ حق است و از مردن باکی ندارید و او که بعلت جراحات قبلی روی برانکار قرارداشت بلافاصله پاسخ داد که «آری آقای آزموده مرگ حق است ومن از مرگ ابائی ندارم آنهم چنین مرگ پرافتخاری. من می میرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و باخون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی براین کشورحکومت نمایند».



نوشتاری از سایت ملیون خودخوانده که این بار به قول عامیانه کتره ای تعداد ضربات چاقوی وارده بر فاطمی را از شش/6 یا هفت/7 ضربه به سیزده/13 ضربه افزایش می دهد.... آری آنجا که حساب وکتاب یا کنتوری در کار نیست و ایضاً مالیات ، مصرف را به راحتی می توان تا حد دلخواه خود بالا برد...............



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


سایت ملیون ایران

حزب ملت ایران: گرامی باد یاد “شهید راه وطن” دکتر سید حسین فاطمی !

دوشنبه, ۱۹ام آبان, ۱۳۹۳

(http://melliun.org/iran/50916)



 

 

هم میهندکتر فاطمی پیش از شهادت به افسران و نظامیان حاضر گفت:

من در این لحظات در مقام تظاهر و عوام فریبی نیستم و به مرگ خود یقین دارم . . . ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز عزت و استقلال مملکت نداشت، من برای آن کشته می شوم که اولین اقدامم در وزارت، بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود. هیچ مأیوس نیستم، از هر قطره خون من هزاران نهال می روید و با تأیید خداوند قهّار انتقام این ملت ستمدیده را از استعمار ناپاک می گیرد. ”

نهضتی که دکتر فاطمی از آن سخن می گوید همان نهضت ملّی ایران است که ملت ایران به پیشوایی دکتر مصدق برپا کرده بود تا پایه های هویت ملّی را تحکیم بخشد، حق حاکمیت ملّت را که از سوی مستبدان غصب شده بود به ملّت بازگرداند، بساط استبداد سنتی شرقی را از میان بردارد، صنعت نفت را در سراسر کشور ملّی کند، دست انگلستان و آمریکا و شوروی و عوامل آنان را از میهن کوتاه کند، مردم سالاری و آزادی را برپا سازد و در یک کلام حاکمیت ملّی را مستقر سازد و رهروانی چون شهیدان دکتر فاطمی، داریوش و پروانه فروهر و دکتر سامی را تقدیم ملت بزرگ ایران کند.

نهضت ملّی ایران یک پدیده ی اجتماعی است که می تواند برای همیشه سرمشق همه ی نهضت های استقلال طلب و آزادیخواه در تمام جهان باشد و دکتر مصدق نیز یک پدیده ی ماندگار است. دکتر مصدق پدیده ای است که روز به روز بر تعداد دوستدارانش افزوده می شود و نام و یادش را گرامی می دارند و امّا مخالفانش از پیش از کودتای 28 مرداد و پس از آن با شخصیت حقیرشان و با شمشیرهای چوبین به جنگ با البرز کوه
می روند تا نقشی از خود به یادگار گذارند حتی اگر این نقش، تصویری باشد از حقارت متراکم و انباشته ی روانِ پریش ره گم کردگانی که بیهوده در برابر موج عظیم حقیقت، اصرار بر خودنمایی دارند.

دکتر فاطمی، در اثر توطئه ی مشترک انگلستان و آمریکا و در سحرگاه نوزدهم آبان 1333 و در حالیکه تنها 37 سال داشت توسط نظام سلطه وابسته و سرهنگان مطیع او به شهادت رسید تا صدای رسای آن یگانه ی دوران، آن سردار بزرگ نهضت ملی ایران و آن عاشق عرصه ی جانبازی در راه سربلندی ملت ایران برای همیشه خاموش شود، امّا فریاد انتقام ملت عرصه ای به پهنای فلک را فرا گرفت و آنچنان که آن شهید پیش بینی کرد بساط آنان را در نوردید تا استبداد هست مبارزه ی آزادیخواهانه هم خواهد بود.

یاران پس از تو باز به راه تو می روند

شرمنده آن که راه بر این کاروان گرفت

برچیدن زندان سیاسی یک خواست ملی است

برقرار باد سامان مردم سالاری

حزب ملت ایران

تهران نوزدهم آبان ماه 1393 خورشیدی

 



بازهم شعار و بازهم شعار و بازهم شعار............




ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ





وبلاگ تاریخ معاصر ایران

 

دشمنی شاه با زنده یاد دکتر حسین فاطمی و اعدام با چهل درجه تب و بروی برانکادر!

10 نوامبر 2013

 

(https://iranianrecenthistory.wordpress.com/category/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%DB%8C/)

 

این انسان نمونه واقعی یک انسان انقلابی و آرمانی بود و برخلاف زنده یاد دکتر مصدق که علاقه ای به براندازی شاه نداشت و تنها در صدد اصلاح رژیم شاه بود فاطمی از سرسخت ترین مخالفان حکومت شاه بود شاید می دانست که بار کج پهلوی ها به مقصد نمیرسه در اولین فرصتی که شاه از ایران فرار کرد خواستار برچیده شدن حکومت شاه و اعلام جمهوری شد و مجسمه های شاه و رضا شاه را شکست که این اعمال وی مورد مخالفت سرسخت زنده یاد دکتر محمد مصدق قرار گرفت و بخاطر این عمل شاه چنان کینه ای از این انسان به دل گرفت که از همان روز کودتا اعلام کرد که فاطمی اعدام خواهد شد و بعد از ماه ها مخفیگاه بعد از دستگیری توسط رژیم شاه دکتر فاطمی مورد اصابت چندین ضربه چاقو از سوی شعبان بی مخ شد و حتی خواهر دکتر فاطمی هم که می خواست به وی آسیبی نرسه و خودش را سپر بلای وی قرار داده بود چاقو خورد و در چنین روزی با نهایت بی شرمی این انسان بزرگ را در حالی که بدنش زخمی بود و چهل درجه تب داشت با برانکادر اعدام کردند….

کرمیت روزولت دراول شهریور پس از کودتا به ایران می رود و می گوید: « پس از برگزاری تشریفات، شاه به من اشاره کرد و اولین عبارتی که با لحن رسمی ادا کرد این بود : «من تختم را مدیون خدا و ملتم و ارتشم و شما هستم» و «روزولت» موضوع سرنوشت مصدق و دیگر رهبران جبهه ی ملی را عنوان می کند و از محمد رضا شاه می پرسد: « میل دارم بدانم در مورد مصدق، ریاحی و دیگران، که علیه شما توطئه کرده‌اند، چه فکری کرده‌اید؟» شاه می گوید: «در این مورد زیاد فکر کرده‌ام. مصدق محاکمه می شود. (در این موقع لب های شاه می لرزید) و به سه سال محکوم خواهد گشت ریاحی نیز مجازات مشابهی دارد. ولی یک استثنا وجود دارد و آن، حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می کنند. فاطمی، بیش ازهمه ناسزاگویی کرد. هم او بود که توده ای ها را واداشت مجسمه های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند. او، پس از دستگیری، اعدام خواهد شد.»

نقل است که قبل از اعدام دکتر فاطمی گفت من در های سفارت انگلیس را بستم غافل از اینکه تا دربار پهلوی هست انگلستان نیازی به سفارت ندارد.

دکتر مصدق بعد از مرگ وی چنین گفت:

«اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.»

سام فال(Sir Sam Falle) دبیر شرقی سفارت انگلیس در تهران در زمان کودتا می‌نویسد « اعدام بی رحمانه، صرفنظر از غیر انسانی بودن آن، ممکن است در مورد مصدق عاقلانه نباشد ولی شاید برای فاطمی، اگر دستگیر شود، بهترین راه حل باشد. تا زمانی که اینگونه افراد زنده هستند و در ایران به سر می برند، همیشه خطر ضد کودتا وجود دارد، شدت عمل ضروری است«

 

مطلب تقریباً از روی سایت ویکیپدیا برداشت شده است به اضافه مقداری تعدیل در آن ...مثلاً تعداد ضربات چاقو را نمی آورد و به گفتن چند ضربه اکتفا می کند . روایات تکراری را می آورد اما کمتر از سایت های قبلی اغراق و افراط می کند.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

وبلاگ سلام نائین یا نائینیان

زندگینامه دکتر حسین فاطمی

(http://naeinebartar.mihanblog.com/extrapage/drfatemi)

 

دستگیری: 
رژیم همه جا به شدت به دنبال دکتر فاطمی می گشت و سرانجام سروان جلیلوند که همان روز به درجه سرگردی رسید به رئیس شهربانی گزارش داد که مرد مشکوکی در خانه روبری خانه خواهرش زندگی می کند و شاید افسر توده ای باشد . سرگرد مولوی زنگ منزل را به صدا در آورد و دکتر فاطمی که منتظر دکتر محسنی بود در را باز کرد و با سرگردمولوی روبرو شد.دکتر محسنی و همسرش که از سر کوچه شاهد ماجرا بودند دو دستی بر سرشان می کوبند و از آنجا فرار کرده و به خارج از کشور می روند. مولوی ابتدا با قساوت تمام با هفت تیر بر سر دکتر فاطمی می کوبد و با همان لباس منزل او را به نزد نصیری می برد.نصیری ابتدا به دکتر فاطمی بد دهنی می کند و دکتر فاطمی در جواب می گوید ما برای مملکت به جز خدمت کاری نکرده ایم،آینده این را به شما اثبات می کند و در جواب ناسزای نصیری می گوید تیمسار شما مودب تر صحبت کنید و نصیری در جواب چنان با مشت به صورت دکتر فاطمی می کوبد که تمام صورت ولباس دکتر فاطمی پر خون می شود ودماغ او می شکند.مولوی که همان روز سرهنگ می شود، در آن روز فحش ها از بختیار می خورد که چرا دکتر فاطمی را زنده آورده است و اشرف نیز که چون ماده ببری خشمگین است مصرانه از بختیار می خواهد که سریعتر او را به قتل برساند در دفتر تیمور بختیار او اسلحه اش را به سمت سر دکتر فاطمی نشانه می رود و سپس به سقف شلیک می کند که موجب وحشت شدید دکتر فاطمی می شود.


 

صحنه سازی برای قتل دکتر فاطمی به دست نیروهای خود جوش


یکی از فجیع ترین جنایات پهلوی هنگام دستگیری دکتر فاطمی رخ می دهد و هنگامی که دکتر فاطمی از پله های شهربانی به پائین می آید شعبان بی مخ و اوباش وی از قبیل اکبر گیلیکه ای و... با هماهنگی تیمور بختیار پای پله های شهربانی با چاقو بر سر دکتر فاطمی می ریزند و اگر فداکاری خواهر از جان گذشته دکتر فاطمی بانو سلطنت فاطمی نبود کار او را همان جا می ساختند اما خواهر از جان گذشته اش خود را بر روی او می اندازد و در این مراحم ملوکانه چندین ضربه چاقو نصیب او و چندین ضربه هم نصیب دکترفاطمی می شود و حال بیمار دکترفاطمی را برابر بد می نماید و این خبر به همه جهان مخابره می شود و شاه هم برای جلوگیری از افتضاح بیشتر دستور می دهد به هر قیمت باید زنده بماند. پس از دستگیری دکتر فاطمی جلادان چهره کریه خود را نمایان تر می کنند.

در چهارشنبه سوری (23 اسفند 1332)اشرف و علیرضا در زندان حضور می یابند و  امیر مختار کریمپور شیرازی شاعر وروزنامه نگار ملی که از او نیز کینه شدیدی را به دل داشته اند را به مناسبت چهارشنبه سوری  آتش می زنند و بی نام و نشان در گورستان مسگر آباد دفن می کنند.جلادان پس از این جنایات جشن مجللی در قصر می گیرند و با این جنایت فجیع که کمتر نمونه آن را می توان یافت به راستی وجود و باطن خود را افشا می کنند ونیز نشان  می دهند که با دکتر فاطمی چگونه خواهند بود... 

چرچیل طی نامه محرمانه ای به تاریخ30 سپتامبر 1953 از شاه می خواهد حال که مصدق در کودتا کشته نشده است از اعدام اوصرف نظر کند اما در باره دکتر فاطمی چنین می نویسد:برای فاطمی بهترین جواب اعدام است تا زمانی که این افراد زنده و در ایران هستند امکان ضد کودتا وجوددارد.

 

 

مطلب این بار برخورد دروغین مولوی با فاطمی را هنگام دستگیری فاطمی در مخفیگاهش گزارش می دهد که با توجه به عکس فاطمی که با سر و صورت سالم کنار تیمور بختیار  ایستاده است کذب بودن این داستان شایع شده محرز می باشد. این دفعه اشرف پهلوی را مودبانه تر به ماده ببر تشبیه می کند . مجدداً اشتباهی گزارش و گفته سام فال را نقل قول چرچیل می خواند. داستانی دیگر از مصدقیون یعنی آتش زدن کریم پور شیرازی این هتاک فحاش به اصطلاح روزنامه نگار را نقل می کند.....

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

سایت دولت بهار

19 آبان، سالروز تیرباران دکتر سید حسین فاطمی

 

 

(http://www.dolatebahar.com/view/2133/19-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D9%86%D8%8C-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AA%DB%8C%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%DB%8C)

 

 

علی ابوطالبی/ در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳، یک سال و اندی پس از کودتای ننگینی که عده‌ای پس از شصت سال، دون‌کیشوت‌وار می‌کوشند بانیان و عاملانش را تطهیر کنند، گلوله‌های شلیک‌شده از سلاح چند سرباز نادان و غافل که فرمان مشتی خائن دانا را اجرا می‌کردند، سینه‌ی مردی را شکافت که فخر زمانه‌ی خود بود: دکتر حسین فاطمی. 

...........................

درنهایت، کاری را که فداییان اسلام و اراذل شعبان جعفری در انجامش ناکام بودند، ارتش پهلوی به گردن گرفت. 
روزنامه‌ی اطلاعات در شماره‌ی عصر آن روز نوشت: «سپیده‌دم امروز دکتر حسین فاطمی که در دادگاه بدوی و تجدیدنظر به اعدام محکوم شده بود در میدان تیر لشگر دو زرهی تیرباران شد و ساعت هفت صبح امروز این خبر از رادیو تهران انتشار یافت و بلافاصله اطلاعیه دادستان ارتش به این شرح منتشر شد: دکتر فاطمی که در اثر قیام ملی ۲۸ مرداد ۳۲ فراری و در پناه اشرار توده‌ای قرار گرفت و پس از دستگیری و تعقیب و تسلیم به دادگاه به موجب احکام صادره در دادگاه عادی و دادگاه تجدیدنظر اعمالش به منظور به‌هم‌زدن اساس حکومت تشخیص و محکوم به اعدام شد با انجام تشریفات قانونی ساعت ۶ صبح امروز تیرباران گردید.»

 

 

ارائه خبر تیرباران فاطمی در روزنامه اطلاعات وقت پس از دو سه سطر ناسزا و ستایش ...

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سایت تاریخ ایرانی

19 آبان  |  حسین فاطمی اعدام شد

 

(http://www.tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/436/%D9%88%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%B9.%D9%88.%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7.html)

 

 

فاطمی در سرمقاله باختر امروزبا مقایسه عملیات افسران آزاد مصر با عملیات خنثی‌سازی کودتا، خواهان پایان دوازده سال حکومت سلطه شد و اشتیاق خود را برای اعلام جمهوری نشان داد.

 

آرزوی اعلام جمهوری اما کوتاه‌زمانی بعد نقش بر آب شد که کودتای مجدد مخالفان دولت در ۲۸ مرداد ۳۲ موجبات سقوط دولت مصدق و بازگشت شاه را فراهم آورد. بعد از این واقعه فاطمی نیز همانند سایر سران جبهه ملی مخفی شد، چرا که با توجه به رویه‌ای که فاطمی در دوران مصدق مبتنی بر تلاش برای برکناری پادشاه و اعلام جمهوری در پیش گرفته بود، درصدر فهرست افراد تحت تعقیب قرار گرفت.

 اختفای حسین فاطمی حدود ۸ ماه به طول انجامید اما سرانجام عوامل دولت کودتا، وی را بازداشت کردند. روزنامه اطلاعات عصر آن روز در خبری ذیل تیتر «دکتر فاطمی امروز در یکی از خانه‌های تجریش دستگیر شد»، نوشت: «به طوری که شنیده شد سروان جلیلوند به وسیله یک زنی بنام فاطمه که چادر به سر داشته اطلاع پیدا می‌کنند که دکتر حسین فاطمی در یکی از خانه‌های واقع در امامزاده قاسم شمیران مخفی شده است. افسر مزبور ساعت سه صبح امروز به فرمانداری مراجعه کرده، به اتفاق سرگرد علی‌اکبر مولوی و چند نفر مامور به شمیران می‌رود، دکتر فاطمی را دستگیر می‌کند.»

 فردای آن روز اطلاعات از حمله به فاطمی در جریان انتقالش به زندان قصر خبر داد. اطلاعات نوشت: «بعدازظهر دیروز هنگامی که بازپرسی مقدماتی از دکتر فاطمی در اطاق کار فرماندار نظامی پایان یافت و نامبرده به وسیله مامورین انتظامی برای توقف به زندان قصر انتقال داده می‌شد ناگهان از میان ازدحام جمعیت نا‌شناسی به طرف وی حمله کرد و در نتیجه فاطمی به سه ضربه کارد مجروح و در بیمارستان بستری گردید. دکتر فاطمی به جای زندان به بیمارستان شهربانی منتقل و بلافاصله به وسیله عمل جراحی از خونریزی جراحات او جلوگیری گردید. وضع مزاجی دکتر فاطمی رضایت‌بخش است و اکنون در زندان پادگان قصر به سر می‌برد.» اطلاعات یک روز بعد بار دیگر در خبری از وخامت حال فاطمی نوشت: «بر اثر حوادثی که پریروز بر دکتر فاطمی گذشت بیماری سابق وی تشدید گردید و از بعدازظهر دیروز مقداری خون استفراغ نمود و به این ترتیب وضع مزاجی دکتر فاطمی وخیم شد و به دستور دادستان ارتش به بیمارستان ارتش منتقل گردید. در جلسه مشاوره طبی که بر بالین دکتر فاطمی تشکیل شد چندین نظر داده شد که ناراحتی دکتر فاطمی مربوط به بیماری قبلی اوست.»

فاطمی با همین شرایط بیماری حدود یکسال در زندان ماند تا اینکه در مهرماه ۱۳۳۳ محاکمه وی به همراه دو چهره دیگر ملی یعنی دکتر شایگان و مهندس رضوی آغاز شد. فاطمی در جریان دادگاه در پاسخ به اتهامات گفت: «من دیگر در این لحظات در مقام تظاهر و عوام‌فریبی نیستم و به مرگ خود یقین دارم و آن‌چه می‌گویم از روی حقیقت است. ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز عزت و استقلال مملکت نداشت. من برای آن کشته می‌شوم که اولین اقدامم در وزارت بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود. هیچ مأیوس نیستم، از هر قطرهٔ خون من هزاران نهال می‌روید و با تأیید خداوند قهار، انتقام این ملت ستم‌دیده را از استعمار ناپاک می‌گیرد.»

۱۹ مهرماه ۱۳۳۳ بود که در پی برگزاری ۱۰ جلسه دادگاه، روزنامه اطلاعات از صدور حکم اعدام برای وی خبر داد: «دادگاه عادی شماره یک دادرسی ارتش به ریاست تیمسار سرتیپ قطبی و کارمندی آقایان سرهنگ قهرمانی، سرهنگ تفقدی، سرهنگ شیبانی، سرهنگ لشگری و سرهنگ گلشنی و دادستانی آقای سرهنگ فخر مدرسی پس از ده جلسه رسیدگی و استماع مدافعان غیرنظامیان حسین فاطمی، مهندس رضوی و دکتر شایگان و وکلای مدافع آن‌ها همچنین آخرین دفاع متهمین سرانجام در ساعت سه و چهل و پنج دقیقه بعدازظهر روز یکشنبه هجدهم مهرماه ختم دادرسی را اعلام و دادگاه برای صدور رای وارد شور شد. دادگاه پس از بررسی مدافعان متهمین و وکلای مدافع آن‌ها سرانجام ماده استنادی دادستان ارتش را علیه متهمین مورد تایید قرار داد و به اتفاق آرا حسین فاطمی را به اعدام محکوم و در مورد غیرنظامی دکتر شایگان چون متهم در جریان دادرسی مکررا نسبت به اعمال ناشی از خود اظهار تاسف نموده و خود را از جمله کسانی دانسته است که به کرات مورد تفقد و عنایات شاهنشاه فقید و اعلیحضرت همایونی قرار گرفته، دادگاه به اتفاق آرا با توجه به سوابق فرهنگی وی او را مستحق یک درجه تخفیف دانسته و او را به حبس ابد محکوم می‌کند. در مورد مهندس رضوی نظر به اینکه متهم به کرات از اعمال ناشی از خود شفا‌ها «و کتبا» اظهار تاسف نموده و اعمال خود را معلول وقایع روز دانسته و خود را از فداییان و خدمتگزاران شاهنشاه و مملکت معرفی کرده دادگاه با اجازه ماده ۴۴ قانون مجازات عمومی نامبرده را نیز مستحق یک درجه تخفیف دانسته و او را حبس ابد محکوم می‌کند.»

 احکام این سه نفر در پی فرجام‌خواهی به دادگاه تجدیدنظر رفت. در دادگاه تجدیدنظر هرچند احکام حبس ابد دکتر شایگان و مهندس رضوی به ده سال حبس کاهش یافت اما حکم دکتر فاطمی عیناً تایید و تصمیم دولت کودتا برای اعدام وی قطعیت یافت. چند روز بعد، یعنی در روز ۱۹ آبان سال ١٣٣٣، فاطمی را در حالی که آثار بیماری و ضرب و شتم در او نمایان بود، کشان‌کشان تا پای جوخه اعدام بردند. بعد‌ها روایت شد که او هنگام اعدام فریاد زده بود «بسم الله الرحمن الرحیم؛ پاینده ایران، زنده باد دکتر مصدق»... و بعد صدای رگبار گلوله در میدان تیر لشگر دو زرهی تهران پیچید.

روزنامه اطلاعات، عصر آن روز نوشت: «سپیده‌دم امروز دکتر حسین فاطمی که در دادگاه بدوی و تجدیدنظر به اعدام محکوم شده بود در میدان تیر لشگر دو زرهی تیرباران شد و ساعت هفت صبح امروز این خبر از رادیو تهران انتشار یافت و بلافاصله اطلاعیه دادستان ارتش به این شرح منتشر شد: دکتر فاطمی که در اثر قیام ملی ۲۸ مرداد ۳۲ فراری و در پناه اشرار توده‌ای قرار گرفت و پس از دستگیری و تعقیب و تسلیم به دادگاه به موجب احکام صادره در دادگاه عادی و دادگاه تجدیدنظر اعمالش به منظور بهم زدن اساس حکومت تشخیص و محکوم به اعدام شد با انجام تشریفات قانونی ساعت ۶ صبح امروز تیرباران گردید.» پیکر دکتر فاطمی پس از اعدام در ابن‌بابویه شهر ری و در جوار شهدای سی تیر به خاک سپرده شد.

 

 

منابع:

 

آرشیو روزنامه اطلاعات، مهر و آبان، ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳

دکتر سیدحسین فاطمی، آزاده فخرزاده، نشریه آفتاب، دانشگاه واترلو

کشته‌گان بر سر قدرت، مسعود بهنود، انتشارات نشر علم

سیدحسین فاطمی، روزنامه‌نگار جمهوری‌خواه، محمدرضا نظری

 

گزارشی خبری از روزنامه اطلاعات سالهای 1332 و 1333 که هرچند پس از تغییر هرم  قدرت به واسطه 28 مرداد 32   می باشد اما اخباری در مورد هجوم به فاطمی (جراحت وی با سه ضربه چاقو) و وخامت حال او پس از دستگیری و حمله به وی را ثبت نموده است!

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سایت جام جم آنلاین

شعبان بی‌مخ با چاقو به جان دکتر فاطمی افتاد

 

(http://jamejamonline.ir/online/1265294998626103843)

 

زن خدمتکار دکتر را لو داد

بعد از کودتای 28 مرداد، ساواک به دنبال دستگیری فاطمی بود. برای پیدا کردن او جایزه گذاشته بودند و این در حالی بود که دکتر فاطمی مدام در خانه دوست و آشنا مخفی می شد. اسفند ماه سال 1332 خدمتکار یکی از این خانه ها به ساواک خبر داد که کسی در این خانه مخفی شده است. ساواک به خانه ریخت و دکتر فاطمی را دستگیر کرد. ارتشبد نصیری قصد داشت با ماشین فاطمی را به دم کاخ ببرد تا به شاه اطلاع دهد که او را دستگیر کرده اما وقتی فاطمی را به داخل ماشین می‌برد با ته هفت تیر به سر دکتر فاطمی می‌زند و شعبان بی‌مخ با چندین ضربه چاقو به جان دکتر می افتند.

بعد از آن دکتر فاطمی به بیمارستان ارتش منتقل می شود و همانجا هم حکم اعدام او را صادر می کنند. حکمی که صبح 19آبان ماه 1333 اجرا شد. دکتر فاطمی قبل از اعدام آخرین حرف هایش را اینطور عنوان کرد: «مرگ بر دو قسم است؛ مرگی در رختخواب ناز و مرگی در راه شرف و افتخار و من خدای را شکر می‌کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می‌شوم. خدای را شکر می‌کنم که با شهادتم در این راه دین خود را به ملت ستمدیده و استعمارزده ایران ادا کرده‌ام و امیدوارم سربازان مجاهد نهضت همچنان مبارزه را ادامه دهند»

جنازه را با تاکسی آوردند

همسر دکتر فاطمی ماجرای تیرباران کردن همسرش را اینطور تعریف می‌کند: «10 روز قبل از این‌که حکم دکتر اجرا شود، در جریان حکم اعدام بودیم، این احتمال را هم می‌دادیم که ممکن است دکتر عفو شود. روزی که دکتر فاطمی را اعدام کردند همه داغدار بودند، دانشجویان، محصلین، همه ناراحت و عزادار بودند. در آن موقع جنازه دکتر فاطمی را نیز به ما نمی‌دادند و خواهر ایشان سلطنت خانم با زحمت زیاد توانست جنازه را بگیرد و با تاکسی جنازه ایشان را آوردند. روزی که دکتر فاطمی را در ابن بابویه به خاک می‌سپردند، خواهرشان سخنرانی قرایی کرد و رژیم پهلوی را زیر سوال برد، نظامیانی که در آن‌جا بودند هم گریه می‌کردند و هیچ عکس‌العملی نشان نمی‌دادند.»(مهر)


اکثر موارد فوق در سایت های قبلی نیز ذکر شده بود البته این بار سرتیپ نصیری که اینجا اشتباهاً ارتشبد خطاب می شود به جای سرگرد مولوی با اسلحه به سر فاطمی می کوبد! و می نویسد فاطمی را به بیمارستان می برند و همانجا حکم اعدام او صادر می شود؟! .... به خوبی تاریخ نویسی سرسری را می شود در این نوشته و نوشته های قبلی حس کرد که هر کس به دلخواه خود وقایع را روایت می کند......

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سایت ملی مذهبی ها

یادی از دکتر حسین فاطمی

 

(http://melimazhabi.com/maghalat/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%DB%8C/)

 

دکتر فاطمی در کودتای نافرجام نیمه شب بیست وپنجم مرداد ماه ۱۳۳۲ بوسیله گارد شاهی بنحو اهانت آمیزی بازداشت شد ولی سحرگاهان پیروزمندانه به خانه اش باز گشت. پس از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی  ۲۸ مرداد ۳۲ دکتر فاطمی نزد دوستانش در خفا بود  تا بالاخره روز ۶ اسفند ماه  ۳۲  دستگیر شد.

فاطمی در دفاعیه خود در دادگاه نظامی گفت: « باید پرسید : ما به آسایش عامه چه صدمه‌ای وارد آوردیم؟، به جان چه کسی سوء قصد نموده ایم؟، مال چه کسی را به غارت برده ایم وبه چه وسیله «آسایش عامه» را مختل ساخته ایم؟. ازاین بگذریم که به کیفر رسانیدن ما چه ارتباطی با تأمین تمامیت و استقلال کشور دارد؟ مگرآنکه از دلایل معروف «دیوان بلخ» را در نظر بیاوریم و همینطور مطلب را دست بدست بگردانیم تا به«تمامیت و استقلال کشور» برسیم»

«روزی که من به قول خودتان وزیر بوده ام، شبانه سر و پای برهنه دستگیرو مثل پست ترین بردگان و غلامان به گوشه‌ای افکنده شدم( اشاره فاطمی به کودتای ۲۵ مرداد است) بعد هم که باز به قول خودتان کاره‌ای نبوده ام و نیستم، درخور یک همچو رفتار عادلانه ای هستم؟! پس شما که تا این حد نیز حفظ ظاهر را مقتضی نمی‌دانید چرا دیگر یک سلسله تشریفات زائد را فراهم می‌‌سازید وزحمت بیهوده می‌‌کشید که صورت قانونی به کار بدهید. آنهائیکه یک همچو صحنه سازی‌ها را متحمل باشند، باطن و ظاهر کارشان کم و بیش متفاوت است. من که زیر سقف شهربانی از تماشاچی به قول شما و از چاقوکش‌های بنام بنا بر آنچه که تمام یک پایتخت ناظر و شاهد بود، ضربات بی حساب دشنه خورده ام و از ادعانامه‌ای هم که به دادگاه آمده، ده‌ها و صدها فحش دریافت داشته ام، آیا می‌‌توانم یک لحظه اشتباه کنم که باز قانون و رسیدگی در کار است؟ حالا اگر شما اصرار دارید که من خود را به بلاهت بزنم و سال نیکو را از بهارش بشناسم حرفی ندارم که این نمایش کمدی تراژدی را تا آخرین پرده اجرا نمایم»

ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه نوزدهم آبانماه ۱۳۳۳ ، تیمور بختیار فرماندار نظامی و سرتیپ آزموده دادستان ارتش راهی محبس دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه دولت ملی دکتر مصدق در لشکر ۲ زرهی شده و حکم اعدام را به وی ابلاغ نمودند.

آزموده از زندانی در آستانه اعدام خواست: “اگر وصیتی دارید بفرمایید، شما مکرر می گفتید من از مرگ ابایی ندارم و مرگ حق است”. و پاسخی که دریافت کرد، چنین بود: “آری آقای آزموده ، مرگ حق است و من از مرگ ابایی ندارم آن هم چنین مرگ پر افتخاری ، من می ‌میرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند، من درهای سفارت انگلیس را بستم غافل از این که تا دربار هست انگلستان سفارت لازم ندارد”.

نزدیک جوخه ی آتش به او اجازه دادند اگر خواسته ای دارد بیان کند. فاطمی گفت:”خواسته‌ های من دیدن خانواده ، ملاقات با دکتر مصدق و صحبتی با افسران می‌باشد.” آزموده خشمگین بدو تاخت که : “هنوز هم دست از این مرد بر نمی‌داری؟”. فقط می توانی دکتر شایگان و مهندس رضوی را ببینی. دکتر فاطمی انگار که بر بالکن ساختمان بهارستان ایستاده؛ قبل از اعدام، خطاب به افسران و سربازان گفت: “من دیگر در این لحظات در مقام تظاهر نیستم و به مرگ خود یقین دارم. آنچه می گویم از روی حقیقت است. ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز استقلال و عزت مملکت نداشت. من برای این کشته میشوم که اولین اقدامم در وزارت بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود. هیچ مایوس نیستم. از هر قطره خون من هزاران نهال می روید.”

وقتی دکتر شایگان و مهندس رضوی با دیدگان اشکبار وارد محوطه شدند چشم سربازان از اثر سخنرانی دکتر فاطمی خیس بود. آن دو خود را روی برانکارد فاطمی انداختند و فقط گریستند.

فاطمی، در آن هنگام از چنان روحیه محکمی برخوردار بود که اگر شخص ناآگاهی با او روبرو می شد هرگز باور نمی‌کرد قرار است تا چند دقیقه دیگر به جوخه ی مرگ سپرده شود و وصیتنامه اش را هم نوشته باشد.

سرانجام در حالی که هوا به شدت سرد می بود با تنی تب دار و رنجور از جراحت های پیشین به استقبال مرگ شتافت. هنوز سپیده ندمیده بود که هشت گلوله در قلب و سینه و یک تیر خلاص در شقیقه یکی از برجسته ترین و پرشورترین فرزندان مام میهن نشست و پیکر پاکش را گلگون نمود.

آخرین سخنان او چنین بود: «پاینده باد ایران. زنده باد دکتر محمد مصدق»

 

 

مرثیه ای جانسوز و جان گداز از اسطوره شهید !!!!!!!!! معلوم نیست این همه حرف را چه کسی و منبعی از قول فاطمی نقل می کند؟ مثلاً دیدار او و آزموده و سخنانش در روز اعدام که دربار را زیرسوال می برد را کدام شاهد شهادت داده است؟!

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایت ملی مذهبی ها

یاد آر زشمع مرده؛ یاد آر

 

(http://melimazhabi.com/maghalat/%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%A2%D8%B1-%D8%B2%D8%B4%D9%85%D8%B9-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%9B-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%A2%D8%B1/)

 

۱۹ آبان ماه؛ پنجاه و هشت امین سالگرد شهادت دکتر حسین فاطمی یارصدیق و  مشاور و وزیر امور خارجه جوان دکتر محمد مصدق است. او پیشنهاد دهنده طرح ملی شدن نفت و از وفاداران و تلاشگران جان برکف نهضت ملی شدن نفت است.

به همین مناسبت سه مقاله دریافتی در این باره را در این مجموعه به دنبال هم می آوریم.

سالگرد شهادت سیاوش گونه حسین فاطمی را گرامی می داریم

 

 

کورش زعیم

ملت ایران در راه آزادی کم شهید نداده است، و حسین فاطمی یکی از سالاران شهیدان ملی ماست. نه اینکه او به بزرگداشت ما نیازداشته باشد؛ این ماهستیم که نیازمند وابستگی به او و آرمان های او هستیم، و به آنچه او بود و آنچه او میخواست ما در چنین روزهایی باشیم. او از گونه شهیدانی است که راه تاریک ما را روشن نگه میدارند و به ما راستی و آزادگی می آموزند. او سیاوش زمان ما بود.

گاهی در درازنای تاریخ مردانی پدیدار می شوند که در راه دفاع از آزادی ملتشان، و در راه رهایی مردم از ستمگری، دیکتاتوری و فساد شهید می شوند. آنان را دیکتاتورها نامردانه به قتل میرسانند تا آوای وجدان جامعه را خاموش کنند، تا مردم صدای حق را نشنوند، و تا مردم در راه آزادی و گرفتن حقوق شهروندی خود از رهبری آنان محروم شوند. اینها شهیدان ملی هستند.

آنچه ما ملت ایران را هزاران سال پابرجا و سربلند و آزاده نگه داشته، شهیدان ملی ما هستند. از مرگ سیاوش که نخستین شهید ملی ما بود و ما هنوز درمرگ او سوگوار هستیم، تا امیرکبیرها و فروهرها و آنان که اکنون برای استقلال سیاسی کشور و آزادی مردم، و علیه ستم، خودکامگی و فساد مبارزه می‌کرده‌اند، تا من و شما امروز این گونه سربلندانه از تاریخ و فرهنگ مان یاد کنیم. شهیدان ملی ما این ملت را زنده نگه داشته اند و جاویدان کرده اند، و ما هرگز آنان را فراموش نخواهیم کرد.

او وزیر خارجه و معاون نخست وزیر و سخنگوی دولت ایران بود. مصدق به او اعتماد کامل داشت. او عقیده داشت که در جهان انقلابی اجتماعی و سیاسی رخ داده که: “دیگر دنیا به طرف بربریت و به سوی امتیازات قرون وسطائی نمی‌رود” او ملی کردن صنعت نفت ایران را رهایی از سلطه استعماری بیگانگان می دانست و مبتکر اندیشه اقتصاد بی نفت برای ایران بود. برقراری نظام جمهوری هم اندیشه او بود. اینها فقط نشانه های کوچکی از نبوغ سیاسی فاطمی به شمار می رود که مصدق را به او دلبسته کرده بود. این نبوغ سیاسی همراه با شهامت در ابراز دیدگاه های خود، قلم سحرآمیزش و محبوبیتش در میان مردم، و به علت اعتماد بی چون و چرای مصدق به وی، باران بدگویی ها، تهمت‌ها و شایعات، کارشکنی ها و توطئه ها را بر سر او باریدن گرفت، که بسیاری از آنها از سوی دشمنان نبود.

پس از گذشت شش دهه که از آغاز زندگی سیاسی حسین فاطمی می گذرد، ما هنوز او را نشناخته ایم. هر چند ستاره درخشان فاطمی در کنار خورشید وجود مصدق آنگونه که شایسته این مرد بزرگ است درخشیدن نتوانست گرفت، ولی همانند او را تا امروز نداشته ایم. بیگانگان که موجباب مرگ او را فراهم کردند و قتل او را از شاه خواستار شدند، همکارانی در محفل دوستان داشتند.

پدیده فاطمی بایستی بیشتر مطالعه شود. باید بفهمیم چرا مصدق، مردی به عظمت تاریخ ایران، این همه به فاطمی جوان احترام می گذاشت، به او تکیه می کرد و به او اعتماد داشت؟ چطور بود که در میان این همه مردان فرهیخته و خوشنام و باتجربه، مصدق شایستگی گرا جوانی سی وچهار ساله را به وزارت خارجه و معاونت پارلمانی و مشاور و سخنگوی دولت خود برگزید؟ چرا شاه و درباریان این همه از او می ترسیدند و با او دشمن بودند؟ چرا سفارتخانه های انگلستان و شوروی و امریکا، به شهادت اسناد فاش شده، جملگی او را مرکز ثقل جنبش ملی ایران و موتور پیشرانه آن میدانستند؟ چرا؟ چون به باور من، فاطمی یک اندیشمند استثنایی، یک تاکتیسین تیزهوش و یک نابغه سیاسی بود. فاطمی نه تنها هوش فوق العاده ای داشت، و در مسایل سیاسی تیزبین و واقعگرایانه آینده نگر بود، بلکه از شهامت فوق العاده ای نیز برخوردار بود. او میدانست چه میخواهد و به کجا می رود. او مصمم بود که توان و هوش و زندگی خود را وقف مبارزه علیه خیانت به میهن، دیکتاتوری و فساد کند، و آماده پرداخت هزینه آن نیز بود و این هزینه را در فجیع‌ترین شرایط پرداخت کرد.

فاطمی در آخرین لحظات زندگی در حالیکه در بستر بیماری و با تب شدید به جوخه تیرباران سپرده می شد، به دژخیم خود گفت: “مرگ بر دو قسم است. مرگی در خواب ناز و مرگی در راه شرف و افتخار. و من خدای را شکر می کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می شوم

من از مرگ ابائی ندارم، آنهم چنین مرگ پر افتخاری. من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من درس عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند

مصدق در نامه ای به آیت الله سید رضا زنجانی نوشت: “تاریخ حتماً اسم او را زنده نگه خواهد داشت، چرا که او می تواند آموزش دهنده همه وطن دوستان باشد و من در مقابل تمام بی‌حرمتی ها و کج اندیشی هایی که دیگران نسبت به او داشتند, از طرف مردم از ایشان عذرخواهی می کنم”.

کورش زعیم

۱۹ آبان ۱۳۹۱

 

 

 

==========================================================

 

یادآرزشمع مرده.یادآر. 

جمال درودی                  

۱۹ آبان سالروزشهادت دکترسیدحسین فاطمی اسطوره مقاومت ومیهن دوستی را گرامی می داریم.

درتاریخ مبارزات ملتها گهگاه انسانهایی پا به عرصه وجودمی گذارند که دلاورانه درپیمودن راه خطرخیزحق طلبی ومیهن دوستی وآزادگی وعدالت با ایمانی راسخ واستوار بدون بیم وهراس گامهای بلندی بر میدارند آنان در راه انتخابی خود شجاعانه مینویسند ومیگویند ومیخروشند وهرگز باز نمی ایستند وبه راه خود همچنان ادامه می دهند وتنها مرگ آنان را از خروش باز میداردو بر این باور پایبندند “: موجیم که آسودگی ما عدم ماست ” .

درصفحات تاریخ ایران چه بسیارند از این ستارگان که می درخشند وبرای ملت وخود افتخارمی آفرینند وبه حق یکی ازآن ستارگان پرفروغ آسمان ایران شهید دکترسیدحسین فاطمی است.آزاد مرد میهن دوستی که در یک جنگ نابرابر پنجه در پنجه استعمار واستبداد انداخت.زخمها خورد و تا آخرین قطره خون خود مقاومت کرد.

اورادر۱۹ آبان ۱۳۳۳ با تنی مجروح وتب دار تیرباران کردند.روزی که ملت ایران فریاد زد “جلاد ننگت باد ” جسم آغشته به خون اورا دردل خاک وطن جای گرفت وزیارتگاه ایران دوستان شد ازآن روز شوم پنجاه وهشت سال می گذرد وهر ساله در هر شرایطی مردم حق شناس ایران خودجوش به آرامگاه آن زنده یاد می روند وبا ادای احترام مزار او راگلباران می کنند.خون اوچون خون سیاوش همچنان میجوشد وتا ایران است نام او جاویدان خواهد بود.

به راستی گناه دکتر فاطمی چه بود..؟ چرا اورا کشتند ..؟ جواب اینست که چه گناهی بزرگتر از آنکه درکناربزرگ مرد تاریخ ایران دکتر مصدق با ملی کردن صنعت نفت رگ حیاتی دولت فخیمه انگلیس را قطع کرده ودرهای سفارت را بست.البته باید از او چنین انتقام می گرفتند تا درس عبرتی باشد برای دیگرمبارزان ضداستعماری جهان.

استبداهم از او دل خوشی نداشت زیرا او هرگز به وعده های فریبنده شاه دل نبست و همچنان در به ثمر رساندن اهداف جبهه ملی ایران ثابت قدم ماند.

با هم بخوانیم سخن اورا درباره کودتای ۲۵ مرداد: “ساعت یازده ونیم بود که به خانه آمدم صدایی شنیدم وفریاد خانمم رابا عجله از اتاق خارج شدمسربازان لولهای تفنگ را به طرف من گرفتند وگفتند حرکت نکنید وگرنه آتش می کنیمدیدم عده زیادی سربازان مسلح به شصت تیر خانه من را گرفته اندافسر مسئول گفت چیزی نیست بفرمایید برویم سایر دوستان شما هم در انتظار شما هستندبا لباس خانه به کاخ سعدآباد بردندمهندس حق شناس وزیرک زاده هم درآنجا بودند همگی در اتاقی زندانی شدیمسر و صدای زنجیرهای تانک ها و رفت وآمد آنها می آمدساعت چهار صبح بود که سرگردی وارد اتاق شد محکم به حالت خبردارگفت قربان امری ندارید..من باز فهمیدم که هنوز وزیرم..”

پس از شکست کودتا و فرار شاه به بغداد دکتر فاطمی به عنوان سخن گوی دولت در مصاحبه مطبوعاتی اظهارداشت : ” نظردولت را نمی دانم ولی نظر خودم را در سرمقاله امروز روزنامه باختر امروز به اطلاع ملت ایران می رسانم تلگرافی به سفارت بغداد مخابره کرده ام که عینا در اختیار آقایان می گذارم :” جناب آقای اعلم.بغداد.تماس سفارت با کسی که بدون اطلاع دولت صبح بعد از کودتای نظامی مواجه با شکست فرارکرده است یه هیچ وجه مورد ندارد.هر تفسیری که از سفارت بخواهند جز این مطلب نخواهد بودوزیر امورخارجه دکتر حسین فاطمی.”

درسرمقاله ۲۵ مرداد نوشت : ” این دربارشاهنشاهی روی دربار سیاه فارق را سفید کرد” ودر مقاله ۲۶ مرداد تیتر زد : ” خائنی که می خواست وطن را به خاک وخون بکشد فرار کرد ” ودرآخرین مقاله ۲۷ مرداد آمده : ” فراری بغداد نوکری وبردگی انگلیس را بر پادشاهی ملت خود ترجیح داد.

و در متینگ جبهه ملی ایران روز ۲۵ مرداد در میدان بهارستان در حالی که تمامی میدان غریو شادی بود چنین سخن گفت : ” مردم قهرمان تهران من به این احساسات پاک شما تعظیم می کنم هموطن دیشب وقتی تفنگهای گارد شاهنشاهی به طرف من نشانه روی می کرد چون به اراده شما ایمان داشتم میدانستم که نهضت ملی نخواهد مردهموطن فرزند آن پدری که قرارداد سال ۱۹۳۳ را شصت سال تمدید کرد علیه نهضت ملی قیام نمود پدرش بیست سال عامل کمپانی نفت جنوب بود برای ملت ما استعمارسفید و سیاه وسرخ علی السویه استهموطن از اسلحه ای که با خون شما تهیه شده بود فرزند عامل قرارداد ۳۳ علیه شما بکار بردروزی که صدای رادیو تهران بلند شد وگفت نقش کودتاچیان نقش برآب شده وی راه اولین سفارتی را که انگلستان در خارج از ایران دارد درپیش گرفت خدای ایران بزرگ است .”

چه زود پیروزی ملت ایران به شکست انجامید و شهد آن درکام مردم به تلخی گرایید.روز ۲۸ مرداد اسب تروایی بود برای ملت ایران که عزت وسربلندی ملتی را به ذلت وخواری کشاند.

روز ششم اسفند ۱۳۳۲ پس از یک دوره مخفی زیستن دکتر فاطمی دستگیرشد و با تنی زخم خورده به بیدادگاه نظامی برده ودر یک محاکمه سری محکوم به اعدام شد رژیم تمام کوشش خود را بکار برد تا شاید بتواند دکترفاطمی را به زانو درآورده و طلب عفو وب خشش کند ولی او این آرزو را بر دل شاه و دژخیمانش باقی گذاشت و حاضر نشد غرور خود را بشکند و در مقابل بت ساخته شده به دست اجنبی کرنش کند .او در بیدادگاه شاه با تنی رنجوراز بیماری در رد ادعانامه سراپا تهمت و ناسزا و افترای آزموده چنان محکم و شجاعانه جواب داد که پنداری بار دیگر سرمقاله باختر امروز را می نویسد “به کیفر رسانیدن ما چه ارتباطی به تامین تمامیت واستقلال کشوردارد ؟! مگرازآنکه دلایل معروف دیوان بلخ را درنظربیاوریمروزی که من به قول خودتان وزیر بوده ام شبانه سروپای برهنه دستگیر ومثل پست ترین بردگان وغلامان به گوشه ای افکنده شدم چرا دیگر یک سلسله تشریفات زائد را فراهم میسازید وزحمت بیهوده میکشید که صورت قانونی به کارتان بدهیدمن که در زیر سقف شهربانی از تماشاچی به قول شما و از چاقوکش های بنام بنابرآنچه که تمام  مردم پایتخت ناظر وشاهد بودند ضربات بی حساب دشنه خورده ام وا ز ادعانامه ای هم که به دادگاه آمده دهها وصدها فحش دریافت داشته ام آیا می توانم یک لحظه اشتباه کنم که باز هم قانون ورسیدگی در کار است .؟ حالا اگر شما اصرار دارید که من خود را به بلاهت بزنم وسال نیکو را از بهارش بشناسم حرفی ندارم که این نمایش کمدی تراژدی را تا آخرین پرده دنبال نمایماگر من این افتخار را پیدا کنم که در راه وطنم این نیمه جان را بگذارم درست در راه خودش مصرف شده است

اودرحالی با افتخار به ابدیت وجاودانگی پیوست که نشانه ای از تیر استعمار ودشنه ای از استبداد بر سینه داشت.

نامش جاودان وراهش پر رهرو باد /  پاینده ایران

جمال درودی / عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران  /  ۱۹ آبان ۱۳۹۱

 

 

 

==========================================================

خائنی که می خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد.

به مناسبت سالروز شهادت سردار ملی”شهید دکتر حسین فاطمی”

اشکان رضوی

Ashkan.rzv@gmail.com

 

ایران در فرازوفرودهای سیاسی خود همواره مردانی را دیده است که توانسته اند در تاریخ این کشور نامشان را ماندگار نموده و در قلوب ملت جای گیرند.مردانی پاکباز که مرگ را به سخره گرفته و آزادگی را با خونشان جاودان ساختند.و سرخی خون ریخته شده بر زمین تفت دیده میهن آن ابر انسان ها لکه ننگی ابدی شد برای زورمداران تشنه قدرت که پایه های حکومت شان بر اساس اندیشه های اهریمنی استوار شده بود.

“شهید دکترحسین فاطمی” یکی از این سرداران میهنی بود که شجاعت و آزادگی اوسرمشق آموزه های مبارزات جوانان آزادیخواه ایران زمین شد.

مردی که نامش در روزگاران نه چندان دور لرزه بر اندام دیکتاتور زمانه و اربابان خارجی او می انداخت آنچنان زیست که شایسته انسان های آزاده بود.

مصدق درباره فاطمی چنین می گوید:

“اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده باید از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود سپاسگذاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که روزی در خانه ی جناب آقای نریمان پیشنهاد خود را داد و عمده نمایندگان جبهه ملی حاضر در جلسه آن را با اکثریت آراء تصویب نمودند. رحمت الله علیه که در تمام مدت همکاری با این جانب، حتا یک ترک اولا هم از آن بزرگوار دیده نشده “.(۱)

سخنان آتشین و مبارزات بی مانند دکتر فاطمی با دربار فاسد و سفارت خانه انگلیس و امریکا در هنگامه ای که بسیاری نان را به نرخ روز می خوردند و عده ای نیز لباس ریا کاری به تن داشتند توانست ملتی را به خروش و حمایت ازتنها دولت دموکرات تاریخ ایران وا دارد. و به جرات باید بیان داشت که دکتر محمد مصدق هیچگاه بدون فاطمی توان ملی کردن صنعت نفت و چیره شدن بر دربار پهلوی واستعمارانگلیس را نداشت.بی باکی و اراده و ایمان آهنین دکتر فاطمی دربرابر استبداد داخلی و استعمار خارجی تکیه گاهی بود که پیر فرزانه ای چون مصدق را موجب دلگرمی بود. و مصدق به پشت گرمی فاطمی توانست پشت استعمار را به خاک بمالد.

فاطمی مردی بود که دشمنانش نیز باور به میهن پرستی و شجاعت او داشتند و حتا  علارغم اینکه جوانکی گمنام به نام “مهدی عبد خدایی“به تحریک بیگانگان و تحت عنوان عضو فدائیان اسلام وی را ترورمی کند، فدائیان اسلام هیچگاه مسئولیت رسمی این ترور کور و ناجوانمردانه را بر عهده نمی گیرند.چون آنان به خوبی از جایگاه فاطمی در بین آحاد ملت ایران آگاه بوده ومی دانستند که درصورت پذیرفتن این ترور،لعن و نفرین ابدی ملتی را به جان خواهند خرید. همچنان که اراذل و اوباشی چون شعبان بی مخ و طیب حاج رضایی در کنار مزدورانی چون آزموده و قاضی عسگر و تیموربختیار نامشان با تنفر از سوی ملت بیان می شود.

شهید فاطمی بعد از کودتایی ننگین ۲۸ امرداد مدتی را به صورت مخفیانه زندگی می کند و سپس توسط مزدوران رژیم دیکتاتوری پهلوی دستگیر و روانه زندان می شود. او در بیداد گاههای نظامی حکومت پهلوی با تنی رنجور ناشی از دشنه دژخیمان رژیم، جانانه از پیشوایش محمد مصدق و عملکرد دولت قانونی دفاع می کند و رژیم کودتا در نهایت ددمنشی و درماندگی حکم اعدام او را صادر می کند.

شهید فاطمی از جمله وزرایی در کابینه دکتر محمد مصدق بود که کینه محمد رضا پهلوی نسبت به او دو چندان بود و تا روز اعدام این مرد آرام و قرار نداشت و نتوانسته بود شبی را آسوده بخوابد.

دیکتاتور بزدل حتا با درخواست فرجام خواهی شهید فاطمی که از حقوق قانونی او بعد از صدور حکم اعدام بود مخالفت می ورزد و سر انجام در روز سه شنبه ۱۹ آبان ماه ۱۳۳۳ ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد تن رنجور و تب دار فاطمی به جوخه اعدام سپرده می شود.

پیش از اعدام، دژخیم آزموده با تمسخر به فاطمی می گوید”  اگر وصیتی دارید بفرمایید شما که مکرر می گفتید من از مرگ ابایی ندارم و مرگ حق است

دکتر فاطمی اجازه نمی دهد که سخنان یاوه دژخیم آزموده تمام شود و بیان می دارد” آری آقای آزموده مرگ حق است و من از مرگ ابایی ندارم ،آن هم چنین مرگ پر افتخاری. من می میرم که نسل جوان ایران از این مرگ درس عبرت گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد که نسل جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند. من درهای سفارت انگلیس را بستم غافل از اینکه تا دربار هست انگلستان سفارت لازم ندارد”.

سینه ی حق گوی او آماجگه تیر خصم می شود و دژخیم دیگری چون تیمور بختیار برای اثبات مراتب سر سپردگی اش به شاه دست نشانده بیگانگان، تیر خلاص را بعد از اعدام به سر او شلیک می کند تا اینگونه در تاریخ ایران نوشته شود که “شب پرستان سیه دل حتا از جنازه های آزادیخواهان نیز وحشت دارند.”

امروز بعد از گذشت ۵۸ سال و با همه وارونه نویسی های قلم به مزدان، فاطمی در بین ملت ایران یک قهرمان ملی و اسطوره آزادیخواهان است.قهرمانی که با خون خود موجبات ادامه نهضت آزادیخواهانه ملت ایران شد. مردی که هنوز هم وارثان دیکتاتوری پهلوی از بیان نامش بیم و هراس دارند.چون می دانند داغ ننگ اعدام این بزرگ مرد تا گیتی به پاست بر پیشانی آنان خود نمایی کرده و موجبات رسوایی آنان خواهد بود. و زهی شرم این وارثان سلسله جعلی را که از تاریخ درس عبرت ناموخته و تلاش دارند تا با تکیه بر شعارهای فریبنده ودروغین دگر باره بر گرده ملت ستم دیده ایران سوار شوند. موج سوارانی که موج سواری را خوب می دانند اما نمی دانند که موج خشم ملت خروشان تر از آنی است که بتوان با تزویر و ریا عوام فریبی مهارش کرد.

بارها گفتم و نوشتم که به باور من اگر دودمان جعلی پهلوی درهمه سالهای حکومت خویش تنها و تنها یک گناه نابخشودنی داشته باشند آن گناه اعدام مظلومانه دکتر حسین فاطمی است که همچو حلاج بر سر دار انالحق گفت و سر تسلیم فرو نیاورد.گناهی که سنگینی آن همچنان بر گردن این خاندان سنگینی می کند و نمی خواهند بپذیرند که وارثان یک دیکتاتوری خون ریز بوده اند. و از پیشگاه ملت ایران بابت همه آن جنایت ها پوزش خواهی نمایند. و شرمگنانه آنکه در شرایط کنونی در نهایت فرصت طلبی کوشش می کنند تا با وارونه جلوه دادن حقایق تاریخی خود را یگانه منجی نجات ملت ایران معرفی کنند. و شعارمی دهند که تاریخ را به فراموشی باید سپرد و در اندیشه ساختن آینده ایران باید بود!؟شگفتا که اینان خرد ملتی را می خواهند به بازی نابخردی خویش بگیرند و از سر درماندگی گاهی درشت گویی های اینچنین مزورانه بر زبان جاری می سازندو عده ای مواجب بگیر وسطحی نگر نیز دراین شیپور بد آهنگ می دمند تا شاید از این نمد کلاهی نیز برای آنان ساخته شود.

که باید گفت زهی خیال باطل”ملت ایران سالهاست آخرین میخ تابوت سلسله جعلی را کوبیده و آنان را به تاریخ سپرده است.

پاینده ایران

۱۹ آبان ۱۳۹۱

***************

۱-       نامه های دکتر محمد مصدق/ گرد آورنده ترکمان

 

 

سه مقاله در این پست هر کدام از دیگری بهتر و بدتر فاطمی را به مقام اُ لوهیت و رُبوبیت و شاه را به جایگاه اسفل السافلین مسلمین می برند.... مقاله ها که عمق وابستگی عقیدتی سازمانی نویسندگانش به مصدق و صحابه مصدق را نشان می دهند سرشار از لاطائلات بی ارزش ، بی پایه و سخنان پوچ مکتب یا بهتر است بگوییم مذهب پان مصدقیسم می باشند......

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سایت ملیون 

دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه ی دولت ملی مصدق چرا اعدام شد؟

 

(http://melliun.org/iran/30421)

دکتر پرویز داورپناه

شنبه, ۱۸ام آبان, ۱۳۹۲

 

صفیر گلوله های چهار مامور شلیک گارد شاهنشاهی در سحرگاه نوزدهم آبان ماه ۱۳۳۳ فریاد رسای حسین فاطمی، وزیر امور خارجه و یار وفادار مصدق را برای همیشه در گلو خاموش ساخت. اما خاطره ی آن روزنامه نگار آگاه و دلیر و آن سرباز وفادار نهضت ملی ایران چنان جاودانه بر سینه ی تاریخ نقش بست که هیچگاه فراموش نخواهد شد.

فرمان اعدام دکتر حسین فاطمی، یکی از پایدار ترین رهبران جبهه ملی ایران و مدیر روزنامه باختر امروز، پس از کودتای ننگین بیست و هشت مرداد، از لندن و واشنگتن صادر شد و شاه و سرهنگانش در دادگاه نظامی مامورساختن ظاهر قانونی برای آن بودند.

کرمیت روزولت، فرمانده عملیات کودتای بیست و هشت مرداد۱۳۳۲، در اول شهریور پس از کودتا به ایران می رود و در این باره در خاطراتش چنین می نویسد:

پس از برگذاری تشریفات، شاه به من اشاره کرد و اولین عبارتی که با لحن رسمی ادا کرد این بود :

من تختم را مدیون خدا و ملتم و ارتشم و شما هستم  …

و “روزولت ” موضوع سرنوشت مصدق و دیگر رهبران جبهه ی ملی را عنوان میکند و از محمد رضا شاه می پرسد:
میل دارم بدانم در مورد مصدق، ریاحی و دیگران، که علیه شما توطئه کرده اند، چه فکری کرده اید؟
شاه می گوید :

در این مورد زیاد فکر کرده ام. مصدق محاکمه می شود (در این موقع لبهای شاه می لرزید) و به سه سال محکوم خواهد گشت ریاحی نیز مجازات مشابهی دارد. ولی یک استثنا وجود دارد و آن حسین فاطمی است. او هنوز دستگیر نشده ولی به زودی او را پیدا می کنند. فاطمی، بیش ازهمه ناسزاگویی کرد. هم او بود که توده ای ها را واداشت مجسمه های من و پدرم را سرنگون و خرد کنند. او، پس از دستگیری، اعدام خواهد شد.» کرمیت روزولت در کتاب (کودتا در کودتا / کرمیت رزولت ـ ترجمه ی علی اسلامی ـ چاپ اول ۱۳۵۹ انتشارات جاما ، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۰)

دشمنان ملت ایران از هیچ فردی به اندازه دکتر فاطمی نمی هراسیدند. به هیچ کس به اندازه او توهین نکردند و در مرگ هیچ کس به اندازه ی مرگ او شادی نکردند. آنان دلیرترین دشمن استبداد و استعـمار را شناخته بودند.

زندگی فاطمی چنان مالامال از شوق مبارزه و از خود گذشتگی و فداکاری در راه آرمانهای بزرگ زحمتکشان ستمدیده میهن ماست و رنج و شادی او چنان با بحرانی ترین و شکوفان ترین روزهای تاریخ معـاصر میهن ما آمیخته است که یاد این رجل بزرگ در قلب هر ایرانی شرافتمندی همیشگی است.

..........................

ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد روز چهارشنبه نوزدهم آبان ماه ۱۳۳۳ تیمور بختیار فرماندار نظامی و سرتیپ آزموده دادستان ارتش به زندان رفتند و حکم اعدام دکتر حسین فاطمی را در لشکر دو زرهی به وی ابلاغ کردند.

آزموده گفت اگر وصیتی دارید بفرمائید، شما که مکرر می گفتید: من از مرگ ابائی ندارم و مرگ حق است. دکتر فاطمی پاسخ داد: «آری آقای آزموده مرگ حق است و من از مرگ ابائی ندارم، آنهم چنین مرگ پرافتخاری، من می میرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرت گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند

دکتر فاطمی درخواست کرد که پیشوای ملت و یار و رهبرش دکتر مصدق را برای آخرین بار ملاقات کند. این درخواست او رد شد و به او تنها اجازه دادند که با یاران زندانی دیگرش آقایان مهندس رضوی و دکتر شایگان ملاقات کند.

در این ملاقات دکتر فاطمی با صدائی محکم و امید وار گفت:

گذشتن از این جهان و وداع با این دارفانی سرنوشت هر انسانی است و دیر یا زود آن اهمیت چندانی ندارد. در هر حال ملت ما در مبارزه خود پیروز خواهد شد.

سپس دکتر فاطمی سفارش فرزند خود را نمود و دکتر مصدق را وکیل و وصی خود قرار داد.

دکتر شایگان گفته است: وقتی برای وداع پیشانیش را بوسیدم، متوجه شدم که بسیار گرم است و در آتش تبی شدید می سوزد. اعدام یک بیمار آنهم در آن حال در هیچ یک از کشورهای متمدن جهان سابقه ندارد.

قبل از اجرای حکم اعدام، دکتر فاطمی به آزموده می گوید:

آقای آزموده! مرگ بر دو قسم است، مرگی در رختخواب ناز و مرگی در راه شرف و افتخار و من خدای را شکر می کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می شوم

دکتر فاطمی قبل از تیرباران خطاب به افسران اظهار داشت:

آقایان افسران، در آخرین ساعت حیات هیچ محکومی در مقام تظاهر وعوام فریبی آنهم برای مامورین اعدام خود بر نمی آید. آنچه بشما در این ساعت که از حیات خود نومید[ام] و به مرگ خود یقین دارم، می گویم، از صمیم دل و از روی حقیقت و ایمان است. ما از نهضتی که در این کشور به پیشوائی دکتر مصدق شروع کردیم، هیچ قصد و غرضی جز تامین عزت و استقلال مملکت و قطع نفوذ اجانب و سعادت و سربلندی ملت ایران نداشتیم. ما در پی جاه و مقام و آش و پلو نبودیم.

رهبر ما هفتاد سال سابقه شرافت و تقوا و وطن پرستی و جهاد و مبارزه با قلدران و زورگویان داخلی و خارجی دارد و او در راه نجات ایران از همه چیز خود صرفنظر کرده و حاضر است تا آخرین قطره خون خود را برای ایران بدهد.

آقایان افسران، کار کشور ما بر اثر صد سال استعمار بجائی رسیده بود که بیگانگان یک شاه را از روی تخت سلطنت برداشتند و شاه فعلی را بجای او گذاشتند.

آقایان افسران، می دانید چرا من کشته می شوم؟ من برای این کشته می شوم که اولین اقدام من در وزارت امور خارجه به دستور پیشوای نهضت ملی بستن سفارت و قنسول خانه های انگلیس در ایران بود و بنا به گفته پیشوای ما سرگذشت جبهه ملی باید سرمشق مردمی شود که در خاور میانه علیه مظالم انگلیس قیام می کنند.

ولی من به هیچوجه مایوس نیستم و یقین دارم که خون من درس عبرتی برای هزاران جوان ایرانی شده و آنها با تائیدات خداوند متعال قادر و عادل انتقام این ملت ستمدیده را از استعمار انگلستان و ایادی ناپاک آن خواهند گرفت

آقایان افسران، ما سه سال در این کشور حکومت کردیم و یک نفر از مخالفین خود را نکشتیم. برای اینکه ما نیامده بودیم برادر کشی کنیم. ما برای آن قیام کردیم که ایران را متحد کرده و دست خارجی را از کشور کوتاه کنیم. شاه فکر میکند با کشتن و زجر و شکنجه و حبس می تواند مردم ایران را مرعوب و مغلوب سازد. این اشتباه بزرگیست.

تکیه به سرنیزه توان کرد لیک / بر سرِ سرنیزه نشاید نشست.

این افسرانی که امروز اینجا ایستاده اند و این منظره رقت بار را مشاهده می کنند، یک روز علیه این دستگاه قیام خواهند کرد. شاه باید از روزی بترسد که به سرنوشت لوئی شانزدهم و تزار روس و محمد علی میرزا و رضا خان مبتلا گردد.»

دکتر فاطمی در تاریک روشن روز نوزدهم آبان ماه ۱۳۳۳ در تهران تیرباران شد.

 

بازهم قصه پردازی تکراری و ملال آور بدون منبع موثق و بی طرف ............. فاطمی گویی موقع اعدام بر منبری تکیه داده و افسران چهار زانو پای منبر وی در مسجدی نشسته و گوش جان داده اند به بیانات وی.... معلوم نیست تا کی ساده لوحان و یا ساده دلانی وجود دارند که این روضه ها را بپذیرند.... حقیقتاً تا العوام کالانعامند باید هم این یاوه های بی سند خریدار داشته باشند..... این نوشته حتی پاسخی به تیتر پرسشی خود که چرا فاطمی اعدام شد را نمی دهد....

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سایت ملیون 

حمیدرضا مسیبیان: دکتر حسین فاطمی؛ بمناسبت ۱۹ آبان سالگرد شهادت وی

حمید‌رضا مسیبیان

دوشنبه, ۱۸ام آبان, ۱۳۹۴

 

 

(http://melliun.org/iran/75937#_Toc434772671)

 

 

از کودتای اول تا پیروزی کودتای ۲۸ مرداد

سرانجام آنچه نباید می‌شد به وقوع پیوست و شاه تسلیم فشار بیگانگان برای کودتا علیه نهضت ملی شد. افراد گارد شاهنشاهی از ساعت یازده و نیم شبِ ۲۴ مرداد به منزل دکتر فاطمی ریخته و او را که در حال مسواک زدن بود در حین نگرانی شدید همسرش[۱۲۰] و بدون آنکه حتی کفش به پا کند، با خود بردند. تعداد زیادی هم نیروی مسلح در منزل باقی ماندند. ولی از آن سو هوشیاری و مقاومت دکتر مصدق و گارد محافظ نخست‌وزیر بقیۀ نقشۀ کودتاچیان را خنثی کرد و برخی افراد مهاجم دستگیر شدند. در نتیجه کودتا تا صبح شکست خورد و بازداشت شدگان خلاص گردیدند.[۱۲۱]

گفتنی است دکتر فاطمی کلاً مقداری عصبی بود.[۱۲۲] در آن زمان نیز به شدت مشغول فعالیت بابت رفع اختلافات مرزی ایران و شوروی بود چنانکه همان شب ۲۴ مرداد حدود ۱۱ شب به منزل رسیده بود. معالجاتش را هم که ناتمام گذاشته بود که به تبع در کنار کار فراوان، تأثیر منفی در وضع جسمی و ضعف اعصاب او داشت. از آن سو یورش ماموران به شکل زننده‌ای بود و او طبق لایحۀ دفاعیه‌اش به شدت از شیون همسر و کودکش هنگام دستگیری‌اش ناراحت شده بود. حتی به حدی که بعد از آن واقعه دیگر به آن منزل نرفت و همان شیون همسر و کودکش آخرین خاطرۀ وی از آن خانه بود.[۱۲۳] همسر دکتر فاطمی هم در بازجوئی به رفتار بسیار بد ماموران تاکید کرده[۱۲۴]و این مسئله مورد تائید افراد دیگری همچون دکتر کریم سنجابی هم قرار دارد.[۱۲۵] در عین حال دکتر فاطمی انسانی مبارز و بسیار جسور و تا حدی کم تجربه بود.

با این تفاسیر طبیعی بود که دکتر فاطمی پس از کودتا به شدت دچار ناراحتی و عصبانیت شده و تندروی کند. وی حتی از دکتر مصدق خواست او را وزیر دفاع کند تا قاطعانه با مخالفان برخورد کند که دکتر مصدق نپذیرفت.[۱۲۶] به گفتۀ زنده یاد «محمد علی سفری» که در روز ۲۵ مرداد در منزل دکتر مصدق حضور داشت، دکتر فاطمی آن هنگام با داد و فریاد می‌گفت شما که دم از قانون در برخورد با کودتاچیان می‌زنید، ماجرای تلخ اشغال خانۀ من توسط گارد و فجایع آنان تا صبح را ندیدید در غیر این صورت چنین برخوردی نداشتید.[۱۲۷] اما به هر روی مصدق با تجربه و بینش بالایش متوجه بود که توطئه‌ها به همین حد محدود نخواهد شد و حتی نگران ایجاد ناامنی در نقاط دور دست کشور بود. [۱۲۸] همچنین به خوبی واقف بود که نمی‌تواند روی نیروهای مسلح حساب کند.[۱۲۹] لذا جانب احتیاط را از دست نمی‌داد بلکه با زیرکی و آینده نگری تلاش می‌کرد مسائل را به آرامی به پیش برده و بهانه دست کسی ندهد. در عین حال اقدامات قانونی در برخورد با کودتاچیان را انجام داده و به شکلی مردم را هم آزاد گذاشت تا مشابه ۳۰ تیر تصمیم بگیرند.

لازم به ذکر است که تا آن زمان مردان دولت مصدق یا اعضای جبهۀ ملی هرگز حملۀ تندی به دربار یا بحثی از برقراری جمهوری و برچیده شدن سلطنت نکرده بودند[۱۳۰] اما بعد از کودتا شرایط دگرگون شد. به خصوص سخنرانی تند دکتر فاطمی در ۲۵ مرداد در میتینگ عصر در بهارستان موجب جسارت و تظاهرات بیشتر مردم گردید. در این میتینگ کسانی چون جلالی موسوی، دکتر شایگان، مهندس زیرک زاده و مهندس رضوی هم صحبت کردند. دکتر شایگان و مهندس زیرک زاده دربارۀ کودتای شاه و فرارش صحبت کردند و مهندس رضوی حتی خواهان انفصال شاه شد. ولی دکتر فاطمی حملات تندتری کرد و شاه را با عنوان فرزند عاقد قرارداد ۱۹۳۳ خطاب نمود. حتی تاکید کرد مردم بساطی را که یک کلنل انگلیسی(آیرونساید) در ۳۳ سال پیش بنا کرد سرنگون کردند. پس از آن هم تظاهرات تا شب ادامه داشت.[۱۳۱]

باختر امروز هم با شدت بی‌سابقه‌ای به دربار حمله می‌کرد. عنوان سرمقالۀ ۲۵ مرداد آن به قلم دکتر فاطمی عبارت بود از:

“این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه فاروق را سفید کرد.”

صفحۀ اول باختر امروز ۲۶ مرداد به سرنگونی مجسمه‌های پهلوی و برافراشته شدن پرچم ایران به جای آن‌ها پرداخته و به صراحت از عزل شاه از طرف مردم صحبت می‌کرد. عنوان سرمقالۀ دکتر فاطمی هم در آن روز عبارت بود از:

“خائنی که می‌خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد”

و در ۲۷ مرداد آخرین شمارۀ باختر امروز به شمارۀ ۱۱۷۴، باز گزارش سرنگون شدن مجسمه‌های رضاشاه و فرزندش را می‌داد و عنوان سرمقالۀ دکتر فاطمی چنین بود:

“شرکت سابق و روزنامه‌های محافظه‌کار لندن دیروز عزادار بودند”

به این ترتیب دکتر فاطمی تندترین حملات را به دربار نمود و مشوق برچیده شدن مجسمه‌ها بود. در عین حال کماکان یار عزیز و نزدیک مصدق بود و به خاطر این اقدامات با او برخوردی نشد. شواهدی چون رفراندوم و تظاهرات‌ها هم نشان می‌داد اکثریت مردم مدافع ملیون هستند. قطعاً اگر این روال مردم با قاطعیت ادامه می‌یافت، به مرور منجر به تضعیف کامل شاه و ایجاد جمهوری دموکراتیک می‌شد. حتی اگر پادشاهی هم باقی می‌ماند بسیار ضعیف و تابع قانون می‌شد.

گفتنی است دکتر فاطمی از ۲۵ مرداد در جلسات داخلی جبهۀ ملی به شدت خواهان اعلام جمهوری بود که مورد موافقت اکثریت اعضای جبهۀ ملی قرار نگرفت.[۱۳۲] دولت هم موضعی مبنی بر عزل شاه نگرفت و خود دکتر فاطمی به عنوان سخنگوی دولت در ۲۷ مرداد اعلام کرد موضوع رژیم جمهوری فعلاً مورد بحث دولت نیست. همزمان حرکت به سمت تشکیل شورای سلطنتی بود که در غیاب شاه قانونی بوده و در عین حال دربار را تضعیف می‌کرد و به احتمال قوی به مرور منجر به برقراری جمهوری می‌شد. احتمالاً به همین دلایل بحثی از جمهوری شدن کشور در باختر امروز ۲۵ تا ۲۷ مرداد وجود ندارد. حتی دکتر فاطمی علیرغم میل خودش به همکاران روزنامه[۱۳۳] سفارش کرد در این مورد مراقبت کنند که باعث نارضایتی دولت نشوند.[۱۳۴]

افسوس که در آن شرایط دست پنهان قدرتمند آمریکا پشت پردۀ سرکوب نهضت ملی قرار داشت و ملیون انسجام کافی برای مقابله با آن را نداشتند. از صبح ۲۸ مرداد تانک‌های آمریکائی مستقر در ارتش توسط افسران وطن فروش وارد عمل شده و فواحش و اوباش اجیر شده به سان شعبان بی‌مخ با همراهی نظامیان کودتاچی حمله به مراکز نهضت ملی را آغاز کردند. دفتر باختر امروز از اولین محل‌هائی بود که مورد حمله قرار گرفت به شکلی که تا ساعت ۱۰ آتش زده شد.[۱۳۵]دکتر فاطمی آن روز به منزل مصدق رفت و چند ساعتی آنجا بود. وقتی رادیو به دست کودتاچیان افتاد، آنان خبر قطعه قطعه شدن حسین فاطمی را پخش کردند[۱۳۶] که نشانگر میزان کینه و دشمنی بود. دیگر درنگ جایز نبود و دکتر فاطمی هم اعلام کرد حال همسرش خراب شده[۱۳۷]و به همراه خواهرزاده‌اش دکتر سعید فاطمی از منزل خارج شدند و علیرغم تیراندازی‌ها موفق شدند از مهلکه فرار کرده و مخفی شوند.[۱۳۸] به این ترتیب شب ۲۸ مرداد آرزوهای ملت ایران برای داشتن استقلال و آزادی و اقتصاد قدرتمند(اقتصاد بدون نفت که به مرور درآمد نفت هم به کشور سرازیر می‌شد.) ناکام ماند. دوران جدیدی هم از استعمار و دیکتاتوری آغاز شد با این تفاوت که این بار آمریکا قدرت اول در ایران بود.

دوران در به دری و مخفی شدن

آنچه از مجموع شواهد برمی‌آید دکتر فاطمی پس از فرار ابتدا به همراه خواهرزاده‌اش به منزل پور رضا وکیل قشقائی‌ها و پس از تاریک شدن هوا به منزل سید حسن مصطفوی پناه بردند.[۱۳۹] بعد از این با حزب توده تماس گرفته و به منازل آنان منتقل و چند بار جابه‌جا گردید[۱۴۰] که در نهایت به منزل ستوان داروساز دکتر «محسنی» عضو سازمان افسران حزب توده منتقل شد.[۱۴۱] در همان حال کینه و هراس استعمارگران از دکتر فاطمی که در عین حال نشانگر اهمیت او است، در گزارش سفیر آمریکا در ایران مشخص است که بعد از کودتا می‌نویسد:

“۲٫عامل دیگر کمک کننده به اضطراب و ناراحتی آن است که خطرناک‌ترین رهبران ملی هنوز آزادند. مصدق، فاطمی، شایگان، حسیبی و دیگران به آسانی ممکن است با رهبران حزب توده در صدد طرح توطئه باشند. این حقیقت که فاطمی هنوز زنده است علی‌رغم شایعات روز ۱۹ اوت دربارۀ مرگ وی، بویژه دلسرد کننده است، زیرا که وی حیله‌گرترین و بدون ملاحظه‌ترین فرد از اطرافیان مصدق محسوب می‌شود. این باور وجود دارد که وی با روحیه انتقام‌جوئی تردیدی در کمک به پیوند اتحاد و همکاری میان ملیون و توده‌ای علیه غرب به خود راه نمی‌دهد“[۱۴۲]

محمدرضا پهلوی هم پس از کودتا در دیدار با «کرمیت روزولت» عامل سازمان سیا در کودتا، مجازات اکثر بزرگان ملیون را چند سال زندان و تبعید اعلام نمود ولی تاکید کرد تنها استثناء حسین فاطمی است که باید اعدام گردد.[۱۴۳] به همین دلایل رژیم به شدت به دنبال دکتر فاطمی بود و حتی دوستان و بستگان او دچار مشکل شده و بعضاً مدتی بازداشت شده بودند.[۱۴۴] مثلاً در اول مهر ۱۳۳۲ خواهر، همسر و حتی خواهر همسر دکتر فاطمی بازداشت شدند.[۱۴۵] علامه «دهخدا» هم در خاطراتش مینویسد که چقدر ماموران به دنبال دکتر فاطمی بوده و منزل او را جستجو کردند.[۱۴۶]

گفتنی است دکتر فاطمی در دوران اختفاء در مضیقۀ مالی قرار داشت[۱۴۷] که به تبع باعث تشدید کسالتش بود. همچنین در آن زمان تبلیغات مسموم علیه وی به شدت انجام می‌شد. برخی هم به خاطر سخنرانی ۲۵ مرداد و مواضع تند ضد درباری دکتر فاطمی، مقداری به وی مشکوک شده بودند.[۱۴۸] جو منفی علیه وی به حدی بود که حتی اسم وی جزو کاندیداهای مجلس سنای نهضت مقاومت ملی اعلام نشد. به این ترتیب بدیهی است که وی در آن مقطع تا چه حد مظلومیت مضاعفی داشت.[۱۴۹] طبیعتاً این مسائل موجب حیرت و ناراحتی دکتر فاطمی بود و طی نامه‌ای به تاریخ ۳۰/۱۰/۱۳۳۲ از نهضت مقاومت ملی خواست دیدگاه آنان به وی مشخص گردد.[۱۵۰] در عین حال در همان نامه قاطعانه بر مواضعش ایستاد و نوشت:

[دکتر فاطمی فدائی نهضت] معتقد بوده و هست که تا یک تن از این دودمان ننگین در مقام سلطنت باشند غیر ممکن[است] پای استعمار انگلستان از ایران بدر رود. چه اینان پدر بر پدر خانه‌زاد انگلستان بوده و تا این دست پروردگان سفارت باقی باشند دولت فخیمه احتیاجی به جاسوس و مأموران دیگر نخواهد داشت.”[۱۵۱]

همچنین وی در دوران اختفاء برخی خاطراتش را نوشت که هرچند کم هستند، اما منبع ارزشمندی برای شناخت برخی مسائل نهضت ملی هستند. این نوشته‌ها بعداً به دست «آزموده» دادستان ارتش معروف به «آیشمن ایران» افتاد. وی آن‌ها را در گاوصندوق منزلش جاسازی کرد که بعد از انقلاب به دست مردم افتاد. بخشی از این خاطرات نخستین بار در اسفند ۵۸ توسط نشر «صمدیه» به مدیریت آقای مهندس «لطف‌الله میثمی» با عنوان «با چشمی گریان تقدیم به عشق» منتشر گردید.[۱۵۲]

اشاره به این نکته هم لازم است که دکتر فاطمی بعد از کودتا فقط یک مسئله را به عنوان نقطۀ امیدش ذکر می‌کند و آن «بیداری و هشیاری مردم ایران» است. البته تاکید می‌کند منظورش نه اکثریت مردم که در جهل و فقر غوطه‌ور هستند بلکه «طبقۀ روشنفکر و منور ایران» است. تاکید هم می‌کند اینان در دولت دکتر مصدق از یأس قدیمی در برابر انگلیس دور شده و به نوعی خودباوری رسیدند. حتی معتقد بود این «تبدیل روح یأس و شکست و مغلوبیت به امید و استقامت» نکته‌ای است که دوستان و دشمنان آن مقطع قادر نیستند درباره‌اش قضاوت کنند. در ادامه هم می‌نگارد که اگر از تمام خدمات بزرگ مصدق صرف نظر گردد، همین یک خدمتِ جنگ با یأس و احساس مغلوبیت، کافی است که نام مصدق قرن‌ها در تاریخ وطن به عنوان یک مصلح حقیقی و خوشنام و مترقی بماند.[۱۵۳] به این ترتیب خلاصۀ نظرش این بود که راه مصدق در مبارزه برای آزادی توسط افراد روشنفکر جامعه ادامه خواهد یافت و همین اصلی‌ترین نقطۀ امید است. پیش‌بینی‌ای که به نظر می‌رسد تا حدی عملی شده و هنوز هم مصدق به عنوان سمبل آزادگی در ایران مطرح و بسیاری آزادگان راه او را ادامه می‌دهند.

 

دستگیری و چاقو خوردن

در اسفند ۱۳۳۲ یکی از افسران شهربانی گزارشی ارائه می‌نماید مبنی بر اینکه فرد مشکوکی در منزلی در تجریش، کوچه یاسمن زندگی می‌کند. سرگرد مولوی با چند نیرو روز ۲۲ اسفند[۱۵۴] برای بازرسی آن خانه اعزام می‌گردد که با دکتر فاطمی(در حالی‌که ریش انبوهی گذاشته بود) مواجه شده و او را حدود ساعت ۹:۳۰ صبح دستگیر می‌نمایند.[۱۵۵] از این زمان آزار اسیر آغاز می‌گردد. مولوی با دستۀ هفت‌تیر بر سر او می‌کوبد[۱۵۶] و ماموران به سرعت به سمت کاخ سلطنتی می‌روند که به دربار خبر دهند. آنجا مولوی خواهان بیرون آمدن سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی می‌شود.[۱۵۷] نصیری پس از دیدن فاطمی به او می‌گوید خائن وطن‌فروش کدام گوری بودی؟ او پاسخ می‌دهد مکتب مصدق وطن‌فروش نبود ما به ملت خدمت کردیم. نصیری هم چنان با دست به صورت دکتر فاطمی می‌کوبد که خون از بینی او جاری شود[۱۵۸] و سپس دکتر فاطمی را به فرمانداری نظامی منتقل می‌کنند.[۱۵۹] کودتاچیان سرمست از پیروزی جدید اطراف اسیر را گرفته و عکس می‌انداختند. حتی بختیار برای ترساندن اسلحه را به سمت دکتر فاطمی نشانه رفته و گلوله‌ای به شکلی شلیک می‌کند که به او نخورَد[۱۶۰] اما طبیعتاً باعث وحشتش گردد.

در مرحلۀ بعد حدود ساعت ۳ به ظاهر قرار شد دکتر فاطمی به جائی منتقل گردد[۱۶۱] اما نقشۀ دیگری در کار بود. او وقتی در بین ماموران از جلو شهربانی رد می‌شد، به ناگهان با هجوم شعبان بی‌مخ و یاران چاقو به دستش مواجه شد. چاقوکش‌ها حمله کردند تا کار فاطمی را همانجا تمام کنند و حتماً این اقدامات به مردم شاه دوست منتسب گردد. بانو سلطنت خواهر دلاور دکتر فاطمی در این باره گفته است که بعد از شنیدن خبر دستگیری دکتر فاطمی خود را به شهربانی رساند. در آنجا ۲ جیپ ارتشی دید که عده‌ای اراذل و اوباش با لباس شخصی درون آن نشسته‌اند. از همانجا خطر را احساس کرد که آنان نقشۀ پلیدی دارند و به محض دیدن دکتر فاطمی فریاد زد برادر می‌خواهند تو را بکشند. بعد با تمام قوا به سمت برادرش حرکت کرده و علیرغم موانع او را در آغوش گرفته و خود را سپر بلای او کرد. متعاقب آن ضربات چاقو بی‌رحمانه بر تن او فرود آمدند و ۱۳ ضربه خورد[۱۶۲] و ۳ ضربۀ چاقو به دکتر فاطمی اصابت کرد.[۱۶۳] مردم در حال عبور با دیدن صحنه به مرور به سمت آن رفتند و چاقوکشان از مهلکه گریختند.[۱۶۴] شیرزن پس از آن هم با تمام قوا در خیابان دویده و توجه مردم را به آن جنایت جلب می‌کرد که در نتیجه برخی خبرنگاران مسائل را بازتاب دادند.[۱۶۵] بعد از آن مردم بانو سلطنت را به بیمارستان منتقل کردند. بدین سان گزارش این جنایت در شهر پیچید و در خبرگزاری‌های خارجی منعکس گردید. به هر روی خود فاطمی شخصیت بین‌المللی شناخته شده‌ای در کنار مصدق بود و فرار او هم موجب مباحثی شده بود. طبیعتاً فقط دستگیری او بار خبری زیادی ایجاد می‌کرد چه رسد به خبر چاقو خوردن که حساسیت بسیار زیادی ایجاد کرده و انعکاس بالائی داشت. در نتیجه رژیم مجبور شد حداقل برای عوام فریبی مانع مرگ دکتر فاطمی گردد[۱۶۶] که قطعاً در غیر این صورت رسوائی بزرگ‌تری به بار می‌آمد.

به این ترتیب دکتر فاطمی برای دومین بار در خون خود غلتید اما از سلاخی شدن کامل نجات یافت و باز ترور ناکام ماند. در عین حال طبیعتاً مشکلات جسمی بیشتر او گردید. چاقو زدن یک اسیر بیمار و خواهرش هم در کنار شرکت در کودتای ۲۸ مرداد، به عنوان اقدام ننگین دیگری از رژیم کودتا و شعبان بی‌مخ این نماد لمپنیسم ایرانی،[۱۶۷] در تاریخ به ثبت رسید.

دوران زندان[۱۶۸]

دکتر فاطمیِ مجروح از گلوله و چاقو را به ادعای دادستان ابتدا به بیمارستان شهربانی و سپس به زندان منتقل کردند اما حالش چنان وخیم بود که به ناچار او را در ۲۳ اسفند به بیمارستان منتقل کردند.[۱۶۹] وی تا حدود دو ماه وضع بسیار وخیمی داشت و تا دم مرگ رفت و برخی پزشکان از وی قطع امید کردند. به خصوص مکرر استفراغ خون می‌کرد و توانائی غذا خوردن نداشت و بخشی از آن را به همراه خون استفراغ می‌کرد که این هم در تشدید ضعف و وخامت حالش بسیار موثر بود.[۱۷۰] بعضاً حتی فشار خون او به ۶ و ضربان قلبش به ۳۵ می‌رسید.[۱۷۱] پزشکان هم اعلام کردند وی دچار خون‌ریزی داخلی است که یا در اثر ضربۀ چاقو به رودۀ بزرگش است که قبلا با گلوله صدمه دیده بود، یا به دلیل ضربات چاقو که به زیر ریۀ وی خورده است. به هر روی وی به شکل بدی خون استفراغ می‌کرد و تا حدود ۴۰ روز قادر به خوردن غذا نبود و پزشکان مواد غذائی را با تزریق به وی می‌رساندند و رژیم تلاش کرد وی زنده بماند. خانواده دکتر فاطمی هم بعد از حدود ۳۶ روز از دستگیری با وی ملاقاتی داشتند که در بالا رفتن روحیۀ او بسیار موثر بود و به مرور اندکی وضع فاجعه‌بار بهتر شد.[۱۷۲]

از آن پس چندین بار اخبار وضع جسمی خوب دکتر فاطمی منتشر و او به زندان منتقل شده و بعد از مدت کوتاهی مجدداً او را به بیمارستان منتقل می‌کردند که نشانگر شرایط جسمی وخیم او و عجلۀ رژیم کودتا برای اتمام کار بود. برخی از این موارد که از روزنامۀ اطلاعات گردآوری شده عبارتند از:

روزنامۀ اطلاعات ۲۴/۱۲/۳۲، ص۱، خبر وضع وخیم جسمی دکتر فاطمی و انتقالش به زندان و بعد بیمارستان پادگان

۲۵/۱۲/۳۲، ص۱، خبر وضع بد جسمی دکتر فاطمی

۰۷/۰۱/۳۳، ص۶، خبر بهبودی کامل حال دکتر فاطمی!

۰۸/۰۱/۳۳، ص۱، اعلام وخامت حال دکتر فاطمی و ۳ بار استفراغ خون او ظرف ۴ ساعت

۰۹/۰۱/۳۳، ص آخر، اعلام امکان خطر مرگ دکتر فاطمی

۱۱/۰۱/۳۳، ص۶، اعلام اینکه امروز حال دکتر فاطمی رضایت بخش بود

۱۲/۰۱/۳۳، ص آخر، ادعای رو به بهبودی رفتن حال دکتر فاطمی

۱۵/۰۱/۳۳، ص آخر، اعلام خوب نبودن حال دکتر فاطمی

۱۶/۰۱/۳۳، ص آخر، اعلام وخیم شدن حال دکتر فاطمی از دیشب

۱۷/۰۱/۳۳، ص آخر، اعلام کم‌تر شدن وخامت حال دکتر فاطمی

۲۱/۰۱/۳۳، ص۹، اعلام حال خوب دکتر فاطمی در ۴۸ ساعت اخیر

۲۳/۰۳/۳۳، ص آخر، انتقال دکتر فاطمی از بیمارستان به زندان لشکر ۲ زرهی و آغاز بازجوئی از او

۰۲/۰۴/۳۳، ص۱، خبر انتقال دکتر فاطمی به بیمارستان ارتش

در نهایت در تیرماه ۱۳۳۳ او را که قادر به حرکت نبود و ضربان قلب و فشار خون و دمای بدنش در شرایط بدی قرار داشت، با برانکارد به زندان منتقل کردند.[۱۷۳] البته باز در مواردی مجدداً به دلیل ناراحتی به بیمارستان منتقل گردید[۱۷۴] اما می‌توان گفت قبل از آخر تیر در زندان مستقر گردید. آیت‌الله زنجانی نیز در ۳۰ تیر ۱۳۳۳ به زندان افتاد و با دکتر فاطمی رابطه گرفت.[۱۷۵]

اشاره به این نکته لازم است که طبیعتاً اعدام دکتر فاطمی برای شاه تبعات سنگینی در جامعه داشت و به همین دلیل تلاش کردند او را از طریق چاقوکشان از بین ببرند. پس طبیعی بود که بعد از گسترش اخبار چاقو خوردن، رژیم مایل باشد مسئله بدون آبروریزی بیشتر پایان یابد. به این لحاظ اولاً تا حدی شایعه می‌کردند که دکتر فاطمی اعتصاب غذا کرده و به این دلیل حالش خراب است.[۱۷۶] همچنین «سیدحسین مصطفوی نائینی» پسر خالۀ دکتر فاطمی و از نزدیک‌ترین دوستان او نقل می‌کند که وقتی دکتر فاطمی در بیمارستان ارتش بود، خواهر او به همراه آقای مصطفوی به ملاقات دکتر فاطمی رفتند که با ضعف مفرط روی تخت خوابیده بود. خواهر دکتر فاطمی برای تقویت روحیۀ او گفت نامه‌ای از دوستان نزدیک رسیده که اقداماتی در سطح بالا برای نجات جان دکتر فاطمی انجام شده است. اگر دکتر فاطمی مایل است چند کلمه‌ای به شاه بنویسد تا ترتیب آزادی او داده شود. اما هنوز سخنانش پایان نیافته بود که دکتر فاطمی با عصبانیت و فریاد مخالفت کرده و تاکید کرد ابداً حاضر به این کار نیست زیرا خیانتی از او سر نزده است. دیگر هم حاضر نشد در این باره بحثی گردد.[۱۷۷] شاهین فاطمی برادرزادۀ دکتر فاطمی هم تاکید می‌کند او نیز تلاش کرده نامۀ ابراز پشیمانی را به امضای دکتر فاطمی برساند. حتی از او خواسته به فرزند کوچکش رحم کند اما دکتر فاطمی زیر بار نرفته است.[۱۷۸] همچنین سرهنگ «غلامرضا مصور رحمانی» در خاطراتش ذکر می‌کند که دربار خیلی میل داشت در زندان از دکتر فاطمی توبه نامه بگیرد و به این دلیل حتی در زندان او را آزار می‌دادند. مثلاً با سر و صدا مانع خواب او شده یا هنگامی که تب داشت اتاقش را گرم و سرد می‌کردند که بیماری او را تشدید می‌کرد. اما دکتر فاطمی زیر بار امضای توبه نامه نرفت و مقاومتش موجب شگفتی بود.[۱۷۹]

ضمناً لازم به ذکر است که دکتر فاطمی در دوران زندان نیز از نظر مالی به شدت در مضیقه بود. خرج خانوادۀ او را پدر زنش می‌داد و حتی کار به جائی رسید که خودش در زندان از آیت‌الله زنجانی کمک خواست و البته تاکید می‌کرد خدا او را به جای پدر در زندان به وی عطا کرده است. این روحانی بزرگوار نیز تا آخرین روزها برای او پول فرستاد.[۱۸۰] این نیز نشانۀ دیگری از سلامت و پاکی یاران دکتر مصدق است که حتی در مقام وزارت هم به فکر اندوختن مال نیستند و به قول معروف:

«کسانی که مردان راه حق اند               خریدار بازار بی رونق اند»

 

مکتوبات در زندان

 

جالب است که آیت‌الله زنجانی موفق شد با کمک گرفتن از بانوی پرستاری به نام «تیموری»[۱۸۱]، نه تنها در زندان مقداری به دکتر فاطمی کمک کند که یک سری مکاتبات هم با او انجام دهد.[۱۸۲] این مکتوبات که بعد از انقلاب منتشر شدند حاوی نکات ارزنده‌ای هستند و متن برخی از آنها در منابعی از جمله کتاب «خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی»، به کوشش بهرام افراسیابی، انتشارات سخن، چاپ اول ۱۳۶۶در صفحات ۳۳۳ به بعد منتشر گردیده است. البته توجه شود شماره‌های مکتوبات دلیل تقدم و تأخر زمانی نیستند. در نشریۀ چشم انداز ایران اسفند ۸۵ و فروردین ۸۶ هم مصاحبه‌ای توسط خانم «ندا حریری» با آقای دکتر «احمد صدر حاج‌سیدجوادی» انجام و برخی نوشته‌های دکتر فاطمی منتشر شده که در صفحۀ ۱۶ نشریه تاکید شده شماره‌های مکتوبات کتاب آقای افراسیابی دلیل تقدم و تأخر نیستند.

بخش‌هائی از برخی نامه‌ها چنین است:

بخشی از مکتوب شمارۀ ۱

“مخلص با این وضعیت امید را هم ندارم.

من و دل گرفتار شویم چه باک غرض اندر میان سلامت اوست”

بخشی از مکتوب شمارۀ ۲

“روحیه بنده به فضل الهی محکم و قویست زیرا حق با ما است و هرکه حق با او است خدا با اوست.”

بخشی از مکتوب شمارۀ ۴

دربارۀ تعیین خط مشی دفاع او در دادگاه توسط دکتر مصدق و رهبران ملی و امید به اطلاع نسلهای بعد از اقدامات و ایستادگی آنان. دربارۀ این آرزوی دکتر فاطمی در صفحات بعد در بخش انتهائی لایحۀ دفاعیه در دادگاه نظامی بیشتر سخن خواهیم گفت. در هر حال بخشی از مکتوب او چنین بود:

“این نکته را بنده با کمال صداقت و آرزوی خلوص عرض می‌کنم که به هیچ وجه در تعیین این خط مشی منافع شخصی ما را در نظر نگیرید که بنده مریضم، چاقو خورده‌ام، زن و بچه و خواهر و برادرم چه می‌گویند. بلکه آن چیزی را در نظر بگیرید که ما بخاطر حفظ و حمایت آن جهاد کرده و به این روز افتاده‌ایم.

درست است که من رنج فراوان در این مدت مرض و قبل از آن کشیده‌ام ولی آرزو دارم که نفس‌های آخر زندگی‌ام نیز در راه نهضت و سعادت هم‌وطنانم صرف شود. بهر حال در دادگاه ما می‌توانیم بسیاری از حقائق را فاش کنیم. داغ باطله بر کنسوسیوم و حامیان او بزنیم. ممکن است نگذارند منتشر شود و باطلاع عامه برسد: از یکطرف می‌شود محرمانه چاپ و پخش کرد. و از طرف دیگر گوش به گوش خواهد رسید. بر فرض که هیچکس هم نفهمد و صدای ما را خفه کنند در تاریخ و در پرونده باقی خواهد ماند. و فردای روشن ممکن است مورد استفادۀ نسلهای آینده و همچنین نسل معاصر قرار بگیرد و راه دیگر هم این است که معتدل و ملایم حرف بزنیم و بگذریم. یا مثل(ریاحی) طلب عفو و بخشش کنیم و چند سال زندان برای ما حسب‌الامر تعیین کنند. زیر بار شق آخری هرگز بنده نخواهم رفت، حتی اگر آنچه را دلشان بخواهد دادگاه رای بدهد.”

بخشی از مکتوب شمارۀ ۹

“این پرده رسوائی آخر برای تکمیل صحنه چاقو زدن جلو نظمیه لازم بود و به نظرم خواست خدا اینست که روز به روز رسواترشان کند. بهر حال با هر جان کندنی هست(البته از نظر مزاج) می‌گذرانم ولی به جد بزرگوارمان قسم که اگر خیال کنید بقدر سر سوزن این لوطی‌بازی‌ها در اراده و روحیه مخلصتان تأثیر داشته باشد اگر حمل بر خودستائی نشود عرض می‌کنم(شیر را هرچند در زنجیر نگهدارید ممکن نیست گربه شود)

به خواهرم بفرمائید ابداً متأثر نباشد برعکس افتخار کند که برادرش واسطه و دلال فروش وطنش نشد و به احساسات و عقاید جامعه سر تعظیم و تکریم فرود آورد.”

بخشی از مکتوب شمارۀ ۱۱

“در این موقعی که یک ساعت از صدور رای دستوری می‌گذرد یک ذره ناراحت نیستم زیرا اگر آن افتخار را پیدا کنم که در راه وطنم این نیمه جان را بگذارم درست در راه و مصرف حقیقی خودش صرف شده است.”

بخشی از مکتوب بدون شماره(دوران بازداشت افسران حزب توده نیمۀ دوم شهریور ۱۳۳۳)

“۴) وضع مزاجیم در ۴۸ ساعت اخیر به طرز بی‌سابقه‌ای مختل شده است. تفصیل را عرض خواهم کرد.

۵)چند روز است در اینجا عده‌ای سرهنگ و سرگرد بازداشت و تحت شکنجه قرار دارند.”

بخشی از مکتوب بدون شماره

“۱)وضع مزاجی مخلص به قدری خراب است که مرا حتی از خوردن یک قطره آب ممنوع کرده‌اند.

۶)زندان اینجا پر از سرهنگ و سرگرد و سروانست و بساط شلاق و دسبتند براهست”

که این مکاتبات تا شب ۱۹ آبان ۱۳۳۳ ادامه یافتند و یک نامۀ وی هم خطاب به «علی دشتی» بود.[۱۸۳]

 

دادگاه نظامی

 

طبیعی بود که ایستادگی دکتر فاطمی در اسارت، بر خشم دربار بیفزاید. شاه در ۱۹ تیر دستور داد که حتی در بیمارستان از وی بازجوئی گردد.[۱۸۴] به این ترتیب بازجوئی از بیمار آغاز شد و او در روزهائی که باید استراحت می‌کرد، تا شب سوال و جواب می‌شد زیرا ماموران عجله داشتند کار سریع‌تر تمام شود.[۱۸۵] در ۲۳ مرداد قرار مجرمیت دکتر فاطمی با کیفرخواست اعدام صادر شد[۱۸۶] و مقدمات اعزام او به دادگاه فرمایشی تهیه شد. در حالی‌که دادستانی ارتش حتی اجازه نداد دکتر فاطمی کسی را انتخاب کند که یاداشت‌های او را تنظیم کرده و مطالب مد نظر دفاعیه‌اش را برایش بنویسد. پس او به ناچار خودش دست به قلم برد و این هم باعث تشدید بیماری و ناراحتی‌اش شد به طوری که در روزهای اول به حدی اذیت شد که تا چند روز دست به قلم نبرد. بعد هم تجدید فعالیتش منجر به تب و ضعف شدید شد.[۱۸۷]

لازم به ذکر است دکتر فاطمی اصولاً فردی کم‌معاشرت بود و ارتشی‌ها را کمتر می‌شناخت.[۱۸۸] ولی به همت آیت‌الله زنجانی، سرتیپ «قلعه بیگی» برای وکالت دکتر فاطمی انتخاب شد که وی به محض درخواست آیت‌الله زنجانی با کمال افتخار قبول کرد. «شهیدزاده» وکیل رسمی عدلیه هم برای کمک به وی از جهت اطلاعات حقوقی توسط آیت‌الله زنجانی تعیین شد. هیچ یک از این دو علیرغم اصرار آیت‌الله زنجانی حق‌الزحمه‌ای نگرفتند[۱۸۹] و دکتر فاطمی از این بابت از آنان در دادگاه تشکر کرد.[۱۹۰]

باری در ۷ مهر دکتر فاطمی را با برانکارد به دادگاه منتقل کردند. او از درد ناله و اعلام می‌کرد وضعش به شکلی نیست که در دادگاه حاضر شود. اما رئیس دادگاه به استناد صورت جلسه پزشکان ارتش به سان دکتر «ایادی»، سخنان او را رد کرد که آنان نیز نوشته بودند با آمبولانس به دادگاه منتقل گردد.[۱۹۱] به این ترتیب مشخص بود عجله‌ای در میان است تا کار هرچه زودتر پایان یابد. گفتنی است خبرنگاران هنگام ورود دکتر فاطمی در روی برانکارد به دادگاه اجازه نیافتند در دادگاه باشند و عکسی از وی بیندازند. وکیل دکتر فاطمی تیمسار قلعه بیگی حتی از قضات خواست محل بازداشت را که همان نزدیک بوده بازدید نمایند و آثار استفراغ خون شب قبل او را مشاهده کنند تا قانع شوند محاکمه با این وضع قانونی نیست. اما قضات از این کار خودداری کردند و قلعه بیگی هم بعد از اعلام تنفس دیگر به دادگاه نیامد و خود را مستعفی اعلام کرد. دادگاه هم به جهت تسریع در اتمام کار مانع انتخاب وکیل جدید توسط دکتر فاطمی شد و سرهنگ «علی امین پور» وکیل دکتر شایگان به وکالت تسخیری دکتر فاطمی تعیین شد. او نیز به دلیل عدم مطالعۀ پرونده اعلام کرد امکان دفاعی ندارد. خود دکتر فاطمی هم در دادگاه اعلام کرد این نکته به معلومات وی اضافه شده که استفراغ خون دلیل سلامت و صحت است. بعد در دادگاه سکوت کرد هرچند لایحۀ دفاعی وی ارائه شد.[۱۹۲] ضمناً دادگاه غیر علنی و سری بود و آزموده دادستان ارتش خواهان اعدام دکتر فاطمی بود. دادگاه هم در ۱۹ مهر یعنی ظرف ۱۲ روز مادۀ استنادی دادستان ارتش را تائید و حکم اعدام دکتر فاطمی را صادر کرد.[۱۹۳]

دادگاه تجدید نظر سری نیز به سرعت تشکیل شد. دکتر فاطمی در این دادگاه سرهنگ امین پور را به وکالت انتخاب کرد هرچند مشخص بود کل دادگاه فرمایشی و دستوری است. دادگاه هم برای برای تسریع در صدور حکم حتی تا پاسی از شب ادامه می‌یافت[۱۹۴] و حکم اعدام را در روز جمعه ۰۷/۰۸/۱۳۳۳[۱۹۵] در نزدیکی‌های نیمه شب تائید کرد.[۱۹۶]

تأسف آورتر آنجا است که فردای آن روز یعنی شنبه ۸ آبان، ۲ خبر همزمانِ تائید اعدام دکتر فاطمی و بارگیری اولین نفتکش بابت قرارداد نفتیِ بعد از کودتا، در نشریات منتشر شدند. به عنوان مثال این دو خبر در روزنامۀ اطلاعات شمارۀ ۸۵۱۶ همان ۸ آبان، در صفحۀ آخر در یک ستون درج شدند.[۱۹۷] طبیعتاً تائید اعدام پیشنهاد دهندۀ ملی شدن نفت همزمان با شروع عملی بردن نفت ایران هم یک دهن کجی به ملیون بود! یعنی نه تنها انتقام پیشنهاد از او گرفته شد که زمان انتقام در همان دوران نهائی شدن شکست ظاهری ملی شدن نفت بود.

در نهایت دکتر فاطمی درخواست رسیدگی فرجامی نمود ولی شاه آن را در ۱۵ آبان رد و تاکید کرد زمان اجرای حکم را بعداً مشخص خواهد کرد.[۱۹۸] به این ترتیب ظرف کمتر از ۵۰ روز از شروع دادگاه و کمتر از ۴ ماه از شروع بازپرسی در بیمارستان، حکم اعدام قطعی گردید. این در حالی بود که در بدترین حالت هم جرم وی یک جرم مطبوعاتی بود که مجازاتش نهایتاً تا ۲ سال زندان بود.[۱۹۹] اهانت به رئیس کشور به هر نحوی از انحاء نیز مجازاتی بین ۳ ماه تا ۳ سال زندان داشت.[۲۰۰]

گفتنی است در آن مقطع آیت‌الله زنجانی و برخی ملیون تلاش فراوانی برای ممانعت از اعدام دکتر فاطمی انجام داده و حتی افرادی را به نزد مراجع تقلید در قم فرستادند. ولی درخواست‌ها به جائی نرسیدند و «آیت‌الله بروجردی» در پاسخ گفته بود انگلیسی‌ها نسبت به او کینه دارند، شاه هم ضعیف است، نمی‌شود کاری کرد.[۲۰۱] بستگان دکتر فاطمی هم تلاش‌های زیادی برای نجاتش انجام داده و از روحانیون برجسته اصفهان نامه گرفتند؛[۲۰۲] اما عمق کینۀ استعمار و دربار بیش از این حرف‌ها بود. دکتر مصدق بعدها در این باره در خاطراتش نوشت:

“آری شادروان دکتر حسین فاطمی یک تقصیر داشت و آن پیشنهادی بود که در یکی از جلسات جبهه‌ی ملی برای ملی شدن صنعت نفت کرده بود و بجزای خود هم رسید.”[۲۰۳]

 

لایحۀ دفاعیه دادگاه نظامی

در اینجا لازم است بخشی از لایحۀ دفاعیه دکتر فاطمی در دادگاه نظامی را بررسی کنیم. قسمت‌هائی از لایحه در منابعی همچون «با چشمی گریان تقدیم به عشق» و «خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی» آمده است. بخش‌های مهمی هم در نشریۀ «چشم انداز ایران اسفند ۱۳۸۵ و فروردین ۱۳۸۶» منتشر شده که برگرفته از نوشته‌های او در نزد آیت‌الله زنجانی است. البته متأسفانه بخش زیادی از نوشته‌های دکتر فاطمی هنگام هجوم ماموران جمهوری اسلامی به منزل آقای احمد صدر حاج‌سیدجوادی به غارت رفته و مسترد نشده‌اند. بخش ماندۀ فعلی هم از چشم آنان دور مانده بود.[۲۰۴] قسمت مهمی از دفاعیه هم در اوائل انقلاب در نشریۀ شمارۀ ۷ انتشارات جبهۀ ملی با عنوان «یادنامه بمناسبت گذشت یک ربع قرن از شهادت دکتر سیدحسین فاطمی» منتشر شده که احتمالاً از روی یادداشت‌های او هستند. البته تمام این منابع ناقص بوده و بخش‌هائی از دفاعیه را در بر دارند ولی همپوشانی داشته و در مطالبی که مشترک هستند، اختلافی ندارند.

وی در دفاع به طور کلی تلاش می‌کرد روالی بدون تنش و با استنادات قانونی در پیش گیرد. در عین حال وارد مسیر تسلیم و عجز نگردید چنانکه به صراحت در آنجا نوشته است:

“اینها که من عرض می‌کنم برای تملق و چاپلوسی شخص یا اشخاص معین نیست، جنبه انابه و استغفار را هم ندارد، بخصوص که بعضی قراین و دلایل نشان داده است که چگونگی دفاع و قدرت استدلال و ارائه مدرک و دلیل در اتخاذ تصمیماتی که گرفته شده یا گرفته می‌شود چندان موثر نخواهد بود.”[۲۰۵]

در دفاعیه هیچ بی‌احترامی به شاه نکرده و حتی از وی با عنوان اعلیحضرت نام می‌برد. با دلایل مکرری هم تاکید می‌کند وی و سایر ملیون از زمان تشکیل جبهۀ ملی به هیچ وجه با شاه تضادی نداشتند. حتی خود او بارها تلاش کرده اختلافات دربار و دکتر مصدق رفع گردند. اصولاً آن‌ها به حدی درگیر مبارزۀ خارجی بودند که امکان ایجاد تنش در داخل کشور را نداشتند و بر هم زدن سیستم داخل به ضررشان بوده است. خود او نیز روابط خوبی با شاه داشته و شاه از انتصاب او به وزارت خارجه ابراز خوشحالی کرده است. در عین حال او بعد از گلوله خوردن از نظر جسمی و اعصاب بسیار مشکل داشته و به تبع در اثر کودتای اول و دستگیری با وضع زننده، بسیار اذیت شده است. اقداماتش در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد هم به جهت تحریک اعصابش بوده است.[۲۰۶]

همچنین علاوه بر اعتراض به صلاحیت دادگاه، شرح نحوۀ برخورد در شب ۲۴ مرداد و نحوۀ دستگیری‌اش در حالت مریضی و شکنجه‌ها و ظلم‌ها و اینکه بارها گواهی سلامت او را صادر کردند و بعد به بیمارستان بردند و را بیان می‌کند. ادعانامۀ دادستان را نیز به ۳ بخش ۱-قسمت حسامی و رزمی ۲-قسمت مبالغه و اغراق ۳-قسمت ناسزا و دشنام تقسیم کرده است. جالب آنکه اتهامات اصلی دکتر فاطمی و درخواست اعدام وی پیرامون سه محور:

شرکت در میتینگ

نوشتن سه سرمقاله

مخابره یک تلگراف(درباره شاه فراری به سفارت ایران در بغداد)

بودند. وی این سوال را هم مطرح کرده که چگونه یک وزیر خارجه بدون داشتن قوا و به صرف انجام چنین اعمالی قادر است به آسایش عامه صدمه بزند؟ یا مردم را مسلح کند و موارد مشابه البته همزمان تاکید کرده از ابتدا نتیجۀ دادگاه برایش مشخص بوده و ماه‌ها مقدمه‌چینی دستگاه فاقد نتیجه نخواهد ماند. اما برای اینکه مسئله حالت قهر یا ناتوانی از دفاع به خود نگیرد، این مطالب را بیان می‌کند. ضمن اینکه روال کار را به یک کمدی-تراژدی تشبیه کرده است.[۲۰۷]

علاوه بر این شرحی از مسائل مبارزاتی منجر به ملی شدن نفت و خدمات ملیون ارائه کرده و قاطعانه از دکتر مصدق دفاع کرده چنانکه نوشته است:

“سال‌ها بود که هر وقت مردم می‌خواستند استعانت و کمکی برای حفظ قانون بجویند و صدائی اعتراض آمیز بر ضد قانون‌شکنی بلند کنند اولین نامی که یادشان می‌آمد و نخستین اسمی که به حافظه‌شان می‌آوردند اسم «دکتر مصدق» بوده است. این اعتقاد بی‌دلیل و کورکورانه پیدا نشده بود. این مرد بزرگ پنجاه سال امتحان تقوای سیاسی و شرف و مردانگی را داده بود. شجاعت و شهامت او را در دیگری ندیده بودند و مهمتر از همه خصوصیات دکتر مصدق که باید هنوز مانند سیاستمداران قرن نوزدهم ایران فکر کند و جهاتی چند، از این نوع تفکر را علی‌الاصول باید به او تحمیل می‌ کرد. این است که همیشه یک دو قرن آینده را می‌بیند و در عین حال مآل اندیشی و واقع‌بینی، فردا را از مترقی‌ترین جوانها بهتر در نظر دارد.”[۲۰۸]

وی در بخش دیگری پیرامون مرگ می‌نویسد:

“وحشت مرگ ساخته و پرداخته آنهایی است که به زندگی دلبستگی زیاد دارند و برای حیات خود بیشتر از حیات اجتماع خویش ارزش و اهمیت قائل هستند و آن کسانی که وجدانشان آرام است خیلی به سادگی و آسانی می‌توانند از زندگی چشم بپوشند و برای آنها مردن از آب خوردن سهل تر است.”[۲۰۹]

که تا آخرین لحظات هم نشان داد وصف او در همین جملات است. در نهایت به نظر نگارنده یکی از زیباترین بخش‌های دفاعیه آنجا است که او «سعادت را در انجام وظیفه به بهترین وجه» دانسته و دربارۀ اعتقادش پیرامون ارزش‌های زندگی به نقل از «ارسطو» می‌نویسد:

همان طوری که به نخست‌وزیر گفته بودم خودم را سربازی ساده در اختیار نهضت می‌دانستم. به قول ارسطو: «سعادت و خوشی را مردم در امور مختلفه می‌پندارند از جمله برخی به لذات راغب‌اند و بعضی به مال و جماعتی به جاه و جلال، اما چون درست توجه کنیم هیچ وجودی به غایت خود نمی‌رسد، مگر این‌که همواره وظیفه‌ای که برای او مقرر است به بهترین وجه اجرا کند و انجام وظیفه به بهترین وجه برای هر وجودی فضیلت است پس سعادت از فضیلت جدا نیست، بلکه خود اوست و کمال هر وجودی عبارت از نیل به درجات فضیلت و وصول به غایت حقیقی حیات که همان سعادت است می‌باشد» من که به دنبال آن گونه سعادتی که «ارسطو» تعریف کرده همیشه بوده‌ام به هیچ چیز جز انجام وظیفه وطنی خود نیندیشیدم”[۲۱۰]

که این جملات راهنمای مناسبی برای افرادی است که تمام هم و غم‌شان مادیات دنیا نیست و به فکر خدمت به محیط هستند. در تکمیل بحث دربارۀ این خصوصیت دکتر فاطمی لازم است اشاره گردد که وی تا کودتای ۲۸ مرداد حتی در جائی اعلام نکرد مبتکر پیشنهاد ملی شدن نفت بوده است! فقط بعدها در یادداشت‌های دوران مخفی شدن به این مسئله اشاره‌ای کرد.[۲۱۱] به این ترتیب عملاً نشان داد سعادتش را فقط در انجام وظیفۀ خدمت به خلق می‌داند.

در اینجا اشاره به این نکته لازم است که دکتر فاطمی چنانکه در مکتوب شمارۀ ۴ نوشت، کلاً بسیار امیدوار بود زمانی نوشته‌ها و دفاعیاتش و شرح مسائل دادگاه به دست نسل‌های بعدی بیفتد و این نیز یکی از دلایلش برای قاطعانه ایستادن در دادگاه بود. از آن سو دیدیم دستگاه شاه اجازه نداد کسی بابت نوشتن لایحۀ دفاعی به دکتر فاطمی کمک کند و دادگاه او را سری کرد. علاوه بر این حتی یادداشت‌های قانونی وکیل دادگاه تجدید نظر را هم از آنها گرفته و سوزاندند.[۲۱۲] رژیم حتی برخی اسناد و پرونده‌های دادرسی ارتش از جمله اوراق و اسناد و عکس‌های پرونده دکتر فاطمی را سوزانده و از بین برد. به همین دلیل پروندۀ دادگاه دکتر فاطمی بعد از انقلاب یافت نشد.[۲۱۳] ولی همانگونه که اشاره شد مکتوبات او از زندان و بخشی از لایحۀ دفاعی‌اش نزد آیت‌الله زنجانی حفظ شدند. دست‌نوشته‌های او نیز در اقدامی عجیب توسط آزموده به گاوصندوق منزل منتقل شده و بعد از انقلاب به دست طرفداران دکتر فاطمی افتادند که بخش عمدۀ آن منتشر شد. در نتیجه تقدیر بر آن بود که با تمام تلاش‌ها و سخت‌گیری‌های رژیم کودتا و حساسیت روی ارتباطات دکتر فاطمی، آرزوی او در آگاهی نسل‌های بعد از ایستادگی او عملی و برای بسیاری مبارزان درس ایستادگی و زندگی گردد.

 

شهادت

صبحی ست نیمه روشن و مردی پریده رنگ                        بیمار و زار و خسته ولی با ثبات کوه!

از محبس آورندش و در چهره‌اش پدید                        آیات سربلندی و والائی و شکوه[۲۱۴]

 

ساعت ۴ صبح ۱۹ آبان ۱۳۳۳ آزموده و همراهانش به سراغ دکتر فاطمی رفته و اجرای حکم اعدام را به وی ابلاغ کردند. آزموده به او یادآوری کرد که بارها گفته از مرگ هراسی ندارد. دکتر فاطمی هم چنان جسورانه ایستاد که حتی آزموده طی مصاحبه‌ای اعلام کرد روحیه‌اش در آن زمان به حدی قوی بود که اگر کسی وارد اتاق می‌شد، ابداً متوجه نمی‌شد این فرد قرار است اعدام گردد.[۲۱۵] وی در آخرین لحظات خواهان ملاقات دکتر مصدق شد که آزموده موافقت نکرد و او فقط توانست یک خداحافظی در حد روبوسی با دکتر شایگان و مهندس رضوی داشته باشد.[۲۱۶]

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز                         کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

دکتر فاطمی پس از خداحافظی ظرف چند دقیقه به میدان تیر منتقل شد[۲۱۷] در حالی‌که با جسارت از راه و اعتقاداتش سخن می‌گفت.[۲۱۸] حتی خبرگزاری «رویتر» اعلام کرد او فریاد زنده باد مصدق سر می‌داد.[۲۱۹] در قتلگاه بوی نفرت‌انگیز استعمار نفتی و استبداد با کینه از یک بیمار آمیخته شده بود. بیماری ناتوان از حرکت و زخمی گلوله و چاقو بدیهی است که اعدام چنین انسانی تا چه حد ظالمانه و غیر انسانی بود اما جلادان به آن حال نیز رحم نکردند. به سرعت فرمان تیر صادر و گلوله‌ها پیکر پاک فاطمی را شکافتند خون فوران زد و روح سرکش او پرواز کرد[۲۲۰] تا در تاریخ مبارزات آزادی خواهانۀ ایران به عنوان برترین شهید نهضت ملی و با لقب «سردار بزرگ نهضت ملی ایران» جاودانه گردد. بدین سان حسین فاطمی بر عهدی که از اوائل روزنامه‌نگاری با مردم بسته بود استوار ماند و سرانجام در ۳۷ سالگی در آتش عشق ایران سوخت و جنایتی در کارنامۀ استعمار و استبداد در ایران رقم خود که پس از کودتای ۲۸ مرداد همواره از آن به عنوان یکی از پلیدترین اقدامات یاد می‌گردد.

لازم به ذکر است که آن شهید وصیت کرده بود در کنار شهدای ۳۰ تیر در «ابن بابویه» دفن گردد. این مهم نیز با همت خواهر فداکارش بانو سلطنت انجام گرفت که حتی خود را روی جنازۀ برادر در قبر انداخت تا او را به ابن بابویه ببرد.[۲۲۱] اکنون بر مزار دکتر فاطمی نوشته شده:

بر سر تربت ما چون گذری همت خواه        که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

خواهر دل‌سوخته‌اش هم تا آخر عمر از عوارض ضربات چاقو رنج می‌برد و همواره دشمن شاه بود. مزار وی در جوار برادرش در ابن بابویه قرار داد.[۲۲۲]

 

برخی نقدها و نظرات دربارۀ دکتر فاطمی

تعدادی نقد پیرامون عملکرد دکتر فاطمی وجود دارد که به طور مختصر بررسی می‌کنیم. برخی تلاش می‌کنند دکتر فاطمی را یک چهرۀ تندرو معرفی کنند که حتی باعث اختلافات دکتر مصدق و شاه بود. ولی باطل بودن این ادعا بسیار بدیهی است زیرا اولاً خود دکتر مصدق کاملاً دکتر فاطمی را تائید کرده که بعد بررسی می‌کنیم. در ثانی تا شاه تسلیم بیگانگان نشده و دست به کودتا نزد، عملاً تنشی جهت برکناری شاه یا جمهوری شدن کشور در میان نبود و احترام مقام قانونی سلطنت از طرف دولت و نهضت ملی محفوظ بود. دکتر فاطمی و باختر امروز هم تا آن زمان ابداً حملۀ خاصی به شاه نکردند. دکتر فاطمی در این باره در مخفیگاه طی نامه‌ای به همسرش می‌نویسد:

هیچ آدم با وجدانی که اندکی در جریانات سیاسی وارد باشد، تهمت تغییر رژیم را نخواهد پذیرفت. ولی از ۲۵ مرداد به بعد ما از حیات و موجودیت خود و مملکت دفاع کرده‌ایم و آنچه گفته و نوشته‌ایم جز جنبه دفاعی چیز دیگری ندارد.[۲۲۳]

به این لحاظ حتی با این فرض هم که دکتر فاطمی کلاً مخالف دربار و خواهان ایجاد جمهوری بود، باز در اختلافات ملیون و شاه، هیچ تقصیری متوجه دکتر مصدق و یارانش نیست. ولی افرادی که نمی‌توانند مصدق را نقد کرده یا کودتای ۲۸ مرداد را توجیه کنند و در عین حال در صدد تطهیر پهلوی هستند، تلاش می‌کنند مقاصدشان را با اتهام زنی به دکتر فاطمی به پیش ببرند.

برخی دیگر به تندروی دکتر فاطمی در فاصلۀ دو کودتا تاکید می‌کنند که گوئی همان باعث شکست نهضت ملی شده است. در حالی‌که برنامۀ کودتا با دخالت آمریکا از مدت‌ها قبل طراحی و پیگیری شده بود و در آن مقطع شکست دولت مصدق گریز ناپذیر بود. متأسفانه جامعه در آن هنگام توانائی مقابلۀ همزمان با آمریکا، انگلیس، دربار، بخش عمدۀ روحانیون و را نداشت و در نتیجه شکست خورد. در کل دکتر فاطمی هم اقدامات خاصی انجام نداد و فقط سه سرمقاله و شرکت در یک میتینگ و ارسال تلگراف داشت. به هر حال اختیارات زیادی هم نداشت و تابع دستور دکتر مصدق بود. در نهایت حتی اگر گفته شود این اقدامات اشتباه بودند، اولاً دفاع در برابر ظلم و تهاجم بودند. در ثانی مسألۀ مهمی نبوده و به خصوص در برابر خدمات بزرگ دکتر فاطمی ابداً مسألۀ مهمی نیستند. ولی این نقد که دکتر فاطمی خیلی خوشبینانه روی توانائی و اقدامات بعدی مردم حساب و لذا عجله کرد، صحیح است. در حالی‌که دکتر مصدق با تجربۀ بالا خیلی مراقبت کرد در این دام نیفتد و با آرامش به جلو رفت.

اتهام دیگری هم که بعضاً طرح می‌شود نقش وی در غائلۀ ۱۴ آذر ۱۳۳۰ است که در آن روز شعبان بی‌مخ و یارانش با توده‌ای‌ها زد و خورد شدیدی کردند. در حالی که خود شعبان بی‌مخ در خاطراتش دخالت دکتر فاطمی را تکذیب کرده است.[۲۲۴] همین تکذیب شعبان بی‌مخ با توجه به میزان دشمنی او با دکتر فاطمی هم نشان می‌دهد چنان برنامه‌ای نبوده است. در ثانی به طور کلی بررسی مسائل نشان می‌دهند شعبان بی‌مخ مدتی به خواست کاشانی مدافع دولت ملی بوده و بعد دشمنش شد. لذا اقدامات وی ربطی به ملیون ندارد. دروغ‌هائی چون سانسور مطبوعات توسط دکتر فاطمی یا تهمت تلاش دکتر فاطمی برای استخدام اوباش در دولت مصدق هم در کتاب ارزشمند «سوداگری با تاریخ»، محمد امینی، نشر شرکت کتاب(آمریکا)، چاپ نخست ۱۳۹۱، در صفحات ۱۵۳ تا ۱۵۸ و ۳۲۱ تا ۳۲۹ با ذکر جزئیات پاسخ داده شده و نیازی به تکرار نیست. قدر مسلم اگر دولت دکتر مصدق به دنبال چنان اقداماتی بود، خیلی کارهای گسترده‌تری انجام می‌داد در حالی‌که تا کنون حتی موارد مستند جزئی هم به دست نیامده است.

انتقاد دیگر به دکتر فاطمی پناه بردن او به حزب توده است. متأسفانه او به دلیل ضعف تشکیلات ملیون و خطرات بزرگی که متوجهش بود، به ناچار به آن مسیر افتاد گرچه به هر روی از این اقدام ضرری به نهضت ملی و کشور وارد نشد. اشتباه دیگر دکتر فاطمی آن بود که چند بار در باختر امروز با ترور «هژیر» و «رزم‌آرا» با گرایش مثبت برخورد کرد. از جمله در باختر امروز تاریخ‌های ۰۱/۰۲/۱۳۳۰، ۱۱/۰۲/۱۳۳۰، ۳۱/۰۴/۱۳۳۰، ۰۵/۰۶/۱۳۳۰، ۲۵/۱۰/۳۰ و از حذف این افراد به شکلی ستایش کرد. حتی این دیدگاه بعضاً به حساب کل ملیون گذاشته شده که چنین نبود. این اقدام احتمالاً ناشی از همان جوانی و کم‌تجربگی و در عین حال میل شدیدش به پیروزی نهضت ملی بود. البته وی بعداً روالش با فدائیان اسلام را تغییر داد و جالب آن که در دفاعیات دادگاه نظامی نوشته در برابر اقدامات رژیم کودتا باید به روح دموکرات منش رزم‌آرا درود فرستاد.[۲۲۵] موارد دیگری هم از حملات تند با صحبت یا قلم وی نسبت به مخالفان وجود دارد که اشتباه بوده اما زیاد نبودند. ضمناً نواب صفوی در مقاطعی از جمله سال ۱۳۳۴ و پس از دستگیری تلاش کرد پای برخی ملیون از جمله دکتر مصدق و دکتر فاطمی را بابت دخالت در ترور رزم‌آرا به میان بکشد.[۲۲۶] اما همان موقع هم مشخص شد عمده ادعاهای او از جمله اطلاع دکتر مصدق از طرح ترور دروغ هستند. دخالت دکتر فاطمی در آن ماجرا هم که ۱ سال پس از شهادتش مطرح شد، به شکل مشابه کذب و عملاً هیچ دلیلی برای آن وجود ندارد. در هیچ منبع معتبری هم چنین چیزی تأئید نشده و حتی رژیم کودتا بعداً چنین مطالبی اعلام نکرد که این نکته به تنهائی ثابت می‌کند این مباحث کذب هستند.

در کنار تمام این مسائل باید به این نکته اشاره شود که برخی تلاش می‌کنند دکتر فاطمی را شخصیتی هم‌تراز دکتر مصدق معرفی کنند که غلط است. اولاً دکتر فاطمی بعد از شهریور ۱۳۲۰ تا زمانی که در زمرۀ یاران مصدق نیامد، اقدام موثری انجام نداده بود. در ثانی در دولت ملی نیز حدود ۱۰ ماه از ۲۸ ماه را به دلیل ناراحتی ناشی از گلوله در بیمارستان‌ها بود. چنانکه از ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ تا ۱۲ مهر ۱۳۳۱ و بعد از ۱۰ خرداد ۱۳۳۲ تا ۲۰ مرداد آن سال عملاً بستری بود. این مقاطع هم شامل دوران‌های حساس قیام ۳۰ تیر و رفراندوم دکتر مصدق و پیاده کردن اقتصاد بدون نفت هستند. لذا به هیچ وجه نمی‌توان وی را فردی هم‌عرض دکتر مصدق به شمار آورد. خودش نیز چنین ادعائی نداشت بلکه همواره بر پیشوائی دکتر مصدق تاکید می‌کرد. عده‌ای هم تصور می‌کنند اگر دکتر مصدق به سخنان وی گوش می‌داد، پیروز می‌شد که قطعاً غلط است. به واقع در مقطع کودتا وسعت توطئه‌ها به حدی بودند که ایستادن در برابرش ابداً در توان ملیون نبود چنانکه دیکتاتوری ۲۵ سال بعد این نکته را اثبات کرد.[۲۲۷]

در عین حال تردیدی نیست که دکتر فاطمی در اواخر دولت مصدق از نزدیک‌ترین یاران او بود که این مسئله به تائید بسیاری یاران دکتر مصدق همچون دکتر سنجابی[۲۲۸]، مهندس زیرک‌زاده[۲۲۹]، لطفی[۲۳۰] و رسیده است. حتی به جرئت باید گفت او پس از دکتر مصدق نفر دوم نهضت ملی ایران بود. چنانکه خبرگزاری رویتر لندن بعد از شهادت دکتر فاطمی در خبرهایش آورد که حریفان فاطمی او را «نبوغ شیطانی» مصدق نامیده‌اند.[۲۳۱] همچنین خدمات دکتر فاطمی مورد ستایش بزرگان ایران قرار داشته و دارد. دکتر مصدق در نامۀ معروفش دربارۀ ملی شدن نفت می‌نویسد:

“اگر ملی شدن صنعت نفت خدمت بزرگی است که به مملکت شده، باید از آنکسی که اول این پیشنهاد را نمود، سپاسگزاری کرد وآن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است که روزی در خانۀ جناب آقای نریمان پیشنهاد خود را داد و عمدۀ نمایندگان جبهه ملی حاضر در جلسه آن را به اتفاق آراء تصویب نمودند رحمه‌الله علیه که در تمام مدت همکاری با این‌جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.”[۲۳۲]

که به خصوص تاکید بر عدم «ترک اولی»(ترک کار برتر) نشانگر تائید بسیار ویژه است. در نامۀ دیگری هم خطاب به خانوادۀ دکتر فاطمی می‌نویسد:

هر وقت به یاد زجرهائی که به آن رادمرد داده شد می‌آیم بی‌اختیار متاثر می‌شوم و یقین دارم که نام نیکش همیشه در صفحات تاریخ ایران باقی خواهد ماند”[۲۳۳]

و در نامه‌های دیگری به آیت‌الله زنجانی(تا کنون منتشر نشده‌اند) تجلیل‌های کم نظیری از دکتر فاطمی نموده و از او با عنوان فردی استثنائی نام برده که «می‌تواند آموزش دهندۀ همۀ وطن دوستان» باشد.[۲۳۴]

دکتر «غلامحسین مصدق» هم در خاطراتش می‌نویسد:

“مرگ دکتر فاطمی او[مصدق] را تکان داد. و بارها، با چشمان اشگ‌بار، از او، و اخلاص و فداکاری‌هایش یاد می‌کرد.”[۲۳۵]

سایر بزرگان ملی هم به اشکال مختلف وی را ستایش کرده‌اند. دکتر «کریم سنجابی» می‌نویسد:

از آغاز فعالیت جبهۀ ملی که روزنامۀ باختر امروز را به وجود آورد از همان روز اولی که شروع به کار کرد تا روزی که حکومت مصدق ساقط گردید بنده این شهادت را می‌دهم که نه قدماً نه قلماً و نه لفظاً هیچ گونه خطائی و انحرافی از او ندیدم. مردی بود شجاع و بی‌باک[۲۳۶]

مهندس «احمد زیرک‌زاده»:[۲۳۷]

“[دکتر فاطمی] نمونه فداکاری در راه عقیده، سرمشق برای آنها که برای نجات وطن از خود می‌پرسند «چه باید کرد؟»”

دکتر «پرویز ورجاوند»:

“تاریخ ایران و ملت ایران براى دکتر فاطمى جایگاه والایى قائل است، جایگاهى که مشکل است هر کسى بتواند به آن دسترسى پیدا کند”[۲۳۸]

و به نظر نگارنده یکی از زیباترین تعبیرها دربارۀ دکتر فاطمی توسط مهندس «لطف‌الله میثمی» به کار برده شده آنجا که دکتر فاطمی را یک «عاشق صادق» خوانده و همین عاشقانه بودن حرکت را برجسته‌ترین ویژگی دکتر فاطمی می‌داند.[۲۳۹] به واقع هرچه در فعالیت‌های دکتر فاطمی در کنار مصدق بررسی کنیم، به همین عشق خدمت به وطن می‌رسیم. آنجا که در نخستین سرمقالۀ باختر امروز پس از تشکیل جبهۀ ملی می‌نویسد امروز مانند عاشقی است که پس از سال‌ها دوری به وصال معشوق رسیده، آن که در طول دولت مصدق به سان یک سرباز فقط به فکر خدمت بود، آنجا که در زندان تاکید می‌کرد ابداً شرایط بیماری و مجروح بودن او و حتی ناراحتی خانواده‌اش را در نظر نگرفته و فقط به فکر نهضت ملی باشند. و سرانجام ایستادگی دلاورانه‌اش در برابر جوخۀ آتش

در نهایت این‌که داستان قتل مظلومانۀ او با تن بیمار و چاقو خورده یکی از غمناک‌ترین اتفاقاتی است که در تاریخ ایران برای خادمان وطن افتاده و داغ ننگ بزرگی بر پیشانی استعمار و کودتاچیان است. برخی وطن‌دوستان از این جنایت به عنوان اقدامی مشابه قتل «امیر کبیر» توسط سلسلۀ قاجار یاد می‌کنند که البته شباهت‌های بسیاری هم وجود دارد. ضمن اینکه تاریخ پاسخ این جنایات را به روشنی داده چنانکه برخی کودتاچیان توسط شاه از بین رفتند و بعد امواج انقلاب شاه و سایر ظالمان را به خواری و آوارگی انداخت. در عین حال به محض پیروزی انقلاب تجلیل کم‌نظیری از دکتر فاطمی شد و نام خیابان «آریامهر» به «دکتر فاطمی» تغییر یافت. هنوز هم با وجود تمام دشمنی‌ها با ملیون و برداشتن نام مصدق از خیابان پهلوی(ولیعصر کنونی)، نام خیابان دکتر فاطمی پابرجا بوده و از همه مهم‌تر در صفحات تاریخ ایران به عنوان یک افتخار ملی ثبت شده است.

 

کلام آخر دربارۀ دکتر فاطمی و راه جمهوری خواهی او

دکتر «سیدحسین فاطمی» بی‌تردید یکی از سیاستمداران و روزنامه‌نگاران استثنائی تاریخ معاصر ایران است. وی از دهۀ ۱۳۲۰ در روزنامه‌اش از «اعلامیۀ جهانی حقوق بشر»، «آزادی» و «عدالت» سخن می‌گفت و به قصد خدمت وارد میدان شد. در حالی‌که این مفاهیم و به خصوص حقوق بشر هنوز بعد از گذشت حدود ۷ دهه از آن زمان به درستی در جامعه جا نیفتاده‌اند. همچنین از اوائل شروع روزنامه‌نگاری بعد از شهریور ۱۳۲۰ اعلام می‌کرد «بالاخره به نزد پدران خواهیم رفت و نباید با روی سیاه باشد» تاکید هم می‌کرد آمادۀ فدا کردن جان در این راه است و شجاعت کم‌نظیری داشت. وی تا سال ۱۳۲۷ که با اخذ دکترا به کشور بازگشت، در روزنامه‌ها فعالیت می‌کرد.

پس از بازگشت به ایران روزنامۀ «باختر امروز» را ایجاد کرد. به مرور درصف یاران دکتر مصدق قرار گرفته و در مدت کوتاهی تبدیل به یکی از مبارزان و مطبوعاتی‌های برجستۀ ایران شد. در تشکیل جبهۀ ملی ایران نقش موثری داشت و پیشنهاد دهندۀ نام «جبهۀ ملی» بود. باختر امروز هم در تبلیغات جبهۀ ملی بسیار موثر بود. گرایش سیاسی دکتر فاطمی تا حد زیادی «ملیِ چپ» بود به این شکل که اعتقاد کامل به استقلال و آزادی ایران و علاقه به عظمت کشور داشت. در عین حال از نظر اقتصادی مدافع اقشار ضعیف بود. «پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت کشور» به ابتکار وی ارائه و با هدایت دکتر مصدق عملی شد. ضمناً او از منطقی پیروی می‌کرد که «کمال فضیلت و سعادت را در انجام وظیفه به بهترین شکل» می‌دید. به بیان دیگر او «عاشق خدمت به میهنش» بود. به همین دلیل در دولت مصدق همواره همچون سربازی فداکار در خدمت نهضت ملی و از بهترین یاران مصدق و عملاً نفر دوم نهضت ملی ایران بود. وی سرانجام بهای عاشقی و تلاش همه جانبه در راه استقلال و آزادی ایران را با خونش پرداخت. به این ترتیب تا همینجا خدمات ارزندۀ وی به ایران برای همیشه نام او را به عنوان یکی از خادمان بزرگ کشور ثبت خواهد کرد.

با این تفاسیر هرچند ایران هنگام کودتا توانائی کافی برای رسیدن به استقلال و آزادی را نداشت، ولی دکتر فاطمی در همان فضای خفقان، به تعبیر دکتر مصدق با خونش نهال نهضت ضد استعماری ایران را آبیاری نمود.[۲۴۰] به این لحاظ اقدامات و جان‌فشانی‌های کم‌نظیر او در تاریخ ثبت و به جرأت باید گفت از قهرمانان استثنائی تاریخ معاصر ایران و یادآور قهرمانان اسطوره‌ای است که با لقب «سردار بزرگ نهضت ملی ایران» خوانده می‌شود. او حتی الگوئی برای ملیونی است که حاضر به فداکاری در راه وطن هستند چنانکه دیدیم دکتر مصدق او را آموزش دهندۀ همۀ وطن‌دوستان خطاب می‌کرد. پس کاملاً به جاست که به خصوص جوانان عاشق خدمت به وطن، از مبارزات و از خودگذشتگی و شجاعت او الگوبرداری کنند.

در بحث جمهوری خواهی هم به جرئت باید گفت دیدگاه‌های دکتر فاطمی بابت لزوم برچیده شدن بساط ارثی سلطنت پهلوی و برقراری یک نظام کاملاً انتخابی صحیح بود.[۲۴۱] کما اینکه تاریخ نشان داد بساط دربار پهلوی باید برچیده گردد. همچنین عدم کارآئی جمهوری اسلامی ثابت می‌کند بهترین مدل حکومتی «جمهوری دموکراتیک» یا همان «جمهوری ایرانی»[۲۴۲] است. لذا اگر در دوران کودتا توانائی کافی در جامعه برای جمهوری شدن ایران و مقابله با استعمار آمریکا و انگلیس وجود داشت، به طور قطع امروز سرنوشت ایران بسیار متفاوت و اکنون یک کشور دموکراتیک با اقتصاد بسیار قدرتمند و حداقل مشابه اروپا بود.

در نهایت هم او مفتخر شد «اولین شهید جبهۀ ملی در راه ایجاد جمهوری دموکراتیک ایران» گردد.[۲۴۳] زمانی هم که ایران به جمهوری دموکراتیک برسد، بیش از پیش از وی به عنوان یکی از پایه‌گذاران اصلی این مسیر تجلیل خواهد شد. به همین دلایل در وصف شهادتش سروده‌اند:

داند که خون اوست در این خشک سالِ رشد                       کآرد نهالِ نهضت ملی به برگ و بر

زین روی تن به مرگ دهد با رضای دل                       تا خود کند، حقیقتِ ایثار جلوه‌گر[۲۴۴]

امروز نیز بایستی نام وی مکرر در مکرر یادآوری گردد تا تلنگری بر خواب غفلت‌زدگان باشد، شاید بیدار گردند که هم ظالمان و هم خادمان سرانجام به نزد پدران خواهند رفت؛ اما آنان که بر سر عهد خدمت به خلق می‌ایستند، چگونه در تاریخ نیک نام می‌گردند.

یادش جاودان و راهش پر رهرو

حمیدرضا مسیبیان(Hamosaieb@yahoo.com)

کرمانشاه- ۷۱ آبان ۱۳۹۴(ویرایش دوم)

 

[۱۲۰] دکتر فاطمی در دوران معاونت پارلمانی سیاسی نخست‌وزیر با خانم «پریوش سطوتی» ازدواج کرد.(مصاحبه خانم سطوتی) تاریخ ازدواج آنان هم طبق لایحه دفاعیه دکتر فاطمی باید حدود اواخر آذر ۱۳۳۰ باشد که ذکر کرده ازدواجش دو ماه قبل از ترورش در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ بوده است.(نشریۀ چشم انداز ایران اسفند ۱۳۸۵ و فروردین ۱۳۸۶/ ص۵ ) حاصل زندگی آن‌ها یک فرزند به نام سیروس بود که از کودکی با همراه مادرش به انگلیس رفتند و سیروس در خرداد ۱۳۹۴ در انگلیس فوت کرد. ضمناً به گفتۀ شاهین فاطمی برادرزادۀ دکتر فاطمی، دربار خرج آن‌ها را در انگلیس می‌فرستاد.(مصاحبه شاهین فاطمی با رادیو فردا ۲۹/۰۵/۱۳۹۲- لازم به ذکر است که شاهین فاطمی با سلطنت طلبان مرتبط است ولی به هر حال این سخنانش هنوز تکذیب نشده است.) ضمناً متأسفانه همسر دکتر فاطمی بیشتر عمرش خارج از کشور بوده و دیدگاه سیاسی خاصی ندارند و عجبا که در سال ۸۷ با احمدی نژاد ملاقات و از او تعریف کرد.

[۱۲۱] باختر امروز ۲۵/۰۵/۱۳۳۲ ص۱و۳

[۱۲۲]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی، دکتر نصرالله شیفته/ ص۲۸۱

[۱۲۳] یادنامه بمناسبت گذشت یک ربع قرن از شهادت دکتر سیدحسین فاطمی، نشریه شماره ۷ انتشارات جبهۀ ملی ایران/ صص۶۸-۶۹

[۱۲۴] بیاد شهید دکتر سیدحسین فاطمی، محمد ترکمان/ ص۲۹ نقل از تحقیق از همسر دکتر فاطمی- اشاره به این نکته لازم است که شایعاتی مبنی بر تجاوز به همسر دکتر فاطمی به میان آمده که غیر واقعی هستند. به هر روی در آن حالت قطعاً برخورد تندی با عواملش انجام می‌شد در حالی‌که حتی اشاره‌ای به این مطلب هم در اسناد به میان نیامده است. البته طبیعی است که حضور افراد مسلح تا صبح در منزل دکتر فاطمی خود به خود برای همسر جوانش بسیار آزار دهنده بود.

[۱۲۵]– خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، دکتر کریم سنجابی، انتشارات صدای معاصر، چاپ اول ۱۳۸۱/ ص۱۵۶

[۱۲۶]– رودخانه خروشان عشق، محمود حکیمی/ ص۱۳۸ نقل از مصاحبه با دکتر سعید فاطمی

[۱۲۷]– قلم و سیاست از شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ج۱، محمدعلی سفری/ صص۸۳۳و۸۳۴

[۱۲۸]– محمد مصدق در محکمۀ نظامی، به کوشش جلیل بزرگمهر، انتشارات دوستان، چاپ سوم تابستان ۱۳۷۸/ ص۲۹

[۱۲۹]– نامه‌های دکتر مصدق ج۱، گردآورنده: محمد ترکمان، نشر هزاران، چاپ اول ۱۳۷۴/ ص۳۰۳ در این نامه تاکید کرده به دلیل نداشتن قوا در فاصله ۲۵ تا ۲۸ مرداد سکوت کرده است.

[۱۳۰]– خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق، دکتر محمد مصدق/ ص۲۷۰

[۱۳۱] باختر امروز ۲۶/۰۵/۱۳۳۱

[۱۳۲]– سیدعلی شایگان، زندگی نامه‌‌ی سیاسی، نوشته‌ها و سخنرانی‌ها، ج۱، گردآوری احمد شایگان، نشر آگاه، چاپ اول ۱۳۸۵/ صص۵۴۹-۵۵۰

[۱۳۳] برخی همکاران دکتر فاطمی در باختر امروز عبارت بودند از سعید فاطمی، محمدرضا جلالی نائینی، نصرالله شیفته(گزند روزگار، نصرالله سیف پور فاطمی/ ص۳۶۹)، محمدعلی سفری(نویسندۀ قلم و سیاست) و

[۱۳۴]– قلم و سیاست از شهریور ۱۳۲۰ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، ج۱، محمدعلی سفری/ صص۸۵۱-۸۵۹

[۱۳۵]– رودخانه خروشان عشق، محمود حکیمی/ صص۱۳۶-۱۳۷ نقل از مصاحبه با دکتر سعید فاطمی البته در بحث حمله صبح به دفتر باختر امروز تاکید از ما است و ایشان مسائل را روایت کرده است.

[۱۳۶] صدای پخش شده بعد از تصرف رادیو توسط کودتاچیان در ۲۸ مرداد

[۱۳۷]– مصدق و حاکمیت ملت، محمد بسته نگار، انتشارات قلم، چاپ اول ۱۳۸۱/ ص۲۰۶ نقل از مصاحبه دکتر صدیقی

[۱۳۸]– رودخانه خروشان عشق، محمود حکیمی/ صص۱۳۸-۱۳۹ به نقل از مصاحبه با دکتر سعید فاطمی

[۱۳۹] همان/ ص۱۳۹ نقل از مصاحبه با دکتر سعید فاطمی

[۱۴۰] بیاد شهید دکتر سیدحسین فاطمی، محمد ترکمان/ ص۳۷ نقل از صورت جلسۀ ۲۳/۱۲/۳۲ فرمانداری نظامی شهرستان تهران و حومه که در آنجا مخفیگاه حزب توده اعلام شده است. ضمناً دکتر فاطمی در نامۀ ۵ شهریور یعنی حدود یک هفته بعد از کودتا خطاب به همسرش می‌نویسد برای دیوارکشی منزل یک توده‌ای که در آنجا مخفی شده به زیرزمین منتقل شده است.(نامۀ مندرج در فصلنامه مطالعات تاریخی شمارۀ ۸ تابستان ۱۳۸۴، موسسۀ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی/ ص۷۴)

[۱۴۱] کتاب سیاه دربارۀ سازمان افسران حزب توده، انتشارات فرمانداری نظامی تهران، دی ۱۳۳۴/ صص۲۸۲-۲۸۳ البته این کتاب توسط رژیم کودتا منتشر شده اما در سایر منابع هم جملگی به اختفای دکتر فاطمی در منزل دکتر محسنی تاکیده شده است. ضمنا دکتر محمود محسنی از معدود افسران حزب توده بود که موفق به فرار از دست رژیم شاه شده(کمونیزم در ایران یا تاریخ مختصر فعالیت کمونیستها در ایران(از اوایل مشروطیت تا فروردین ماه ۱۳۴۳)، سرهنگ ستاد علی زیبائی/ص۸۴۸- اسم دکتر محسنی در اینجا به عنوان افسران فراری آمده) و به آلمان رفت.(مصاحبۀ شاهین فاطمی با رادیو فردا ۲۹/۰۵/۱۳۹۲)

[۱۴۲] اسناد سخن می‌گویند(جلد دوم)، پژوهش و برگردان دکتر احمدعلی رجائی، مهین سُروری(رجائی)، انتشارات قلم، چاپ اول ۱۳۸۳/ ص۱۲۰۰ نقل از: سند شمارۀ ۳۵۰، تلگراف ۲۱۵۳-۸/۷۸۸۰۰، از سوی هندرسون سفیر آمریکا به وزارت امور خارجۀ آمریکا، تهران ۲۱ اوت ۱۹۵۳، ۱ بعد از ظهر

[۱۴۳] کودتا در کودتا، کرمیت روزولت، ترجمۀ دکتر علی اسلامی، انتشارات چاپخش،/ صص۲۱۳و۲۱۴ شاه در آنجا مجازات مصدق را ۳ سال زندان و تبعید دائم در دهکدۀ خودش(احمدآباد) و مجازات ریاحی را فقط ۲ سال زندان ذکر کرد. برخی موارد مشابه از جمله تبعید سران قشقائی را هم اعلام نمود.

[۱۴۴]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ ص۳۲۳ به نقل از دفاعیات دکتر فاطمی در دادگاه نظامی

[۱۴۵] روزنامه اطلاعات ۰۲/۰۷/۱۳۳۲، ص ۱

[۱۴۶] همان/ صص۲۹۲-۲۹۴ به نقل از کتاب خاطرات دهخدا

[۱۴۷] بیاد شهید دکتر سیدحسین فاطمی، محمد ترکمان/ ص۳۷ به نقل از صورت جلسه ۲۳/۱۲/۳۲ فرمانداری نظامی تهران و حومه

[۱۴۸] با چشمی گریان تقدیم به عشق، مهندس لطف الله میثمی/ ص۱۵۴ نقل از گفتگو با آقای حسین شاه حسینی

[۱۴۹] تاریخ دربارۀ دکتر فاطمی خیلی خوب نشان داد آبرو نزد خداست و با دروغ یا اشتباه از بین نخواهد رفت.

[۱۵۰] بیاد شهید دکتر سیدحسین فاطمی، محمد ترکمان/ ص۳۴-۳۵ نقل از نامه دکتر فاطمی از مخفیگاه به نهضت مقاومت ملی ایران در ۳۰/۱۰/۳۲

[۱۵۱] همان/ ص۳۵

[۱۵۲] با چشمی گریان تقدیم به عشق، مهندس لطف الله میثمی/ ص۱۱

[۱۵۳] یادداشت‌های دکتر فاطمی در دوران مخفی شدن، مندرج در فصلنامه مطالعات تاریخی سال اول شمارۀ اول، زمستان ۱۳۸۲/ ص۷۵

[۱۵۴] در اکثر منابع این تاریخ ۶ اسفند ذکر شده اما حتی روزنامۀ اطلاعات ۲۲/۱۲/۱۳۳۲ هم خبر از دستگیری دکتر فاطمی در آن روز می‌دهد.

[۱۵۵] تصویر سند گزارش فرمانداری نظامی به ستاد ارتش که در فصلنامه مطالعات تاریخی سال اول شمارۀ اول، زمستان ۱۳۸۲/ ص۶۴ درج شده است. البته در این گزارش تلاش شده چاقو زدن دکتر فاطمی بی‌اهمیت جلوه داده شده و پرده پوشی گردد.

[۱۵۶]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ ص۳۲۳ به نقل از دفاعیات دکتر فاطمی در دادگاه نظامی

[۱۵۷] روزنامۀ اطلاعات ۲۳/۱۲/۱۳۳۲، ص۴

[۱۵۸] یادنامه بمناسبت گذشت یک ربع قرن از شهادت دکتر سیدحسین فاطمی، نشریه شماره ۷ انتشارات جبهۀ ملی ایران/ ص۵۰- این مسئله به نقل از روزنامۀ اطلاعات ۲۸/۱۱/۱۳۵۷، ص۴ آمده است. در سایر منابع «خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی» به کوشش بهرام افراسیابی،صص۲۹۸-۲۹۹ و «زندگینامه دکتر سیدحسین فاطمی»، دکتر نصرالله شیفته ص۳۷۶ هم با همین مضمون ذکر شده است.

[۱۵۹] روزنامۀ اطلاعات ۲۳/۱۲/۱۳۳۲، ص۴

[۱۶۰]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ ص۳۲۳ به نقل از دفاعیات دکتر فاطمی در دادگاه نظامی

[۱۶۱] گزارش فرمانداری نظامی به ستاد ارتش که تصویرش در فصلنامه مطالعات تاریخی سال اول شمارۀ اول، زمستان ۱۳۸۲/ ص۶۴ درج شده است.

[۱۶۲] یادنامه بمناسبت گذشت یک ربع قرن از شهادت دکتر سیدحسین فاطمی، نشریه شماره ۷ انتشارات جبهۀ ملی ایران/ صص۴۷-۴۸

[۱۶۳] روزنامۀ اطلاعات ۲۳/۱۲/۱۳۳۲، صص۱و۴

[۱۶۴]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی، دکتر نصرالله شیفته/ صص۳۷۷و۳۷۸ ضمناً دکتر فاطمی در دفاعیات دادگاه نظامی هم بحث چاقو خوردنش را مطرح کرد.

[۱۶۵] یادنامه بمناسبت گذشت یک ربع قرن از شهادت دکتر سیدحسین فاطمی، نشریه شماره ۷ انتشارات جبهۀ ملی ایران/ صص۴۷-۴۸

[۱۶۶]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی، دکتر نصرالله شیفته/ صص۳۷۷و۳۷۸

[۱۶۷] سازمان مجاهدین خلق در مهر ۱۳۵۱ ضمن تلاش ناموفقی برای ترور شعبان بی‌مخ از او با لقب «ضارب وحشی و رذل دکتر سیدحسین فاطمی شهید شجاع» نام برد گرچه تیر به دست او خورد.(خاطرات شعبان جعفری،به کوشش هما سرشار،نشر ثالث،چاپ ششم ۱۳۸۱/صص۳۳۹و۳۴۵)

[۱۶۸] اشاره به این نکته لازم است که فردی از اعضای حزب توده با نام «مکری»(شاید مستعار) مدعی شده در زندان به نزد دکتر فاطمی رفته و مطلبی هم با نام «خاطرات من از زنده یاد دکتر حسین فاطمی» نوشته است. اما نگارندۀ این سطور پس از بررسی نتوانست به آن اعتماد کند و چیزی از آن اینجا ذکر نشد. اگر کسی از خوانندگان اطلاع دقیقی از این فرد دارد ممنون می‌شویم اعلام فرماید.

[۱۶۹] روزنامۀ اطلاعات ۲۴/۱۲/۱۳۳۲، ص۱

[۱۷۰]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی، دکتر نصرالله شیفته/ صص۳۹۰و۳۹۱

[۱۷۱] بیاد شهید دکتر سیدحسین فاطمی، محمد ترکمان/ ص۱۱ به نقل از روزنامۀ کیهان ۱۶ فروردین ۱۳۳۳

[۱۷۲]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ صص۳۰۱-۳۰۶

[۱۷۳]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ صص۳۰۱-۳۰۶

[۱۷۴] بیاد شهید دکتر سیدحسین فاطمی، محمد ترکمان/ ص۴۰ نقل از اسناد در لایحۀ دفاعیه دکتر فاطمی هم اشاره شده که بارها استشهاد تهیه شده وی سلامت است و پس از مدتی به بیمارستان کشانده شده(خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ ص۳۱۴)

[۱۷۵] همان/ ص۴۷ نقل از مصاحبه آیت‌الله زنجانی

[۱۷۶]– قلم و سیاست(۲) از کودتای ۲۸ مرداد تا ترور منصور، ج۲، محمدعلی سفری، نشر نامک، چاپ اول زمستان ۱۳۷۳/ ص۹۳

[۱۷۷]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی، دکتر نصرالله شیفته/ ص۲۹۲

[۱۷۸] مصاحبه شاهین فاطمی با رادیو فردا ۲۹/۰۵/۱۳۹۲

[۱۷۹] کهنه سرباز، خاطرات سیاسی و نظامی سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی، غلامرضا مصور رحمانی، موسسۀ خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول ۱۳۶۶/ صص۳۵۲-۳۵۳

[۱۸۰] بیاد شهید دکتر سیدحسین فاطمی، محمد ترکمان/ صص۴۸-۴۹ نقل از مصاحبه آیت‌الله زنجانی

[۱۸۱]– قلم و سیاست(۲) از کودتای ۲۸ مرداد تا ترور منصور، ج۲، محمدعلی سفری/ ص۶۹

[۱۸۲] نامه‌ها،(زندگینامه، اسناد و نامه‌های آیت‌الله حاج سیدرضا زنجانی)، به کوشش بهروز طیرانی، انتشارات صمدیه، چاپ دوم زمستان ۱۳۸۸/ ص۴۴

[۱۸۳] «علی دشتی» چند دوره نمایندۀ مجلس در زمان رضاشاه بود و در همان دوران به زندان افتاد. بعد کارمند شهربانی رضاشاه برای سانسور مطبوعات شد که به گفتۀ خودش از بیم جانش بود. پس از برکناری رضاشاه به سرعت علیه او موضع گرفت و نمایندۀ مردم در مجلس چهاردهم شد و تا انقلاب ۵۷ سناتور سنا بود. شهرتش بیشتر بابت نویسندگی است و بعد از انقلاب به دلیل نگارش کتاب «۲۳ سال» مدتی به زندان افتاد و در دی ماه ۱۳۶۰ درگذشت.(رجال پارلمانی ایران(از مشروطه تا انقلاب اسلامی)، منوچهر نظری، نشر فرهنگ معاصر، چاپ اول ۱۳۸۸/ صص۳۵۸-۳۶۰) آیت‌الله زنجانی تاکید می‌کند یک نامۀ دکتر فاطمی خطاب به علی دشتی بوده است.(نامه‌ها(زندگینامه، اسناد و نامه‌های آیت‌الله حاج سید رضا زنجانی)، به کوشش بهروز طیرانی، انتشارات صمدیه، چاپ دوم ۱۳۸۸/ ص۴۵) بین مکتوبات چاپ شده در کتاب «خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی» به کوشش بهرام افراسیابی هم مکتوب شمارۀ ۱۳ در صفحۀ ۳۵۰ وجود دارد که اولاً متن آن با سایر مکتوبات متفاوت است. در ثانی دکتر فاطمی در ابتدای آن خطاب به گیرندۀ نامه نوشته: «بارها تصمیم گرفته و حتی نامه‌ای هم تهیه کرده و خواسته‌ام به حضورت تقدیم کنم» و «شما راهنمای مبارزات و جان‌فشانی‌هائی بودید که در دورۀ چهاردهم از مجلس همفکرانی را که در بیرون داشتید اداره می‌کردید از ایامی که در پاریس بودید و می‌دیدید که در آن شرایط سخت» که نشان می‌دهد این نامه خطاب به فرد جدیدی است. در عین حال دشتی در فرانسه مدتی با حسین فاطمی بود.(زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی، دکتر نصرالله شیفته/ ص۱۶) لذا همین مکتوب شمارۀ ۱۳ خطاب به دشتی بوده و تاریخ آن ۱۹ آبان ۱۳۳۳ است که آخرین نامۀ دکتر فاطمی بوده است. البته احتمال قوی متن نامه زودتر تهیه شده و در شب ۱۹ آبان ارسال شده زیرا شمارۀ مکتوبات قبلی بالاتر از ۱۳ هستند.

[۱۸۴] بیاد شهید دکتر سیدحسین فاطمی، محمد ترکمان/ صص۳۸-۴۲ نقل از اسناد

[۱۸۵]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ ص۳۱۲ نقل از دفاعیات دکتر فاطمی در دادگاه نظامی

[۱۸۶] روزنامۀ اطلاعات ۲۳/۰۵/۱۳۳۳، ص۱

[۱۸۷] همان/ ص۳۱۲ نقل از دفاعیات دکتر فاطمی در دادگاه نظامی

[۱۸۸]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ ص۳۱۱

[۱۸۹] بیاد شهید دکتر سیدحسین فاطمی، محمد ترکمان/ ص۵۰ به نقل از مصاحبۀ آقای «احمد صدر حاج‌سیدجوادی» با آیت‌الله زنجانی

[۱۹۰]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ ص۳۱۰ نقل از دفاعیات دکتر فاطمی در دادگاه نظامی

[۱۹۱] همان/ صص۳۰۶، ۳۰۷، ۳۰۸، ۳۳۲ و ۳۵۱ که در دو صفحه اخیر تصویر روزنامه‌های وقت نیز وجود دارد.

[۱۹۲] ناگفته‌ها و کم گفته‌ها از دکتر محمد مصدق و نهضت ملی ایران، سرهنگ جلیل بزرگمهر، کتاب نادر، چاپ اول ۱۳۷۹/ صص۱۹-۲۴

[۱۹۳]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ ص۳۵۱

[۱۹۴] ناگفته‌ها و کم گفته‌ها از دکتر محمد مصدق و نهضت ملی ایران، سرهنگ جلیل بزرگمهر/ صص۲۴-۲۷

[۱۹۵] بیاد شهید دکتر سیدحسین فاطمی، محمد ترکمان/ ص۴۵ نقل از گزارش آزموده به شاه

[۱۹۶] ناگفته‌ها و کم گفته‌ها از دکتر محمد مصدق و نهضت ملی ایران، سرهنگ جلیل بزرگمهر/ ص۲۶

[۱۹۷] به طور مشابه در روزنامۀ اطلاعات ۰۱/۱۰/۱۳۳۲ خبر محکومیت دکتر مصدق در دادگاه نظامی همزمان با شروع مجدد فعالیت سفارت انگلیس در تهران ذکر شده است.

[۱۹۸] بیاد شهید دکتر سیدحسین فاطمی، محمد ترکمان/ ص۴۵ نقل از گزارش آزموده به شاه

[۱۹۹]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ ص۳۳۷

[۲۰۰] نشریۀ چشم انداز ایران اسفند ۱۳۸۵ و فروردین ۱۳۸۶/ ص۱۲

[۲۰۱] در کنار پدرم؛ مصدق، خاطرات دکتر غلامحسین مصدق، تهیه و تنظیم غلامرضا نجاتی/ ص۱۲۵

[۲۰۲]– قلم و سیاست(۲) از کودتای ۲۸ مرداد تا ترور منصور، ج۲، محمدعلی سفری/ ص۱۵۷

[۲۰۳] خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق، دکتر محمد مصدق/ ص۲۸۹

[۲۰۴] نشریۀ چشم انداز ایران اسفند ۱۳۸۵ و فروردین ۱۳۸۶/ ص۵ به نقل از مصاحبه آقای «احمد صدر حاج‌سیدجوادی» با خانم «ندا حریری»

[۲۰۵] نشریۀ چشم انداز ایران اسفند ۱۳۸۵ و فروردین ۱۳۸۶/ ص۸

[۲۰۶] نشریۀ چشم انداز ایران اسفند ۱۳۸۵ و فروردین ۱۳۸۶/ صص۴-۱۸

[۲۰۷]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ صص۳۰۹-۳۳۱ نقل از دفاعیات دکتر فاطمی در دادگاه نظامی

[۲۰۸] همان/ ص۳۲۸

[۲۰۹] نشریۀ چشم انداز ایران اسفند ۱۳۸۵ و فروردین ۱۳۸۶/ ص۵

[۲۱۰] نشریۀ چشم انداز ایران اسفند ۱۳۸۵ و فروردین ۱۳۸۶/ ص۶

[۲۱۱] یادداشت‌های دکتر فاطمی در دوران مخفی شدن، مندرج در فصلنامه مطالعات تاریخی سال اول شمارۀ اول، زمستان ۱۳۸۲/ ص۹۷

[۲۱۲] ناگفته‌ها و کم گفته‌ها از دکتر محمد مصدق و نهضت ملی ایران، سرهنگ جلیل بزرگمهر، کتاب نادر، چاپ اول ۱۳۷۹/ ص۲۶

[۲۱۳] دکتر حسین فاطمی: نوشته‌های مخفیگاه و زندان، دفتر پنجم دفترهای آزادی، ویراستار و مصنف هدایت متین دفتری، لندن ۱۳۸۳/ ص۹

[۲۱۴] شعر از شاعر ملی ایران استاد «عبدالعلی ادیب برومند»، نقل از قلم و سیاست(۲) از کودتای ۲۸ مرداد تا ترور منصور، ج۲، محمدعلی سفری، نشر نامک، چاپ اول زمستان ۱۳۷۳/ ص۱۶۱- نقل از سرود رهائی

[۲۱۵] روزنامۀ اطلاعات ۱۹/۰۸/۱۳۳۳ صص۱و۱۳ البته آزموده مدعی بود روحیه دکتر فاطمی در اثر صحبت آزموده بالا رفته!! که کذب بودن آن بدیهی است.

[۲۱۶]– مصدق، دولت ملی و کودتا- مجموعه گفت و گوها و مقالات تاریخی-سیاسی، زیر نظر مهندس عزت‌الله سحابی، انتشارات طرح نو، چاپ اول ۱۳۸۰/ صص۳۴۴-۳۴۵ به نقل از مصاحبه با سرهنگ محمود خلعتبری وکیل دکتر شایگان و مهندس رضوی که در همان روز اعدام دکتر فاطمی با موکلانش ملاقات داشته و از مسائل مطلع شده است.

[۲۱۷]– مصدق، دولت ملی و کودتا- مجموعه گفت و گوها و مقالات تاریخی-سیاسی، زیر نظر مهندس عزت‌الله سحابی/ ص۳۴۴

[۲۱۸] اشاره به این نکته لازم است که در منابع مکرری یک سخنرانی حماسی به دقایق آخر زندگی دکتر فاطمی نسبت داده شده ولی منبع موثقی ندارد. البته نفس چنان اقدامی با توجه به جسارت و روحیات دکتر فاطمی بسیار طبیعی است. حتی به جرئت می‌توان گفت وی در لحظات آخر سخنان تندی بیان کرد چنانکه «ساقی» زندانبان دوران شاه هم چنین مطلبی برای آقای حسین شاه حسینی نقل کرده است.(نشریۀ «چشم انداز ایران» شمارۀ ۲۲، مهر و آبان ۱۳۸۲، فرازهائی از زندگی و مبارزات دکتر حسین فاطمی، گفتگو با حسین شاه حسینی/ ص۹) به احتمال قوی سرعت تیرباران دکتر فاطمی که به گفته دکتر شایگان و مهندس رضوی حدود ۳ دقیقه بعد از روبوسی آنان رخ داد هم،(مصدق، دولت ملی و کودتا/ ص۳۴۴) به همین دلیل بوده است. اما به نظر می‌رسد در این زمینه مقداری غلو و حماسه سرائی شده زیرا بعید است آزموده اجازه می‌داد سخنرانی طولانی و آن هم علیه دربار انجام گردد. به این لحاظ نگارنده هنوز نتوانسته متن سخنرانی نسبت داده شده به دکتر فاطمی در لحظات آخر عمر را بپذیرد و در اینجا ذکر نگردید.

[۲۱۹]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی، دکتر نصرالله شیفته/ ص۴۰۱

[۲۲۰] همان/ ص۳۹۹

[۲۲۱] یادنامه بمناسبت گذشت یک ربع قرن از شهادت دکتر سیدحسین فاطمی، نشریه شماره ۷ انتشارات جبهۀ ملی ایران/ ص۴۸ بانو سلطنت پس از انقلاب در مصاحبه‌ای مسائل چاقو زدن خودش و دکتر فاطمی را تشریح و ضمناً یاد و خاطرۀ جهان پهلوان «غلامرضا تختی» را گرامی داشت که در آن شرایط اختناق هم بر مزار دکتر فاطمی گل می‌گذاشت.(همان)

[۲۲۲]– رودخانه خروشان عشق، محمود حکیمی/ صص۱۴۱و۱۴۲ نقل از مصاحبه آقای دکتر سعید فاطمی

[۲۲۳] نامۀ ۲۸ مهر دکتر فاطمی به همسرش، فصلنامه مطالعات تاریخی شمارۀ ۸ تابستان ۱۳۸۴، موسسۀ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی/ ص۷۹

[۲۲۴] خاطرات شعبان جعفری، به کوشش هما سرشار، نشر ثالث، چاپ ششم ۱۳۸۱/ ص۹۴

[۲۲۵]– خاطرات و مبارزات دکتر حسین فاطمی، بهرام افراسیابی/ ص۳۳۰

[۲۲۶]– اسرار قتل رزم‌آرا، محمد ترکمان، موسسۀ خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول ۱۳۷۰/ ص۳۹۹ + در کتاب نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، علی رهنما، ص۱۹۴ هم به نقل از منبع کم ارزشی آمده که نواب در تیر ۱۳۳۲ مطلب مشابهی مبنی بر اطلاع دکتر فاطمی از ترور رزم‌آرا گفته که بنا به همان دلایل اشاره شده کذب است.

[۲۲۷] این مبحث به شکل مجزا در بررسی عملکرد دکتر مصدق و دولت ملی بررسی می‌گردد.

[۲۲۸]– خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، دکتر کریم سنجابی/ ص۲۰۵

[۲۲۹]– پرسش‌های بی‌پاسخ در سالهای استثنایی، خاطرات مهندس احمد زیرک‌زاده، به کوشش دکتر ابوالحسن ضیاءظریفی، دکتر خسرو سعیدی/ ص۱۱۸

[۲۳۰]– محمد مصدق در محکمۀ نظامی، به کوشش جلیل بزرگمهر، انتشارات دوستان، چاپ سوم تابستان ۱۳۷۸/ ص۱۵

[۲۳۱]– زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر حسین فاطمی، دکتر نصرالله شیفته/ صص۴۰۰-۴۰۱

[۲۳۲]– نامه‌های دکتر مصدق ج۱، گردآورنده: محمد ترکمان/ ص۳۷۶

[۲۳۳] همان/ ص۲۹۰

[۲۳۴] نشریۀ «چشم انداز ایران» شمارۀ ۲۲، مهر و آبان ۱۳۸۲، فرازهائی از زندگی و مبارزات دکتر حسین فاطمی، گفتگو با حسین شاه حسینی/ ص۱۱

[۲۳۵] در کنار پدرم؛ مصدق، خاطرات غلامحسین مصدق، ویرایش و تنظیم غلامرضا نجاتی/ ص۱۵۹

[۲۳۶] خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، دکتر کریم سنجابی، نشر صدای معاصر، چاپ اول ۱۳۸۱/ ص۱۹۲

[۲۳۷]– پرسش‌های بی‌پاسخ در سالهای استثنائی، خاطرات مهندس احمد زیرک‌زاده، به کوشش دکتر ابوالحسن ضیاءظریفی، دکتر خسرو سعیدی/ ص۱۱۸

[۲۳۸] مصاحبۀ دکتر پرویز ورجاوند با روزنامۀ شرق چهارشنبه ۲ آذر ۱۳۸۴ ۲۳ نوامبر ۲۰۰۵

[۲۳۹] نشریۀ چشم انداز ایران شمارۀ ۱۷، آذر و دی ۱۳۸۱، متن سخنرانی مهندس میثمی در دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به مناسبت شهادت دکتر فاطمی، ۱۹/۰۸/۸۱ با عنوان «نهال‌های راهبردی که دکتر فاطمی کاشت»/ صص۲-۵

[۲۴۰]– قلم و سیاست(۲) از کودتای ۲۸ مرداد تا ترور منصور، ج۲، محمدعلی سفری/ ص۵۱۹

[۲۴۱] در لزوم دموکراسی در حکومت شکی نیست اما این مهم امروزه با دو مدل جمهوری و سلطنت مشروطه وجود دارد. سلطنت مشروطه مشابه قانون اساسی قبل از انقلاب است که خواست ناکام دکتر مصدق بود. امروزه هم در کشورهائی به سان انگلستان وجود دارد و شاه یا ملکه در آن فقط نماد تشریفاتی و هیچ کاره هستند. در عین حال به شکل ارثی و خانوادگی نسل در نسل و بدون هیچ کاری از منابع مالی کشور بهره می‌برند لذا مخالفان زیادی دارد. برای کشورهای جهان سوم هم خطرناک بوده و ممکن است منجر به دیکتاتوری سلطان گردد.

[۲۴۲] یادآور شعار معروف «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی»

[۲۴۳] امروزه جمهوری خواهی به هدف اصلی نیروهای ملی و پیروان راه دکتر مصدق تبدیل شده است. البته شرایط اکنون با زمان دکتر مصدق ابداً قابل مقایسه نیست و در آن زمان تنها گزینۀ ممکن سلطنت مشروطه بود. کما اینکه حوادث نشان داد ملیون توانائی مقابلۀ همزمان با دربار و استعمار را نداشتند و دولت مصدق بعد از خروج شاه از کشور، سقوط کرد.

[۲۴۴] شعر از شاعر ملی ایران استاد «عبدالعلی ادیب برومند»، نقل از قلم و سیاست(۲) از کودتای ۲۸ مرداد تا ترور منصور، ج۲، محمدعلی سفری/ ص۱۶۱ نقل از سرود رهائی

 

 

 

طولانی ترین نوشته ای که تاکنون در این پست خواندیم.... نوشته که بخش پایانی یک پژوهش طولانی تر است با اینکه همچون سایر نوشته ها سعی در تکریم ، تجلیل ، تطهیر ، تمجید و حتی تقدیس فاطمی دارد و نیز توهین و تخریب نسبت به شاه ، اما در کل نسبت به دیگر مقالات جامع تر ، معتدل تر و نسبت به آنها کمی تا قسمتی موثق تر  می باشد...... اما در کل نگاهی بسیار گذرا ، کم اهمیت و بسیار توجیهی به گفتار و رفتار فاطمی در روزهای 25 ، 26 و 27 مرداد 1332 به خصوص در روزنامه خودش باختر امروز دارد.

 

 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

سایت ملیون 

فاطمی، 28 مرداد و سست شدن پایه‌های سلطنت پهلوی

-

سه شنبه, ۲۹ام بهمن, ۱۳۹۲

(http://melliun.org/iran/36542)

 

دکتر حسین فاطمی نه تنها نشانگر پایمال شدن حقوق بشر در عصر پهلوی که نشانگر پایه‌های سست مشروعیت سلطنت پهلوی است.

 

فاطمی، 28 مرداد و سست شدن پایه‌های سلطنت پهلوی

فرید اسدی دهدزی- فاطمی پیش از اعدام و پیش از حادثه حمله در دادگاه توسط عوامل شعبان بی مخ یک بار دیگر نیز ترور شده بود. 25 بهمن 1330 او بر مزار دوستش محمد مسعود مورد سوءقصد محمد عبد خدایی که آن زمان 16 ساله بود قرار گرفت. تروری که هنوز برای بسیاری جای سوال و معماست. سالگرد این حادثه دلیلی شد برای پرداختن به شخصیت حسین فاطمی و حوادث مهم تر زندگی وی .برای شناخت حسین فاطمی نمی‌توان حوادث ناشی از کودتای 28 مرداد را نادیده گرفت.

مهم ترین این عوامل را در 7 بخش می‌توان تقسیم بندی کرد.

1-    دلیل اینکه صاحبان سلطنت قائل بر کودتا بودن جریان 28 مرداد 32 نیستند، بحران مشروعیت است. زیرا با پذیرش و اثبات کودتا، تمام نقشه‌های نیم قرن نظام پهلوی نقش برآب می‌شود. شاید از یاد برده‌اند که زمینه‌‌های پیدایی نظام پهلوی نخست با یک “کودتای نظامی” در 3 اسفند 1299 رقم خورد. در نهایت در یک پروسه پنج ساله در نهم آبان ۱۳۰۴، ماده واحده‌ای توسط «محمد تدین» به واسطه هواخواهی از رضاخان به طور غیر قانونی که او را نخست جایگزین مستوفی‌الممالک (رئیس مجلس سابق) و سپس نایب رئیس مجلسش کردند (تأکید بر این جایگزینی و بسیاری از موارد نشان‌دهنده مجلسی غیرقانونی است). تدین ماده واحده‌ای به مجلس ارائه کرد که در آن، خلع قاجاریه از سلطنت و سپردن حکومت موقت به رضاخان خواسته شده بود. این ماده واحده در همان روز طرح و در مجلس تصویب شد. نتیجه اینکه آن مجلسی که باید به تغییر دودمان سلطنت پهلوی به قاجار رأی میداد، با جوی توأم با تهدید و ارعاب ” بر سر نیزه” تمام شد. که قدمی با کودتا فاصله نداشت. اگر بخواهیم از موضع تاریخی و حقوقی به این جریان بنگریم، باز با بحران مشروعیت روبه‌رو هستیم. چون با شک و شبهات فراوانی مواجهیم. کمااینکه اگر بخواهیم درباره کلیت پهلوی نخست سخن بگوییم مجلس و دولت به عنوان دو رکن مشروعیت‌بخش برای بقای سلطنت وضعیت آشفته‌ای را دارند.

2-    اما بزرگترین کودتا در تاریخ ایران کودتای 28 مرداد 1332 است. یکی از روش‌های اثبات کودتا، بررسی سندشناسانه مجموعه اسناد مختلف است که روشی معمول می‌باشد که البته هنوز برخی از این اسناد شبهاتی را به همراه آورده که موجب آن شده که مدعیان غیر کودتا بودن جریان، بر طبل قیام ملّی خود بیشتر بکوبند. در حالی که این اسناد تنها منبع برای بررسی این واقعه تاریخی نیست. یکی از مهمترین منابع، همانا دادگاه‌های بی‌شماری است که هیچ‌گاه مورخان این منابع و اسناد را به عنوان یک سند نگاه نکردند. بررسی این دادگاه‌ها از خود دادگاه دکتر مصدق گرفته که یک دادگاه نظامی و علنی بود تا دادگاه وزرأ و مشاوران مصدق که سری و نظامی بود. همه و همه یادآور دادگاه‌های قرون وسطایی بود.

3-     وقتی کودتا بشود دولت نصب شده غیر قانونی است. دولت نصب شده برای از میان برداشتن دولت سابق راهی جز راه‌های غیرقانونی ندارد. زیرا خود مطابق اصول غیر قانونی به میان آمده.اول اینکه محاکمه همراهان، مشاوران، سران دولت مصدق در دادگاه نظامی صورت گرفت که برخلاف قانون بود. اکثر کسانی که در دادگاه حضور داشتند یا در دولت مصدق ذی‌نفع بودند، یا در کودتای 28 مرداد حضور مداوم داشتند که اسناد آن در همان موقع توسط مصدق در دادگاه عرضه شد.
اما دولت زاهدی در غیاب مجلس خود بدون این‌که حکم به انحلال مجلس یا به تأیید حکم انحلال مجلس مصدق کند که اگر اینچنین می‌شد حکم عزل شاه را مخدوش می‌کرد! در تاریخ 4 / 6 / 1332 بدون توجه به مصوبه مجلس (قانون محاکمه وزرأ در گذشته)، به تصویب‌نامه‌ای روی آورد که بر طبق این مصوبه «اصلاحات دولت دکتر مصدق در زمینه قوانین دادرسی ارتش باطل و کأن لم یکن است». با این مصوبه لوایح مرتبط با محاکم نظامی لغو شد. تصویب‌نامه هیأت وزرأ تنها از این حیث صادر شد که محاکمه مصدق را در دادگاه نظامی برگزار کند(!)

4- سلطنت و دولت وقت به‌رغم بروز اختلافات، اما در رویارویی با دادگاه‌ها رویه‌ای تقریباً ثابت و البته پیشین را داشتند. چه آنکه سر آن داشتند که پیش از دادگاه یا در خود دادگاه، یا پس از حکم ساده دادگاه به قتل وزرا و همراهان مصدق مبادرت ورزند. خود تیمسار آزموده دادستان دادگاه چندین بار به مصدق لقب بی دینی زد که قصد تحریک تماشاچیان را داشت و مصدق چون تجربه کسروی را داشت. اشهدین را خواند. شکی نیست بر طبق شواهد و اسناد آزموده در دادگاه افرادی را استخدام کرده بود. وزیر نگون‌بختی که نامش هم‌ردیف دکتر فاطمی است، اما نامش در تاریخ کمتر مانده عبدالعلی لطفی وزیر دادگستری دولت مصدق است به واسطه اصلاحاتی که در دوران مصدق صورت داد. تمامی قضاتی که در آن دوران برکنار شده بودند آنقدر به بدان کوفتند که پس از چندی جان به جان آفرین تسلیم کرد.

از قرائِن و اسناد مختلف چنین برمی‌آید که به‌طور پیشین تمامی احکام دادگاه صادر شده بود. (البته در این زمینه نمی‌توان قطعی سخن گفت)

4-    اما در مورد دکتر فاطمی؛ بنا را بر این گذاشته بودند که وی را پیش از دادگاه به قتل برسانند و این از قبل طراحی شده بود که اساساً وی به دادگاه نرسد. در حالی‌که وی پس از دستگیری در کوچه رضائیه توسط فرمانداری نظامی که شامل چندین تیپ نظامی بودند. در حین ورود به فرمانداری نظامی یازده تن چاقو کش حرفه‌ای جانی به سرکردگی شعبان جعفری به قصد کشتنش او را مضروب کردند که اگر جانبازی خواهر و چند کارمند وزارت امور خارجه در محل وقوع حادثه نبود. فاطمی همانجا تمام می‌کرد. فاطمی از آن پس در زندان لشکر دو زرهی در بدترین سلول نمناک دائماً در اثر خونریزی بی‌حال می‌شد. کسی هم اهمیتی به وی نمی‌داد. گرچه خبر حمله اوباشان به وسیله فرمانداری نظامی برملا شد. آنقدر موضع حاد شد که چند شب دکتر فاطمی در بیمارستان 501 ارتش بستری شد.

اما جراحات وارده از سویی و آن ترور نافرجام، استقامت او را کم کرده بود. پرستار او مأمور این بود که خون‌های استخراج شده از بدن وی را از سلول او بیرون بیاورد. در دادگاه او در برانکارد بود. ابتدا دکتر شایگان و مهندس رضوی در سه جلسه به طور حقوقی سخن گفته بودند. از قضا دکتر فاطمی چون در رشته حقوق تحصیل کرده بود، لایحه خوبی را نگاشته بود. پس از سه جلسه؛ با توجه به اینکه آزموده به عنوان دادستان دادگاه دکتر مصدق هم بود. و از سویی به قول دکتر مصدق مرخصی خارج از کشوری هم به وی خورده بود در این چند روز نبود (به عنوان خوش خدمتی)! به سه جلسه دادگاه علنی شایگان و رضوی نرسیده بود. وقتی به دفاعیه دکتر فاطمی رسید. با بی‌احترامی به دادگاه و رئیس دادگاه (رئیس دادگاه هم هیچ نگفت) گفت این مسخره بازی که آقای فاطمی درآورده است را می‌بینید این آقا روی برانکارد لم داده . به خاطر این وضعیت دادگاه را سری اعلام کرد. حکم به اعدام هر سه نفر دادند که البته دو نفر دیگر بخشودگی خوردند.

5-    اما فاطمی را به چه جرمی اعدام کردند؟ جرایمی که فاطمی به واسطه آن اعدام شد تمامی آنها در دادگاه مصدق توسط خود مصدق پاسخ داده شد و هیچ شک و شبهه‌ای هم به‌جا نگذاشت. مصدق گفت اوج مجرمیت فاطمی سرمقاله‌های او در روزهای 25 تا 27 مرداد و نیز سخنرانی میتینگ است! همچنین گفت در روز 25 مرداد هنوز اتفاقی رخ نداده بود وقتی شما با 60 نفر می‌ریزید منزل وزیر امور خارجه که فرزند شیر خوار دارد. زنش در گوشه‌ای غش می‌کند. طبیعی است او فردای آن روز آن سخنرانی تند را بکند. او هیچ خلاف قانون نکرده زیرا در کجای قانون آمده که اگر کسی به اعلی حضرت همایونی انتقاد و حتی به‌قول شما چنین بی‌پروا نکاتی را بگوید مشمول اینچنین محکومیت‌هایی است در هیچ کجای جهان چنین نیست.

 

مصدق همچنین اقدام فاطمی در زمینه نپذیرفتن شاه و همسرش در روز 25 مرداد توسط سفارت عراق را مورد حمایت قرار داد. گفت وقتی اعلی حضرت روز 24 مرداد بدون هماهنگی با دولت به خارج شهر می‌روند از آنجا رهسپار بغداد می‌شوند و

6-     دکتر حسین فاطمی نه تنها نشانگر پایمال شدن حقوق بشر در عصر پهلوی که نشانگر پایه‌های سست مشروعیت سلطنت پهلوی است. همین یک مورد نشان می‌دهد که آن‌ها هیچ ادله‌ای برای اعدام او نداشتند. بی‌جرم و جنایت بر سر دارش نشاندند. جالب است که حکم اعدام هم توسط شخص اول مملکت نیز داده شد. زیرا درخواست فرجام توسط آن شخص (شاه) پذیرفته نشد. خون به خون شستن محال است محال.

از: قانون

 

 

 

 

 

آخرین نوشتاری را که بررسی کردیم هم نکاتی تکراری داشت و هم یک سری سخنان بی پایه و به قول معروف من درآوردی.... مثلاً تعداد حمله کنندگان به فاطمی را برای اولین بار می خوانیم که بله یازده/11 نفر بودند..... گفتار و رفتار فاطمی در 3 روز پرآشوب 25 ، 26 و 27 مرداد 32 با عنوان ..... اگر کسی به اعلی حضرت همایونی انتقاد و حتی به‌قول شما چنین بی‌پروا نکاتی را بگوید  ذکر می شود که ما در پایان این پست وبلاگ به طور کامل و مفصلاً این انتقادات یا به قول دادستان یا قاضی از دهان مصدق نکاتی بی پروا (هه هه هه هه) را شرح خواهیم داد تا صداقت مصدق و مصدقیون در حجب و حیا و مظلومیت این سید ستمدیده شهید را عیان سازیم.

 

 

حال پس از بررسی و بازخوانی شماری از مرثیه سرایی ها در رثای فاطمی می خواهیم نگاهی داشته باشیم به روایتی متفاوت از آنچه تا الان خوانده ایم .

 

 

 

 

شاهین فاطمی اقتصاددان مشهور در سال 92 در گفتگویی با رادیو فردا نکاتی را بیان کرد که تاکنون هیچیک از هواداران مصدق دانسته و یا ندانسته ، خواسته یا ناخواسته چنین مسائلی را بیان نکرده اند!

لازم به ذکر است دکتر شاهین فاطمی برادر زاده حسین فاطمی می باشد . وی از کسانی هست که قائل به کودتا بودن 28 مرداد 1332  می باشد ، همچنین علاقه بسیار زیادی به عمویش سید حسین فاطمی داشته و دارد که در سراسر مصاحبه آن را به خوبی بیان و عیان می کند .

نکته قابل توجه دیگر اینست که بر خلاف اکثر نوشته هایی که خواندیم لحن شاهین فاطمی تا حدود زیادی خالی از آن اغراق ها و تنفر و کینه ها می باشد.هرچند در مورد مسائلی که خود او بی واسطه آگاهی نداشته بازهم به منابع دیگر که همه جانبدارانه و یکسویه بودند استناد می کند.

از مهمترین قسمتهای گفتگوی شاهین فاطمی با رادیو فردا آنجاست که به نقش او در اختفای عمویش در همان روزهای آغازین پس از 28 مرداد می باشد که تاکنون هرآنچه خوانده و یا شنیده بودیم غیر از آن بوده است.

اما جالبترین نکته این گفتگوی روشنگرانه جایی است که بر خلاف بازار داغ عاشورائیان مصدقی که از شاه شمر و حرمله ساخته اند ، رفتار محمدرضا شاه در مورد اعدام فاطمی و پس از آن با خانواده وی می باشد که چون آبی (در خوابگه مورچه گان ) بر پیکر این شخم زنندگان حقیقت و راستی (جماعت روضه خوان پان مصدقیست) ریخته می شود ....

 

 

لینک گفتگوی مذکور : (http://www.radiofarda.com/content/f7-special-interview-on-28mordad-shahin-fatemi/25081287.html)

 

 

.....................

 

قسمتهای مهم و متفاوت گفتگو :

 

 

......................

 

 

حسین فاطمی بعد از ۲۸ مرداد مخفی شد تا حدود هفت ماه بعد. تا اینکه در ششم اسفند ۱۳۳۲ بازداشت شد. ماجرای مخفی شدن او چگونه بود؟

 

بله. آنجاست که من دست اول مطالبی می‌دانم که هیچکس درش دخیل نبوده. یکی دو نفر هنوز زنده هستند که آن موقع بودند. من بیرون بودم. توی تظاهرات بودم. توی توپخانه بودم شب ۲۷ مرداد. یک دفعه دیدم که جو عوض شده. اولاً توده‌ای‌ها به شدت آمده بودند بیرون. روزنامه مردم، سفر... داد می‌زدند، شعار می‌دادند و روزنامه‌هایشان که تا آن موقع مخفی بود علنی می‌فروختند.

خب زد و خورد هم می‌شد با گروه‌های مختلف‌شان. ولی یک دفعه دیدم که پاسبان‌ها و حکومت و سربازها ریختند و همان شب بیست و هفتم. اینها را کتک می‌زدند و روزنامه‌ها را ازشان می‌گرفتند و خیابان‌ها را خلوت می‌کردند. این مال شب بیست و هفتم بود که خب استنباط این بود که بله این توده‌ای یک خورده زیاده روی کرده‌اند و مصدق دستور داده بود یا شهربانی یا هر کس.

 صبح روز ۲۸ مرداد وضع عوض شد. من رفتم روزنامه باختر امروز. دیدم همه چیز به هم خورده. ریختند روزنامه‌ها را درب و داغون کردند. هرچه بود بردند. همینطور تمام روز از رادیو اخباری می‌آمد. مخصوصاً آقایی که فوت کرده بود شخصی بود به نام میراشرافی روزنامه آتش که خودش هم جزو جبهه ملی بود و خوب یادم هست جلساتی با دکتر فاطمی، مکی، بقایی آن هم در منزل او تشکیل می‌شد. ولی خب بعدها میراشرافی متوسل شد به مخالفان مصدق و جزو مخالفان شد.

چندین بار داد می‌زد که مردم حسین فاطمی را تکه تکه کردند. مرتب شعار می‌داد و ابراز خوشحالی می‌کرد.

من همینطور واقعاً نمی‌دانم بین مرگ و زندگی بودم، تمام شب. تابستان هم بود. روی پشت بام خوابیده بودم. هوای مه‌آلود تهران آن موقع و تمام شب خواب می‌دیدم. ناراحت بودم. صبح همینطور که آمدم پایین... منزل من هم، آن موقع تابستان بود، مهمان بودیم منزل آقای قطب دزفولی... پسرهایش با من خیلی دوست بودند... بر حسب تصادف (من هیچ‌وقت خانه آنها تلفن جواب نمی‌دادم) از پله‌ها که آمدم پایین تلفن زنگ زد گوشی را برداشتم. به من نمی‌گفت شاهین، می‌گفت شاهی... گفت شاهی تویی؟ من اصلاً فکر کردم خواب می‌بینم. چون این آدم مرده بود. تکه تکه کرده بودند. گفتم عموجان شما هستید؟ گفت بله. گفت ماشین داری؟ گفتم نه ولی می‌توانم از عزیز بگیرم. عزیز قطب که من خانه‌اش بودم. گفت ماشین را بگیر بیا دم دواخانه سر خیابان کاخ.

 

من نمی‌دانم واقعاً با چه قدرتی اتومبیل را راندم از خیابان حقوقی سر پیچ شمیران و خودم را رساندم خیابان کاخ، دم دواخانه دکتر فاطمی آمد بیرون. بدون کراوات، پیراهنش چند قطره خون رویش بود. آمد نشست توی اتومبیل. عینک سیاه زده بود. بعد دیگر سه چهار جا را گفت که برای پنهان کردنش برویم. آدم‌های بسیار نزدیک. آدم‌هایی که واقعاً رویشان حساب می‌کردم. همه مرا رد کردند. همه گفتند نه نه نه برو برو، اصلاً کسی هم نفهمد که اینجا آمدی.

 

سرانجام گفتم چاره‌ای نیست برویم همانجایی که من هم هستم. بردمش خیابان حقوقی منزل قطب. آنجا نشستیم توی اتاق و مدتی صحبت کردیم و بعد من با آن پسر آقای قطب، با دوستم، صحبت کردم. آنها یکی از بستگانشان در جنوب شهر خانه کوچکی داشت مثل زیرزمین بود. خانمش را منتقل کردند. من تمام روز با دکتر فاطمی نشستیم توی اتاق صحبت کردیم. شب هم من رانندگی کردم و به آدرسی که به من داده بودند منتقلش کردم همان شب به جنوب شهر منزل آن آقایی که از بستگان همان قطب بود.

 

جای خیلی محقری بود. مثل زیر زمین بود. بعد جالب است که آن موقع هنوز سفارت آمریکا را داشتند می‌ساختند توی خیابان تخت جمشید، موقعی که رد می‌شدم یک جایی بود که مثل یک نهری بود، یک چیزی بود رویش چوب انداخته بودند. از آن ور چند تا موتوری ارتش با جیپ و کامانکار می‌آمدند چراغ‌هایشان هم توی صورت ما بود. من خیلی متوحش شده بودم. ولی او خیلی خیلی با اقتدار می‌گفت روحیه‌ات را نباز. محکم نشسته بود جلو. به صورت اینها نگاه می‌کرد. ما شانس آوردیم تشخیص ندادند. از آنجا رد شدیم. آنجا مخفی بود برای مدت ۴۰ روز

 

این خانه مال چه کسی بود در جنوب شهر؟

 

متعلق بود به شخصی به نام شامیر ظهیر دزفولی. کسی بود که... راننده نبود ولی از بستگاه همان خانواده قطب بود که از دزفول آمده بود تهران در آنجا زندگی می‌کرد. زن و بچه ‌اش را منتقل کرد و خانه را در انتقال ما گذاشت

 

چهل روز اینجا بودند؟

 

چهل روز آنجا بود. ولی خب پول نداشتیم. دکتر فاطمی به من گفته بود به احدی نگو. حتی به زنش. خواهرش. به سعید فاطمی که پسر خواهرش بود... می‌گفت به هیچ کس نباید بگویی. من هم به هیچ کس نگفتم. یگانه کسی که من بهش گفتم فامیلی داشتیم طبیب بود، به نام دکتر منوچهری نایینی که مورد اعتماد بود. به او گفتم برای اینکه او آمد. چون دکتر فاطمی هنوز زخم داشت. محتاج دوا بود. تازه از اروپا برگشته بود. سوء قصدی که از طرف فداییان اسلام بهش شده بود، مدت‌ها اروپا بود و هنوز کاملاً خوب نشده بود چون بعد از آن نه تنها خود سوء قصد بلکه بیمارستان نجمیه کیف آب جوش باز شد و تصادف بود یا عمد تمام پای راستش سوخته بود. با عصا راه می‌رفت. بنابراین احتیاج به مداوا داشت.

 

من وقتی رفتم اصفهان و برگشتم آقای قطب گفت که دکتر فاطمی دیگر آنجا نیست. گفتم کجاست؟ گفت از فامیل بپرس. از خواهرش پرسیدم. آنها به من دروغ گفتند. آنها گفتند رفت از ایران خارج شد و رفت به طرف سوریه. هیچوقت نگفتند که جا به جا شده. خب آن مدتی که... اولا چیز شخصی را بگویم... من آمده بودم تهران کنکور ورودم. دیپلم تازه گرفته بودم. دانشکده پزشکی کنکور داده بودم. قرار بود وارد دانشکده پزشکی تهران شوم...

 

زمانی که دکتر فاطمی را پنهان کرده بودم یکی دو بار دکتر فاطمی همیشه اصرار داشت که من بروم به دانشگاه، در تظاهرات شرکت کنم، خبر برایش بیاورم. یکی دو بار مرا گرفتند که شانس آوردم و بعد نشناختند. یعنی نمی‌دانستند که من چه کسی هستم. فامیل متوحش شدند که خب اگر این را بگیرند ممکن است زیر شکنجه دکتر فاطمی لو داده شود، آنها می‌دانستند من می‌دانم ولی بهشان نمی‌گفتم. پدرم و مادرم ترتیب دادند که من بروم آمریکا که ایران نباشم، که متأسفانه قبل از اینکه کار پاسپورت من درست شود و بتوانم بروم دکتر فاطمی را گرفتند و آن موقع بود که من واقعاً تمام فامیل که دروغ می‌گفتند این مدت...

 

به من گفتند... دوستانم به من گفتند دکتر فاطمی را گرفتند. گفتم مزخرف می‌گویید چون اینجا نیست. بعد رادیو گفت. من با عجله خودم را به شهربانی رساندم. همان موقع بود که خواهرش یعنی عمه من هم آمده بود و بعد از اینکه گرفته بودندش اول برده بودند به کاخ و آنجا گفته بودند ببرید شهربانی. شهربانی تیمسار [تیمور] بختیار گفته بود خائن گرفتار شدی بالاخره و او هم گفته بود خائن خودتی و اربابت و بختیار هم زده بود توی گوشش. خب عکس آن هست که نگهش داشته اند بین چند نظامی... تیمور بختیار که  بعد خودش با آن وضع فجیع کشته شد.

 

 

 

 

دادگاه نظامی در هفتم مهر ۱۳۳۳ عموی شما حسین فاطمی را در اتهام به اقدام برای برکناری شاه و اقدام علیه سلطنت مجرم شناخت. حسین فاطمی در روز ۱۹ آبان ۱۳۳۳ اعدام شد. اما حکم علی شایگان، دبیر جبهه ملی ایران، و از اعضای هیئت نمایندگی ایران در دیوان دادگستری بین‌المللی [لاهه] و احمد رضوی [نایب رئیس مجلس، عضو هیئت مؤسس جبهه ملی ایران و از همراهان محمد مصدق در زمان بازداشت] در پی ابراز پشیمانی با تخفیف به حبس ابد و حبس کوتاه مدت ۱۰ ساله تبدیل شد. اعدام حسین فاطمی نتیجه عدم ابراز پشیمانی بود؟

 

بله. همانطور که عرض کردم آخرین باری که من ایشان را دیدم، دو هفته مانده بود که عازم آمریکا شوم. ایشان در بیمارستان لشگر دو زرهی بود. همه رفته بودند بهش التماس کرده بودند که امضا کن و... الان که برای شما می‌گویم واقعاً هنوز برای من مشکل است... (بغض)... تا وارد اتاق شدم گفت شاهین می‌دانم برای چه آمدی. گفتم درست است. گفتم رحم کنید به پسرتان به سیروس... حرفی که به من زد گفت اگر من امروز استغفار کنم دیگر هیچکس توی این مملکت حرف کسی را باور نمی‌کند. جواب جوان‌های مملکت را در آینده تاریخ چه کسی خواهد داد که می‌گویند حسین فاطمی هم وقتی پای جانش افتاد (کلمه‌ای که او به کار برد) به «گه خوردن افتاد». این را من هیچوقت فراموش نمی‌کنم. یعنی دانسته مرد

 

آرزوی شاه و دستگاه این بود که دو کلمه مثل مهندس رضوی و شایگان بنویسد. فکر می‌کنم با خیلی از تندروی‌ها و با همه این حرف‌ها که امروز سنم چهار برابر او است به همه این چیزها با می‌توانم اعتراض کنم و ایراد بگیرم ولی از این شهامت که آدمی در آن سن تازه ازدواج کرده، بچه‌اش ۹ ماهش است اینقدر شهامت اخلاقی داشته باشد که روی حرف خودش بایستد و زیر فشار تسلیم نشود قابل تقدیس است.

 

........................

 

 

از بین وزرای دولت محمد مصدق تنها حسین فاطمی بود که مخفی شد به این صورت برای چند ماه. چطور او این کار را کرد در شرایطی که وزرای دیگر خودشان را تسلیم کردند با به ترتیبی بازداشت شدند؟

 

دکتر فاطمی آدم تسلیم‌پذیری نبود. یک آدم به اصطلاح سرکشی بود در تمام زندگیش و در آن موقع هم آماده جنگ و جدال بود. کسی نبود که برود خودش را معرفی کند. در هر صورت فرقی نمی‌کرد. او هم خوب می‌دانست. حتی در آخرین دیداری که من با دکتر فاطمی داشتم، قسمت اولش را عرض کردم که چرا گفت حاضر نیست امضا کند و عذرخواهی کند. بخش دومش این بود که در هر صورت من اگر از بیمارستان هم بیرون بیایم مرا خواهند کشت. تصادف اتومبیل خواهد شد. هزار امکان ممکن است وجود داشته باشد. بنابراین من ترجیح می‌دهم که روی حرفم بایستم و مقاومت کنم.

 

حرفش هم درست بود. مسلم است که فاطمی را می‌کشتند. دشمن زیاد داشت. خیلی زیاد داشت، مخصوصاً بین افسران. آنها که بازنشسته شده بودند از چشم دکتر فاطمی می‌دیدند. در واقع دوستان دکتر فاطمی و جبهه ملی چه در آن زمان و چه بعد سعی کردند همه چیز را به گردن دکتر فاطمی بیاندازند که آقا ما تقصیر نداشتیم. مصدق به حرف دکتر فاطمی گوش می‌داد و دکتر فاطمی بود که تندرو بود.

 

البته این را هم باید قبول کرد که دکتر فاطمی در آن سن و سال تند خو بود و مسلما تدبیر و دوراندیشی یک فرد پنجاه شصت ساله هفتاد ساله را نداشت. ولی با وجود این در هر صورت تمامیت دکتر فاطمی همین بود که بود و حاضر هم نبود که کوتاه بیاید و تا دقیقه آخر هم ایستاد و دیدیم که به چه سرنوشتی هم گرفتار شد.

 

 

 

قسمت جالب و شوک آور

  

گفتگو :

 


کرمیت روزولت فرمانده عملیات و طراح آمریکایی اقدامات علیه دولت محمد مصدق در کتاب «ضد کودتا» می‌نویسد که که بعد از بازداشت‌های ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به ایران می‌رود با شاه ملاقات می‌کند و از شاه می‌پرسد که سرنوشت هرکدام از بازداشت‌شدگان چه خواهد شد و بعد کرمیت روزولت پاسخ  شاه را نقل می‌کند که «فاطمی اعدام خواهد شد»، شما چیزی در این موارد می‌دانید؟

 

بستگی به این دارد که این حرف را شاه کی زده. برای اینکه آن چیزی که من می‌دانم، چون خیلی روی این مسایل در این سال‌ها و قبل از انقلاب و سال‌ها قبل از انقلاب به ایران برگشتم. تمام آن سال‌هایی که در آمریکا فعالیت دانشجویی بودم تمام این مدت آنچه راجع به این مسئله می‌دانستم با هر کسی که وارد بود صحبت می‌کردم. سال‌ها با دکتر شایگان گذراندم در آمریکا. آنچه که استنابط من است این است که شاه نمی‌خواست دکتر فاطمی را اعدام کند.

 

بعد از آنکه آن ۱۹ افسر توده‌ای را اعدام می‌کنند حالا به تصمیم خانواده سلطنتی بوده یا هرچه، چهار نفر از سران مهم ارتش، تیمسار هدایت که رئیس کل ستاد بود، شاه بختی، از افسران قدیم بود، باتمانقلیچ که از نظامیانی بود که در کودتا شرکت داشت و آزموده که دادستان دادگاه نظامی بود. می‌روند پهلوی شاه، و می‌گویند ۱۹ نفر افسر تیرباران شدند و هیچکدام‌شان یک صدم فاطمی به سلطنت حمله نکرده بودند و اگر فاطمی زنده بماند حتی شما نمی‌توانید کنترل کنید.

 

زیر فشار این افسران بوده که شاه بالاخره تسلیم شده و رضایت داده. این روایت را من از جاهای مختلف شنیدم. ولی خب یکی از دلایلی که من فکر می‌کنم شاه از این عمل خودش پشیمان بوده و این کار را با اکراه کرده رفتاری است که بعد از کشتن دکتر فاطمی با پسر ۹ ماهه‌اش سیروس کرد. بلافاصله از همان موقع مخارج سیروس را متحمل شدند. فرستادندش به انگلیس. تمام دوران تحصیل از کودکی تا زمانی که دانشکده حقوق را تمام کرد تمام مدت...

 

چیزی است که من نمی‌دانستم تا برگشتن به ایران چون همیشه با خودم فکر می‌کردم مخارج سیروس را پدر من می‌داد. ولی آقای زاهدی به من گفت که نه این طور نیست و شاه می‌داد. برگشتم ایران و دیدم واقعاً درست بوده و کسی نمی‌دانست. آخرین کاری هم که کرد شاه شریف‌امامی را فرستاد آمریکا موقع ازدواج سیروس پسر دکتر فاطمی و آن آخرین باری بود که یک هدیه ازدواج برایش برد.

 

مادرش هم خب خانم سطوتی که چند سال پیش هم باز رفت با احمدی‌نژاد یادداشت‌های فاطمی را داد او هم تمام مدت کمک مالی می‌گرفت. ولی در مورد فرزند دکتر فاطمی توجه شخصی کرد راجع به تحصیلاتش. برای همین هم وقتی بعد از انقلاب می‌خواستند از او امضا بگیرند علیه شاه به عنوان کسی که پدرش را کشته امتناع کرد از اینکه چیزی را امضا کند یا از شاه شکایتی کند. الان هم در انگلستان است حقوقدان است و هیچ کاری هم با ایران ندارد و فارسی هم کم می‌داند و زندگی خودش را ادامه می‌دهد

 

 

 

نکات حائز اهمیت و غیر قابل قبول برای شهیدسازان مصدقی اینست که بپذیرند خواسته قلبی و اولیه شاه (جنایتکار در نظر آنها) اعدام فاطمی نبوده و  زیرفشار امرای ارتش راضی به این کار شده است. البته اگر هم بپذیرند ممکن است بگویند شاه ضعیف و بی اراده بوده است که با توجه به داستان طوطی وار و مکرر ایشان که شاه را قدرت مطلقه پس از 28 مرداد 32 می دانند باز خودشان را زیر سوال می برند. همچنین برای این حضرات به هیچ وجه پذیرفتنی نمی باشد که شاه (در نظر آنها شمر و حرمله) تا زمانی که در قدرت بود تمام و کمال از فرزند و همسر فاطمی حمایت می کرد زیرا که زحمات بیش از نیم قرن آنها در تکفیر و تحقیر و بی رحم بودن محمدرضاشاه به باد خواهد رفت.

 

البته یکی دو تا از سایت های مصدقیون نگاهی به این مصاحبه داشته اند :

 

اولی را که کامل مرور کرده بودیم  :

 

سایت ملیون 

حمیدرضا مسیبیان: دکتر حسین فاطمی؛ بمناسبت ۱۹ آبان سالگرد شهادت وی

حمید‌رضا مسیبیان

دوشنبه, ۱۸ام آبان, ۱۳۹۴

 

(http://melliun.org/iran/75937#_Toc434772671)

 

..................

 

در قسمت ارجاعات به منابع تحقیق چنین بیان می دارد  :

 

[۱۲۰] دکتر فاطمی در دوران معاونت پارلمانی سیاسی نخست‌وزیر با خانم «پریوش سطوتی» ازدواج کرد.(مصاحبه خانم سطوتی) تاریخ ازدواج آنان هم طبق لایحه دفاعیه دکتر فاطمی باید حدود اواخر آذر ۱۳۳۰ باشد که ذکر کرده ازدواجش دو ماه قبل از ترورش در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ بوده است.(نشریۀ چشم انداز ایران اسفند ۱۳۸۵ و فروردین ۱۳۸۶/ ص۵ ) حاصل زندگی آن‌ها یک فرزند به نام سیروس بود که از کودکی با همراه مادرش به انگلیس رفتند و سیروس در خرداد ۱۳۹۴ در انگلیس فوت کرد. ضمناً به گفتۀ شاهین فاطمی برادرزادۀ دکتر فاطمی، دربار خرج آن‌ها را در انگلیس می‌فرستاد.(مصاحبه شاهین فاطمی با رادیو فردا ۲۹/۰۵/۱۳۹۲- لازم به ذکر است که شاهین فاطمی با سلطنت طلبان مرتبط است ولی به هر حال این سخنانش هنوز تکذیب نشده است.) ضمناً متأسفانه همسر دکتر فاطمی بیشتر عمرش خارج از کشور بوده و دیدگاه سیاسی خاصی ندارند و عجبا که در سال ۸۷ با احمدی نژاد ملاقات و از او تعریف کرد.

 

 

آری از نظر آقای حمیدرضا مسببیان شاهین فاطمی که سلطنت طلب است ، خانم سطوتی هم که بیشتر عمرش را خارج از کشور بوده و دیدگاه سیاسی خاصی ندارد .... خیلی هم منتظر است که سخنان شاهین فاطمی تکذیب شوند که می گوید هنوز ! سخنانش تکذیب نشده است....

حقیقتاً که عجب افراد با منطقی هستند این رهروان حریم ولایت مصدق .... آخر انسان بی منطق سلطنت طلب بودن فاطمی هم شد دلیلی برای نقد حرفهایش ؟! مولای شما مصدق که صدراعظم رژیم سلطنتی بود لابد سلطنت طلب نبوده است....

 

 

اما در جایی دیگر آقای میثمی نامی در مورد مصاحبه شاهین فاطمی چنین آبکی و از سر لودگی و خود محور بینی چنین به سخنان شاهین فاطمی واکنش نشان می دهد :

 

 

 

 

سایت ملیون

لطف‌الله میثمی، 60سال پس از ترور ناکام فاطمی: نهال انقلاب در فریاد فاطمی کاشته شد

 

مریم قربانی فر

یکشنبه, ۲۷ام بهمن, ۱۳۹۲

(http://melliun.org/iran/36430)



شما از کینه شاه از مصدق صحبت کردید، اما در مصاحبه اخیری که شاهین فاطمی (برادرزاده فاطمی) انجام داده، گفته شاه از اعدام فاطمی ناراضی و تحت‌فشار بوده است، او معتقد است که آنها یک دهم توهین‌های فاطمی را به شاه نکرده‌اند و همیشه هم از این ماجرا ناراضی بوده و بعدها هزینه‌های تحصیل فرزند فاطمی را تقبل کرده است. این روایت را چقدر واقعی می‌دانید؟

در آن زمان کسی که از اقوام فاطمی همراه وی دیده می‌شد سعید فاطمی بود. از سویی همسر فاطمی از خانواده مرفهی بود که نیازی به حمایت مالی شاه نداشت و بعد از مرگ فاطمی هم به همراه فرزندش ایران را ترک کرد و نمی‌توانم این روایت را تایید کنم. پسر فاطمی هم تحصیلکرده حقوق است، من از روی تحلیل خودم می‌گویم که وضعیت مالی مرفهی خانواده همسر فاطمی داشته و احتیاجی به حمایت شاه از وی نبوده است.

 

 

 

 

حال پس از مرور انبوه ستایش ها ، منقبت ها ، اغراق ها ، فحاشی ها ، لعن و نفرین ها و .... قصد داریم به مرور کارنامه حسین فاطمی و دلیل اصلی اعدام وی بپردازیم .

 

حسین فاطمی این سید شهید ، این آزاده قهرمان ، این مظلوم محجوب  ، این بی همتای با وقار  نسبت به شخصی که طبق قانون اساسی مشروطه و متمم آن (هرچند مصدقیون شاه را چون عروسکی بی اراده و بی خاصیت و تنها چون ماموری دون پایه و مُهر زن می خواستند و حقوق و اختیارات پادشاه در قانون اساسی که قانون اصلی ، پایه ، صریح و لازم الاتباع توسط همه قوای حکومتی و ملت می باشد با لفظ بی مسمای حقوق و یا اختیارات نمادین و سمبلیک ضایع کرده اند ):

 

قانون اساسی مشروطه

 

اصل یازدهم - اعضای مجلس بدواً که داخل مجلس می‌شوند باید به ترتیب ذیل قسم خورده و قسم نامه را امضاء نمایند.

صورت قسم‌نامه

ما اشخاصی که در ذیل امضاء کرده‌ایم خداوند را به شهادت می‌طلبیم و به قرآن قسم یاد می‌کنیم مادام که حقوق مجلس و مجلسیان مطابق این نظامنامه محفوظ و مجری است تکالیفی را که به ما رجوع شده‌است. مهما امکن با کمال راستی و درستی و جد و جهد انجام بدهیم و نسبت به اعلیحضرت شاهنشاه متبوع عادل مفخم خودمان صدیق و راستگو باشیم و به اساس سلطنت و حقوق ملت خیانت ننماییم و هیچ منظوری نداشته باشیم جز فوائد و مصالح دولت و ملت ایران.

 

متمم قانون اساسی

 

 

اصل بیست و هفتم: قوای ممکت به سه شعبه تجزیه می‌شود:

·         اول: قوه مقننه که مخصوص است به وضع و تهذیب قوانین و این قوه ناشی می‌شود از اعلیحضرت شاهنشاهی و مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هریک از این سه منشاء حق انشاء قانون را دارد ولی استقرار آن موقوف است به عدم مخالفت با موازین شرعیه و تصویب مجلسین و توشیح به صحه همایونی لکن وضع و تصویب قوانین راجعه به دخل و خرج مملکت از مختصات مجلس شورای ملی است. شرح و تفسیر قوانین از وظایف مختصه مجلس شورای ملی است.

·         دویم: قوه قضاییه و حکمیه که عبارتست از تمیز حقوق و این قوه مخصوص است به محاکم شرعیه در شرعیات و به محاکم عدلیه در عرفیات.

·         سیم: قوه اجراییه که مخصوص پادشاه است یعنی قوانین و احکام به توسط وزراء و مامورین دولت به نام نامی اعلیحضرت همایونی اجراء می‌شود به ترتیبی که قانون معین می‌کند.

·         اصل چهل و ششم: عزل و نصب وزراء به موجب فرمان همایون پادشاه است.

·         اصل چهل و هفتم: اعطای درجات نظامی و نشان و امتیازات افتخاری با مراعات قانون مختص شخص پادشاه است.

·         اصل چهل و هشتم: انتخاب مامورین رئیسه دوائر دولتی از داخله و خارجه با تصویب وزیر مسئول از حقوق پادشاه است مگر در مواقعی که قانون استثناء نموده باشد ولی تعیین سایر مامورین راجع به پادشاه نیست مگر در مواردی که قانون تصریح می‌کند.

·         اصل چهل و نهم:  صدور فرامین و احکام برای اجرای قوانین از حقوق پادشاه است بدون این که هرگز اجرای آن قوانین را تعویق یا توقف نماید.

·         اصل پنجاهم: فرمانفرمایی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است.

·         اصل پنجاه و یکم: اعلان جنگ و عقد صلح با پادشاه است.

·         اصل پنجاه و چهارم: پادشاه می‌تواند مجلس شورای ملی و مجلس سنا را به طور فوق‌العاده امر به انعقاد فرمایند.

·         اصل پنجاه و پنجم: ضرب سکه با موافقت قانون بنام پادشاه است.

اصل هشتاد و سیم: تعیین شخص مدعی عموم با تصویب حاکم شرع در عهده پادشاه است.

 

 

طی سه روز 25 ، 26 و 27 مرداد (امرداد) 1332 در روزنامه اش باختر امروز : بدون هیچگونه اغماضی انواع و اقسام توهین ها ، تهدیدات ، تهمت ها و تحقیرو تمسخرها را به محمدرضا شاه پهلوی می نماید . آنچنان که حیرت و شگفتی هر خواننده با انصافی را موجب خواهد شد.

 

چند نکته پیش از خواندن انبوه این لجن پراکنی ها از طرف دکتر  شهید سید حسین فاطمی حائز اهمیت است:


1-  روزنامه باختر امروز تنها شامل 8 صفحه بوده است که مجموع صفحات 3 روز آن 24 صفحه می شود. حدود نیمی از این صفحات شامل اخبار گوناگون داخلی و خارجی و یا تبلیغات بازرگانی بوده است  یعنی این حجم باور نکردنی از فحاشی در عرض فقط 3 روز و تنها در 12 صفحه بوده است که اگر این سلسله سه روزه (فحاشی) ادامه می یافت می توانستیم آن را فرهنگنامه یا بی فرهنگنامۀ فحش و ناسزا بنامیم.

2-   جالب است که بدانید  فاطمی نه تنها انواع فحش را به خود شاه می دهد بلکه تمامی افراد خانواده وی ( پدر ، مادر ، خواهران و برادران ) را از این دُرفشانی ها بی نصیب نساخته است .

3-  حتی تهدید به اعدام شاه در روزنامه (شما بخوانید فحش نامه)باختر امروز دیده می شود.

4-  انواع تهمت از وطن فروشی گرفته تا دزدی ، نوکری استعمار و ... به شاه زده می شود

 

 

 

 

ابتدا حجم فوق العاده عبارات و واژگان موهن را ذکر می کنیم، سپس بریده آنها را از روزنامه به صورت عکس (pdf) می گذاریم و در پایان برای مطالعه بیشتر لینک کامل روزنامه سه روز مذکور را قرار می دهیم.

دیگر بیش از این خودم و شما را خسته و کلافه نکنم . فقط تقاضا دارم اگر توانستید تمامی این خطوط بارز لمپنیسم (باختر امروز) را تا انتها و بی کم و کاست مطالعه فرمایید یک دست مریزاد جانانه به خودتان بگویید.

 

این شما و این هم سید مظلوم و قهرمان آزادی سید حسین فاطمی :

 

  

یک شنبه- 25 مرداد 1332-5 ذی الحجه 1373- 16 اوت 1953- شماره 1172

 

این دربار شاهنشاهی روی دربار سیاه فاروق را سفید کرد-ص1

این جنایت این کودتای ننگین این دستبرد و تجاوز شاهنشاهی-ص1

من تردید ندارم اعلیحضرت بوجود آورنده این این صحنه شرم آور بوده اید-ص1

مگر شما چه بدی از ملت دیدید که در صف اول مخالفین او قرار می گیرید ؟-ص1

دربار در طول ده سال اخیر قبله گاه هرچه دزد ، هرچه بی ناموس و هرچه واخورده اجتماع بوده قرار داشته ص2

و از همه بدترتکیه گاه خارجیان و نکته اتکاء سفارت انگلیس این دربار گند و کثیف و لعنتی بوده است-ص2

من در طول دوازده سال اخیر هرگز به آستان این جوان خوش خط و خال که مثل مار افسرده موقع ضعف و جبن سر در هم می کشد و در فرصت مناسب نیش جانگزای خود را می زند سرفرود نیاورده ام-ص2

و این آخرین دفعه که نشان همایونی اهدائی او را بر سینه نزدم زیرا می دانستم این «همایون» از قماش همان «همایونهائی» است که پنجاه شصت (راجه) نظیر او را انگلیس ها در موقع اشغال هند در خاک وسیع آن کشور ایجاد کرده اند.-ص2

دربار دشمن همۀ آزادمردان ، وطن پرستان و خصم مبارزین راه استقلال و آزادیست.-ص2

من از محمدرضا شاه پهلوی هرگز انتظار آن را ندارم که این شجاعت و شهامت خودش را در برابر بیگانگان بکار ببرد، من حتی به قدر سلطان مراکش و بیک تونس هم از او حمایت از حقوق ملت را نمی‌خواهم ولی اعتراف می‌کنم که تا این درجه او را حقیر و کوچک فکر و ضعیف‌العقل نمی‌شمردم که شبیخون بر مبارزات و جهاد ملت خود بزند و تمام محصول فداکاری‌ها و جانفشانی‌های مردم محروم و بینوای کشور را قربانی هوس‌بازی و لاس زدن با اجانب کند.-ص2

یکی نیست از او بپرسد دیگر شما و فامیل شما از این یک مشت پا برهنه و لختی که بیست سال پدرت آنها را به نفت جنوب زیر نظر مستقیم خویش فروخت و برای چهل سال بعد از خود نیز قرارداد 1933 را باقی گذاشته چه می‌خواهید؟-ص2

ثروت یک مملکت را به غارت بردید، املاک و اموال و نوامیس مردم از دست این خانواده سی سال است در امان نبوده، حالا هم مثل دزدها و بدکارها از تاریکی شب برای کودتا استفاده می‌کنید و برای استراحت به کلاردشت تشریف می‌برید؟-ص2

آمدن هژیر و ساعد و رزم‌آرا محصول همین مسافرت‌های کلاردشت و مشاوره با عوامل مستقیم اجنبی بود. این کودتای مسخره دیشب نیز بدون شک از آنجا سر چشمه گرفته است. اگر راست می‌گفتید و نشانه‌ای از حمیت در شما وجود داشت در پناه تاریکی شب دست به این جنایت هول‌انگیز نمی‌زدید و تفنگ سربازانی را که از مالیات علف‌خوارهای ایرانی تهیه شده و گارد شاهنشاهی شما را تشکیل داده است بروی وطن‌خواهان نمی‌کشیدید.-ص2

پدر شما یک مرتبه به دستیاری «آیرنسید» کلنل انگلیسی، به روی هموطنان خود شمشیر کشید و عاقبت در منتهای نکبت در گوشه «ژوهانسبورگ» چشم بر هم گذاشت. او از این جنایت چه چیزی دید که امروز شما از روی نقشه فرستاده‌های سفارت انگلیس بغداد و ایادی جیره‌خوار اجنبی همان راه نکبت‌بار و ملعنت‌آمیز را از نو می‌پیمایید!؟-ص2

آقای دکتر مصدق! چقدر باید صبر و تحمل کرد و تا کی باید شاهد این فجایع و رسوایی‌های پنهانی و آشکار دربار بود.-ص2

دربار با رفتار ننگ‌آوری که دیشب مرتکب شد آخرین خط وصلی را که با ملت داشت برید. دیگر باید به دوازده سال توطئه، دوازده سال تحریک برادران و خواهران و مادر و دوازده سال اغراض و شهوات اجنبی خاتمه داد و به گارد شاهنشاهی کاملا ثابت کرد که ملتی وجود دارد و این مردم توطئه‌ها و تحریکات ننگین دربار را فقط تا مدت محدودی می‌توانند تحمل کنند. کاسه صبر ایرانی لبریز شده و فریاد انتقام از این جنایات که داستان‌های فاروق را کهنه کرده از گلوی کوچک و بزرگ بر می‌خیزد.-ص2

عیاشی و شهوت‌پرستی و بی‌اعتنایی به سرنوشت میلیون‌ها مردم تا همین جا کافیست. از دربار بپرسید دیگر از جان مردم و مملکت چه می‌خواهید؟ تا پای انقراض تاریخ و سقوط وطن اکنون شما جلو رفته‌اید و به دست خود آن گور بدنامی و سیاه‌کاری و اجنبی‌پرستی را کندید.-ص2

اعلامیه کمیته مرکزی حزب ایران- امروز به مناسبت ابراز تنفر نسبت به این دسیسۀ ضد ملی و قیام مسلحانه  علیه حکومت مشروطیت و برملاساختن نقشه های خائنانه این کودتا میتینگ بزرگی در ساعت پنج و نیم بعدازظهر در میدان بهارستان برگزار می باشد. از عموم مردم قهرمان تهران و هم مسلکان عزیز بدینوسیله دعوت می شود که در این اجتماع و میتینگ شرکت نمایند تا کاملاً از جریان این توطئه باخبر شوند و در خاتمه ما برای چندمین بار از دولت می خواهیم که سیاست مشکوک و غیرقاطع را درباره کودتاچیان کنار گذاشته با یک روش محکم و فوری قیام کنندگان علیه حکومت مشروطه را تیرباران  نمایند و بار دیگر کیفر آنان را به دست این مقررات و قوانین کند و پیچیده و محاکم و اصول دادرسی ارتجاعی و انعطاف پذیر نسپارند و با تشکیل دادگاه های صحرایی و انقلابی فوری آنها را به کبفر خود رسانیده  از این راه تصور هرگونه توطئه و خیالات باطل  ضد ملی را امکان ناپذیر و نقش بر آب نمایند.-ص7

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

دوشنبه- 26 مرداد 1332-6 ذی الحجه 1373- 17 اوت 1953- شماره 1173

 

خائنی که می‌خواست وطن را به خاک و خون بکشد فرار کرد-ص1

قرار کودتاچیان با فرزند عاقد قرارداد ۱۹۳۳ این بود که اگر در خفه کردن صدای ملت، در نابود کردن حکومت ملی توفیق پیدا کردند و توانستند بر دست و پای افراد وطن‌پرست و آزادیخواه زنجیر بگذارند رادیو تهران در ساعت مقرر برنامه معمولی خود را شروع نکند تا سردسته خیانتکاران خود را از کلاردشت پس از چند دقیقه با هواپیما به تهران برساند و مزد فروش وطن و تجدید عهد اسارت و مرگ استقلال و محو حاکمیت مملکت را از انگلستان بستاند.-ص1

این جوان هوسباز با یک چنین اندیشه خام و احمقانه‌ای فراموش کرده بود ملتی وجود دارد که همه این مبارزات و افتخارات وطن، تمام جهاد ملی شدن نفت و مجموع عملیات چند سال اخیر در طرد نفوذ شوم و خانه برانداز استعمار انگلستان از اوست و هم اوست که در مقابل توطئه‌های رنگارنگ ضد ملی دربار، در برابر مجلس‌سازی اشرف، در اقلیت‌سازی مادر، در جلو مداخلات برادر‌ها و در تحریکات و مداخلات علنی و آشکار خود شاه بر ضد منافع-ص 1- ادامه در ص 2

 ادامه از ص 1- کشور سد آهنین مقاومت بسته و نمی‌گذارد که حاصل زحمات و جانبازی‌هایش را یک کانون فساد و ناپاکی و یک مرکز فحشا به آتش هوسبازی و نوکری لندن اندازد و یک خط ننگ و بدنامی ابدی روی افتخارات میلیون‌ها مردمی که دیگر حاضر نیستند تحت نفوذ و اراده خدایان کمپانی سابق باقی بمانند بکشد. من همیشه گفته‌ام که حق این بود پیش از بستن کنسولگری‌ها در شهرستان‌ها و سفارت فخیمه در تهران آن مرکز ننگ و رسوایی که انگلستان را خالق خود می‌داند و ساخته و پرداخته شده «آیرنسید» - کلنل انگلیسی و «هاوارد» معروف است کوبیده شود و درب این خانه مجری اراده اجنبی را گِل بگیرند.-ص2

عده‌ای که مستقیما از آن خوان یغما بهره‌مند می‌شدند و گروهی که نفع خود را در بقای سیاست انگلیس در ایران می‌دانستند سم تبلیغات ظاهر فریب را آن طور به اعصاب می‌رسانیدند که اگر دست به ترکیب این هیولای شهوت بخورد تمام تار و پود ما از هم گسیخته می‌شود. خوب شد که تفضل و عنایت خدای ایران و حوصله بی‌حساب و صبر و بردباری و متانت دکتر مصدق بالاخره این پرده پندار را پاره کرد و مردم دوست و دشمن فهمیدند که این «آقازاده» خلف‌الصدق‌‌ همان پدریست که بیست سال ایران را غارت کرد. نصف مملکت را به صورت املاک اختصاصی درآورد و مرض زمین‌خواری او شهره دنیا شد و عایدات سالیانه او سر به ده‌ها میلیون گذاشت سرانجام در روزی که باید از منافع کشورش دفاع کند مردم بی‌پناه را به تانک و توپ بمباران دو دشمن قوی، بلاتکلیف سپرد و خود با کامیون‌های جواهرات راه فرار را در پیش گرفت با این تفاوت که از کودتای انجام شده پدر در سوم شهریور، بیست سال گذشته بود و پسری که وارث آن کودتای ننگین بود برای تحکیم پایه‌های لرزان و سست سلطنت جنایت‌آمیز خویش به نهضت ملی وطن که با خون فرزندان سی تیر آبیاری شده بود شبیخون ناجوانمردانه زد ولی چون نقش ابلهانه او نگرفت بعد از یک ساعت بر هواپیما نشست و در کنار سفارت انگلیس بغداد فرود آمد.-ص2

برو ای خائن که تو را آن قدر اجانب نیز پست و حقیر شناخته‌اند که دیگر برای این جنایت هولناک که ورق آخر و برگ نهایی دوازده سال سلطنت تست و باشاره و دستور مستقیم آنان صورت گرفت مزدی به تو نخواهند پرداخت.-ص2

اکنون از غارتی‌های پدر و از دلار‌ها و لیره‌های یغما شده خویش باید خرج کاباره‌های اروپا را تامین کنی. -ص2

ملت ایران تشنه انتقام است و می‌خواهد تو را که به هیچ چیز او ابقا نکردی در روی میز متهمین دادگاه و آنگاه                   بر چوبه دار  !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!    ببیند. تو  نیز چون از بغض و نفرت مردم خبر داشتی و هم می‌دانستی که چقدر بیشرمانه فرمانبردار و آلت بی‌اراده اجنبی هستی پس از آنکه دستور «ارباب» در برابر بیداری و مقاومت عمومی نقش بر آب شد به بیرون از مرزهای مملکت فرار کردی. -ص2

برو ای اسیر اراده اجنبی که تاریخ جنایت‌آمیز دودمان سی ساله پهلوی را تکمیل کردی، آن سفاکی و خونریزی و چپاول پدر و خیلی از خصوصیات دیگر «خاندان جلیل» این فصل شرم‌آور و این ورق سراپا ننگ آخر را نیز لازم داشت. از مولود کودتای «آیرنسید» جز اینکه در سوم شهریور فرار کند و از مخلوق سوم شهریور نیز غیر از اینکه به نهضت ملی ایران خیانت نماید هیچ انتظار دیگری کسی نداشت. -ص2

صدای تنفر ده‌ها هزار مردم تهران که دیروز در بهارستان بر ضد کودتای خائنانه فرزند قراردادی ۱۹۳۳ بلند بود، غریو شادی که از شنیدن خبر فرار او از جمعیت برخاست نشان داد که ملت ایران در راه به ثمر رسانیدن نهضت مقدس خویش تا چه حد مصمم و ثابت و پایدار است. -ص2

دکتر مصدق از روز نخست می‌دانست که فرزند رضاخان هرگز نمی‌تواند با ملت همقدمی کند، می‌دانست که تمام عناصر ضدملی نقشه‌ها و توطئه‌هایشان را از دربار منحوس می‌گیرند و آنجا نیز جز «لندن» کعبه دیگری نمی‌شناسد. در طول ۲۸ ماه زمامداری خود مصدق، هر روز با این پایگاه استعمار خارجی در کشاکش بود ولی از آنجایی که نمی‌خواست از کوچک‌ترین شکاف اجنبی استفاده کند دندان به جگر گذاشت، تمام حوادث گذشته را تحمل کرد و حتی با علم به اینکه می‌دانست روز نهم اسفند مستقیما موجبات قتل او را دربار چیده بود تنها به این اکتفا کرد که از مجلس هفدهم بخواهد گزارش ۸ نفری را تصویب کند و همین امر را شاه فراری حمل بر ضعف ملت و تقویت جبهه سفارت شمرد و دیدید که تا کجا بیشرمی و وقاحت را اقلیت وابسته به او جلو بردند. -ص2

دکتر مصدق در این جریان شاید گمان می‌کرد کسانی ممکن است در میان مردم باشند که هنوز به خیانتکاری و سرسپردگی «شاه فراری» واقف نیستند، او می‌خواست عامه ملت از کوچک و بزرگ، در هر صف و هر طبقه هستند بفهمند که این جوان تا چه پایه برای محو و نابودی تمام افتخارات وطن ما تلاش می‌کند. -ص2

دکتر مصدق به قدری در این رویه خود حسن نیت به خرج می‌داد و اکراه داشت از اینکه قسمتی از اوقات گران‌بهای مملکت را به یک مشکل دیگر صرف کند که روشن و آشکار (فراری بغداد) دست به کار کودتا شد. -ص2

هیچ فراموش نمی‌کنیم آن اوقاتی را که «فراری بغداد» به عنوان مسافرت و سرکشی به خوزستان می‌رفت من یکشب در روزنامه‌های درباری برنامه پذیرایی مسافرت را خواندم و دیدم مثل اینکه فاتحی وارد سرزمین مسخر شده‌اش می‌شود، بعد از جلسه دولت پیش دکتر مصدق رفتم و نظریات خود را در این خصوص بیان کردم و اضافه نمودم که این خوزستان سرزمینی است که پدر این «آقا» برای شصت سال دیگر در سال ۱۹۳۳ به انگلیس‌ها فروخت و بر اثر مبارزات و فداکاری‌های متوالی مردم و همچنین مقابله با کارشکنی‌های مدام و شبانه روزی دربار از صورت دوک‌نشین انگلیس بیرون آمده است، حالا ایشان به چه عنوان می‌خواهند به خوزستان بروند، با کدام قیافه به روی مردمی که در راه وصول به آمال ملی‌شان این همه سنگ‌اندازی کرده است نگاه می‌کند؟-ص2

مطلب دیگری به حرف‌های گذشته‌ام نیفزودم فقط وقتی از اطاق بیرون می‌رفتم، اضافه کردم که اگر این جوان از سفر خوزستان فروش رفته پدرش برگشت رویه مداخله در امور را دنبال خواهد کرد و تملق و یاوه‌گویی افکار مالیخولیایی را در دماغ او قوت بیشتر خواهد داد. -ص2

نخست‌وزیر نمی‌توانست قبول کند که در مقابل صمیمیت و صداقت او و همکارانش «فراری بغداد»از تحریکات و توطئه‌چینی دست برنخواهد داشت و تا پای هستی و استقلال وطن ما نشسته است. -ص2

مردم در قطعنامه میتینگ با شکوه بی‌سابقه دیروز تهران خواستار شده‌اند که وظایف «فراری بغداد» به یک شورای موقتی واگذار شود. -ص2

دیروز محمدرضا پهلوی شاه فراری که علیه حکومت ملی به دستیاری اجانب کودتا نمود از طرف ملت منعزل گردید. ص1

ده ها هزار مردم قهرمان تهران : ما شاه نمی خواهیم شاه فراری و اجنبی پرست باید محاکمه و مجازات شود-ص1

دکتر فاطمی گفت : جنایات دربار پهلوی روی دربار فاروق را سفید کرد-ص1

امروز مردم آزادی طلب تهران  : مجسمه های رضاخان میرپنج را سرنگون کردند-ص1

در میدان بهارستان مجسمه دیو مهیب قلدری به زمین می افتد.-ص1

از صبح امروز احزاب مختلف ملی (حزب ایران-حزب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیسم حزب زحمتکشان ملت ایران نیروی سوم سربازان جبهه ملی و عده ای از بازرگانان و اصناف و پیشه وران تهران) اقدام به پائین آوردن مجسمه های رضاخان نمودند.-ص7

........... از پایه مجسمه رضاخان که در میدان بهارستان می باشد بالا رفتند و مشغول خراب نمودن پایه های مجسمه شدند-ص 7

جمعیت زیاد می شد به محض وصول خبر پائین آوردن مجسمه رضاخان................تکان مجسمه یک دیکتاتور  20 ساله و عامل نشاندار اجنبی از فراز یک بلندی سه متری و از روی ارتفاع قدرت و هستی به خاک نیستی سرنگون شد و ... - ص 7

سربازان گمنام نهضت ملی با چوب دستی شروع به زدن مجسمه نمودند.............- ص7

در این موقع فریاد «مصدق پیروز است» «مرگ بر شاه فراری و دربار خائن» ...... پائین آوردن دیگر مجسمه های رضاخان و پسرش به میدانهای دیگر رفتند.- ص 7

ضمناً پس از پایین آوردن مجسمه رضاخان در میدان بهارستان از طرف احزاب مختلف ملی یک پرچم بزرگ ایران در روی پای مجسمه قرار دادند و پرچم سه رنگ ایران به جای مجسمه یک دیکتاتور خشن در میدان بهارستان با شکوه خاصی به اهتزاز درآمد.-ص7

در میدان توپخانه مقارن ساعت ده.... پایین آوردن مجسمه های رضاخان و پسرش......- ص 7

در این موقع در پای مجسمه قلدری عده زیادس سرباز و پاسبان دیده می شدند.ص7

امروز مردم آزادی طلب بقیه از صفحه هفتم -  سرانجام در میدان سپه (توپخانه) مجسمه رضاشاه را که سوار اسب می باشد ..........-ص8

همچنین .... مجسمه رضاخان میرپنج در زمان حیاتش ....- ص 8

نکته ای که لازم به توضیح است !!!!!!!!!!!!!!!!!!! این است که در این جریانات افراطیها شرکت نداشتند !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!   و چند نفری که هم خواستند شرکت کنند ملیون !!!!!!!!!!!!!!!!! آنها را راه نداده و متفرق ساختند!!!!!!!!!!!!!!! ص 8

ساعت 2 و 45 دقیقه بعدازظهر مردم رشید تهران مجسمه رضاخان را در میدان سپه سرنگون کردند و یک بار دیگر نشان دادند که حتی حاضر نیستند کوچکترین نشانه ای از دیکتاتور و دیکتاتوری را تماشا کنند. ص8

امروز در میدانهای مختلف .... مجسمه های رضاخان ...... ص1

گزارش جریانات سیاسی بقیه از صفحه اول نظرین سیاسی به بحث درباره حوادث ایران و فرار شاه ادامه می دهند.- ص 2

مطلعین با توجه به همکاری شاه فراری با استعمارگران خارجی  و عمال سرشناس آنها ، نتیجه می گیرند ........... ص2

اقدامات ضد ملی شاه ............. ص 2

آخرین روز عمر- بقیه از صفحه اول- شاه کجاست بقائی مضطرب بود..... ولی از شاه خبری نبود . شاه رفته بود تا خشم ملت دامنگیرش نشود و ....  ص 2

آخرین استراحت خبرهایی که می رسید دلخراش بود. ملت پیروز شده  شاه فرار کرده عصر میتینگ .....- ص 2

کاملترین جریان باشکوه بقیه از صفحه اول دربار پهلوی و شخص شاه هم که نمی تواند ..... علل وجودی خود را از دست داده بود و با یورش سبعانه ای که نیمه شب یکشنبه 25 مرداد.....از خوف طوفان میلیونها مردم مبارز وطن ما به دامان ارباب های لندنی خود به عراق گریخت.- ص 6

برچیدن بساط تهوع آور و ننگین دربار پهلوی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! که مثل سرطان ریشه های اجتماعی و تاریخی داشت و به صورت یک سنن ملی کاذبانه شکل گرفته بود ..... ص 6

شعار هایی که دیروز از قلب اجتماع عظیم مردم تهران بر می خواست .....«مرگ بر شاه خائن» «نابود باد بساط ننگین دربار پهلوی»   «ما شاه نمی خواهیم»    «شاه باید محاکمه شود»  مثل غرش طوفان در و دیوار تهران را می لرزاند.-ص6

در پایان ناطق مجدداً ..............سپس کریمپور شیرازی ......... ضمن تشریح فجایع دربار ...... ص 6

نهضت ملی در منزل مهندس رضوی...... از جنایات دربار ...... وسیله بسیار مهم برای خارجیان بود که مقاصد خودشان را دانسته یا ندانسته بوسیله دربار از پیش ببرند (فریاد مرده باد دربار به مدت 5 دقیقه)- ص 6

ما میخواستیم او سلطنت کند نه حکومت ............. (فریاد شاه باید محاکمه شود بلند شد) بعد از آنکه آن اقدامات ناشایسته  از طرف اطرافیان دربار (مردم گفتند خود شاه. خود شاه)  انجام گرفت  خود دربار تصمیم گرفت برای اینکه مردم فجایع اعمال دربار را فراموش کنند  مسافرتی به خارج ایران بکند (فریاد مرده باد شاه-ما شاه نمی خواهیم  در فضا طنین انداز شد)...... ص 6

شورای سلطنتی دکتر شایگان به صحبت ادامه داد و گفت .......(کف شدید ما شاه نمی خواهیمما شاه نمی خواهیم ) ............. این علامتی برای شاه مملکت (مرده باد) بود ......... ص 6

نظر این بود که ................. ملیون را تار و مار کند (فریاد مرده باد شاه بلند شد) ولی ......... متاع تهران به بغداد رفت.- ص6

تقاضای نمایندگان فراکسیون نهضت ملی این است که دولت هوشیار ملی فورا شورای سلطنتی  تشکیل دهد (صحیح است) برای اینکه تکلیف آتیه ....-ص6

شورای سلطنتی کودتای مفتضح پریشب  در دنبال دسیسه های قبل به جایی نرسید و یکبار دیگر ملت ایران پیروز و فاتح بیرون آمد. ولی هموطنان عزیز ......... این کوتاچیان........... ص6

دولت ملی ما باید ....شاه را مستعفی اعلام و شورای سلطنتی تشکیل دهد.-ص6

هرگونه استعمار هموطنان ، فرزند آن پدری که قرارداد 1933 را به 60 سال تمدید کرد می خواست نهضت شما را از بین ببرد.(فریاد مرده باد) پدرش 20 سال عامل کمپانی نفت جنوب بود و 40 سال دیگر را برای پسرش گذاشت. (فریاد مرده باد) ، هموطنان امروز ....

.......... استعمار سیاه و سفید ، استعمار سیاه و سرخ برای شما علی السویه است (فریاد صحیح است توأم با کف زدن شدی به مدت چند دقیقه)هموطنان ، جنایات دربار پهلوی روی جنایات ملک فاروق را سفید کرد (در اینجا ابراز احساسات علیه دربار که با گفتن مرده باد توأم بود چند دقیقه نمی گذاشت دکتر فاطمی را که بیش از آن قدرت ایستادن نداشت به صحبت ادامه دهد)

اخبار رادیوهای خارجی درباره شاه فراری- با فرار شاه از ایران به بغداد رژیم سلطنتی در ایران خاتمه یافت- از روز گذشته خبرگزاری های خارجی تفسیرهای مختلفی درباره فرار شاه به بغداد منتشر کرده اند.- ص 7

مصاحبه سخنگوی دولت-متن نامه امروز کفیل دربار به نخست وزیر و وزیرامورخارجه ...... جواب 63 و 64 تماس سفارت با کسی که بدون اطلاع دولت صبح بعد از کودتای نظامی مواجه با شکست فرار کرده است به هیچ وجه مورد ندارد.......... ص8

بالاخره این جوان آنچه را نباید بکند کرد و با حیله و مکر همه را از من پنهان داشت.-ص8

........ من چه مسئولیتی در قبال عمل خلاف کسی که خود مسئول بوده و فرار اختیار کرده است می توانم داشته باشم.......-ص8

خداوند متعال شاهد و ناظر است که من روحم از این موضوع بی اطلاع بود .این گندکاری و این عمل ناجوانمردانه دستوری است که خود مومن! لابد از آنجا به رئیس گارد داده است.. عجب اینست که این جوان همیشه مرا اغفال می کرده  و تظاهر به امیدواری در رفع اختلاف و حاضر شدن به همکاری می کرد .خودتان می دانید که دفتر مخصوص و گارد شاهنشاهی تحت نظر دربار و یا امر دربار نیست.-ص8

کراراً خواستم استعفا بدهم........... آخرین ضربه بی آبروئی را این جوان به من زد .خداوند ان شاءالله جزای او را بدهد.....-ص8

عصر دیروز ده ها هزار نفر نفر مردم تهران بنا به دعوت فراکسیون نهضت ملی درمیدان بهارستان اجتماع کرده بودند . از دولت تقاضای مجازات فوری کودتاکنندگان و محمدرضاشاه پهلوی را داشتند....... ص8

چکیده اخبار جهان تا آخر وقت امروز دیشب در تهران هزارها نفر در معابر به راه افتادند ... آنها می گفتند مرده باد شاه و زنده باد مصدق. آنها می خواستند شاه استعفاء دهد.-ص8

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سه شنبه- 27 مرداد 1332-6 ذی الحجه 1373- 17 اوت 1953- شماره 1173

شرکت سابق و روزنامه‌های محافظه‌کار لندن دیروز عزادار بودند-ص1

لحن دیروز اخبار و تفسیرهای مطبوعات و رادیوی انگلیس بسیار غم‌انگیز، ماتم‌خیز و سوزناک بود. همین که به لندن خبر رسید که دستور «ارباب» نتوانست کاملا به موقع اجرا درآید و نوزاد ناپاک «کودتا» در مشیمه مادر خفه شد تاثر عمیق همه آن مجالس را که هنوز از محصول کودتای «آرنسید» کلنل همراه و الهام دهنده رضا‌خان - بهره می‌بردند و دربار را مجری اراده و تعالیم خود می‌دانستند فرا گرفت و بیشتر از همه روزنامه‌های محافظه‌کار برای «فراری بغداد» گریه و نالان سردادند و نوشتند آخرین حربه‌ای را که ممکن بود با کمپانی سابق قرار و مدار سازش بگذارد از دست ما بیرون رفت و فرار او قدرت و قوت بیشتری به ملت ایران داد تا شانه‌های خودش را به هر قیمتی که هست از نفوذ خارجی رهایی دهد.-ص1

انگلیس‌ها هنوز خیال می‌کردند از دربار بی‌شرم، از دربار منفور، از دربار دشمن ملت و از یک قانون پلیدی و انقراض کاری ساخته است و «فراری بغداد» برای آخرین نفس خواهد توانست جنبش مردم قهرمان ما را در جلوی پای لردان غارتگر قربانی کند و مزد این خیانت عظیم به منافع و استقلال و آزادی مردم خویش را یکبار دیگر از ایشان بستاند. ص2

اما از کابینه حکیم‌الملک که مسافرت شاه به لندن فراهم آمد و او توانست پس از فرار پدر و پیش‌آمد جنگ دوم جهانی از نو با کعبه آمال دربار تجدید عهد کامل کند و در طی همین مسافرت بود که طرح قرارداد الحاقی ریخته شد و موجبات فشار و تهدید به ملت از نو فراهم آمد و نقشه «بوین از دنیا رفته» برای تغییر قانون اساسی و افزایش اختیارات شاه مورد بحث و مذاکره قرار گرفت. «کمدی» پانزده بهمن فقط از این نظر درست شد که زمینه برای تصویب قرارداد الحاقی و ایجاد «موسسان» قلابی و حبس و تبعید زجر آزادیخواهان و مخالفین انگلیس کاملا حاضر و مهیا گردد.ص2

آن کسی که برای درهم شکستن قدرت ملت چندین اصل از قانون اساسی را به وسیله موسسان «نصرالملک» و با آرا پارویی سپورهای شهرداری تهران و ولایات تغییر داد و اختیار انحلال مجلس را در هر لحظه و هر وقت که بخواهد منحصر به اراده لرزان و متغیر خود ساخت و راه فشار اجنبی را به مملکت صاف و هموار کرد و لیست انتخاباتی هر دوره تقنینیه را با نظر وابسته‌های کوچک و گمنام سفارت انگلیس فراهم می‌آورد امروز در نظر تایمز «بر اثر تعلیم و تربیت غربی خود یکی از پشتیبان‌های پرحرارت رژیم پارلمانیست».ص2

آن رژیم پارلمانی که «تایمز» «فراری بغداد» را هواخواه آن می‌شناسد عبارت از آنچنان رژیمی است که چند اصل از قانون اساسی حقوق ملت را اراده هوسباز درباریان لگدکوب کند و در روزهایی که سیل اعتراض و طوفان نفرت از این اعمال زشت و قبیح بر می‌خیزد همین «تایمز» می‌نویسد که فقط صد و هشتاد نفر برای اعتراض به انتخابات به پیشوایی دکتر مصدق به دربار رفتند. ص2

مردم قهرمان تهران که از نزدیک جنایات دربار را به چشم خود می‌دیدند و مداخلات علنی شاه و اشرف و ملکه مادر هر دقیقه چون خار در چشم آنها فرو می‌رفت بپا خاستند و تصمیم گرفتند که نگذارند به حقوق آنها تجاوز شود و با همه صندوق‌سازی‌ها و رسوایی‌های عوامل درباری بالاخره موق شدند هفت نفری را که هواخواه «دکتر مصدق» شناخته شده بودند به بهارستان روانه نمایند. ص2

شاه که از حامیان جدی و سر سخت قرارداد الحاقی بود و جلسات کابینه در آن وقت در حضور خودش تشکیل می‌شد ساعد و وزرای بی‌اراده‌اش را به تقدیم لایحه الحاقی ماموریت داد و می‌خواست وعده‌ای را که در سفر «لندن» به اربابان خود داده است هر چه زود‌تر وفا کند و چون تصویب آن به آخر دوره پانزدهم نرسید اطمینان داشت که در دوره شانزدهم خواهد توانست با در دست داشتن اختیار انحلال مجلس کار را یکسره کند.ص2

سنای اشرافی مرکب از اکثریت سرسپردگان سفارت انگلیس را هم برای تحدید حقوق ملت در قلب بهارستان به وجود آورد و عده‌ای منفور‌ترین و کثیف‌ترین پادو‌های چهل پنجاه ساله سفارت را به آنجا فرستاد و به جای دکتر مصدق که وکیل اول انتخابات سنا بود ابراهیم خواجه‌نوری را که مورد حمایت و سفارش «لله ‌آقا» و نفر هفتاد و پنجم قرارداشت به سنا فرستاد و مجلس مشورتی «فراماسیون‌ها» به این صورت به ملت محروم ایران تحمیل گردید. ص2

گفت: با موسسان چه خواهد کرد؟ گفتم این موضوع فعلا مورد بحث نیست. صحبت‌های او این طور نشان می‌داد که از قدم اول سرسازگاری با ملت را ندارد و فقط کسی را می‌خواهد که مطیع صرف و غلام حلقه به گوش اداره اجرایی سفارت یعنی «دربار» باشد. ص2

حوادث بعدی نشان داد که‌ او مرد میدان همراهی با ملت نیست و هر وقت بتواند خنجر را به قلب هموطنان خود فرو می‌برد. ص2

مگر مسئول حقیقی کشتار سی‌ام تیر و روی کار آوردن حکومت منفور چهار روزه قوام غیر از او دیگری می‌تواند باشد؟ ص2

سفارت از او خواست و «فراری بغداد» نیز که هر روز و هر دقیقه عظمت امپراطوری را به گوشش می‌خواندند خیال می‌کرد تخلف از دستور سفارت برای بشر ذی روح امکان‌پذیر نیست. اگر یک روز اوراق و اسناد پول‌هایی که در راه کشتن نهضت مردم ما از طرف «دربار» پخش شده کاملا کشف شود آن وقت خواهید فهمید که فحش‌های روزنامه‌ها و اعلامیه‌های اقلیت و مخالفت‌های این و آن از چه «منبع موثق» آب می‌خورده است. ص2

اکنون مطبوعات انگلیسی و «سرویلیام فریزر» در «بریتانیک هاوس» در عزا و ماتم فرو رفته‌اند زیرا کاخی را که سی و دو سال پیش «آیرنسید» خشت اول آن را بنا گذاشت پریروز در برابر قوای ملت تسخیر شد و  بزرگ‌ترین پایگاه انگلیس در ایران درهم فرو ریخت. ص2

«پشتیبان پرحرارت رژیم پارلمانی» تایمز اکنون در آن سوی مرزهای ایران در انتظار سرنوشت «محمدعلی میرزا» است، اگر روزی در گوشه غربت فرصت فکر کردن پیدا کند ممکن است وجدان خفته‌اش بیدار شود و به او اندکی مجال مرور در حوادث گذشته را بدهد. بدبخت‌ترین و ننگین‌ترین مردم آن کسی است که راه خدمت به وطن را از دست بگذارد و طریق خیانت علنی و آشکار را اختیار کند. ص2

«فراری بغداد» نوکری و بردگی انگلیس را بر پادشاهی ملت خود ترجیح داد. ص2

سعدی چه خوب مکنون ضمیر مرا در این شعر آورده است:

عاقبت گرگ‌زاده گرگ شود / گر چه با آدمی بزرگ شود ص2

رویترز از بغداد خبر داد که : شاه فراری با یک هواپیمای انگلیسی به طرف لندن پرواز کرد- ص 1

سه روز است  که از کودتای احمقانه و فرار خائنانه  شاه فراری می گذرد ظرف این سه روز ملت ایران که در اثر فداکاری و استقامت آخرین پایگاه استعماری را هم در میهن خود در هم فرو ریخت  تظاهرات پرشور و دامنه داری را در سراسر کشور آغاز کرده است.-ص1

امروز جلسه فوق العاده - بقیه از صفحه اول-نظری به قطعنامه پریروز میتینگ ........فرار پسر رضاخان به علت خیانتی که کرده بود و برچیدن بساط زور و قلدری دودمان پهلوی که 32 سال نوکری انگلستان را به جان و دل خریده بودند.ص 2

شاه مستعفی اعلام می شود- پریروز سخنرانان میتینگ..... شاه فراری را مستعفی اعلام کند  و با تشکیل شورای سلطنتی برای آینده مملکت نقشه بریزد.............مردم فریاد می زدند ما شاه نمی خواهیم  و امروز ............. ((جمهوریت)) را نیز در تابلوهای بزرگ........- ص8

شورای سلطنتی تشکیل می شود به قرار آخرین اطلاعی که درباره مذاکرات فراکسیوننهضت ملی با دکتر مصدق به دست آمده...........به موجب آن شورای سلطنتی هر چه زودتر تشکیل یابد.......- ص 8

شاه سه قطعه از جواهرات سلطنتی را دزدیده است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! هیئتی که برای رسیدگی و صورت برداری اموال کاخهای شاه فراری تعیین شده بود امروز به یک نکته جالب توجهی برخورد و آن عبارت بود از اینکه پس از تحقیق درباره جواهرات معلوم شد هفته گذشته سه قطعه : یک انگشتر گرانبها یک گردن بند معروف .....................به وسیله پسر رضاخان دزدیده شده !!!!!!!!!! و با خود  از ایران خارج کرده است. واقعاً از پسر رضاخان که صدها میلیون اموال مردم را غصب کرد و دزدید بیشتر از این نباید انتظار  داشت.- ص 1

اخبار رادیوهای خارجی عکس های محمدرضا و مجسمه های رضاخان برداشته می شود ص1

شاه فراری با هواپیمای (بی او-ا-سی) پرواز کرد- ص 1

ملت بت شکن جوانان پرشور و مبارز احزاب ملی از صبح دیروز اقدام به پائین آوردن مجسمه های دیکتاتور 20 ساله و پسر خیانتکارش نمودند.- ص 1

پس از 32 سال عصر دیروز..........بت های خاندان پهلوی ...... ص 1

ما پیشنهاد می کنیم که مجسمه های دیکتاتور سیه کار را برای ضبط در موزه جنایات خاندان پهلوی نگاهداری کنند.- ص1

طومار سیاه سلطه هولناک دربار پهلوی برچیده شد و محمدرضا روسیاه دلقک دست به سینه استعمار انگلستان در پایان یک توطئه خونین علیه ملت خود به عراق گریخت.-ص 1

جنایات و ستمکاریهایی که این خانواده ننگین در طول حکومت وحشیانه خود نسبت به ملت نجیب و رشید ایران روا داشته بودند دیروز به صورت یک عقده بزرگ و سیاه تاریخی ترکید- ص 1

ملت بت شکن- بقیه از صفحه اول- مردم دلاور تهران بغض و تنفر شدید خود را از راه سرنگون ساختن مجسمه های رضاخان قلدر و فرزند سیه کار او محمدرضا پهلوی ابراز داشتند و با درهم شکستن و واژگون نمودن این مجسمه ها بقایای آثار جنایتکاریهای این خاندان بدکاره را از فضای انقلابی تهران پاک کردند.-ص2

تصمیم احزاب ملی همانطور که ............ تصمیم به واژگون ساختن مجسمه های رضاخان دیکتاتور و پسر خیانتکارش نمودند. و بلافاصله تصمیم..... برای پائین آوردن مجسمه های ننگ و بدنامی از حزب ایران حرکت نمودند ص2

اولین بت که شکسته شد اولین بتی که می بایست شکسته شود  و با شکسته شدن آن انقراض یک خاندان جنایت پیشه و خیانت کار به جهانیان ثابت گردد بتی بود که در میدان بهارستان از رضاخان قلدر قرار داشت.- ص2

مردم ستمکشیده پس از 32 سال که خاندان ننگین پهلوی  خون آنها را در شیشه کرده و برای ارضای حس شهوت و خود پرستی  و نوکرصفتی خود هر روز  جرعه ای از آن را می نوشیدند اکنون می دیدند که دیگر اثری از آن همه قلدری و زورگوئی دیده نمی شود  و برای همیشه بساط مفتضح و ننگ آور دربار پهلوی درهم کوبیده می شود....-ص 2

و بلافاصله جرثقیل ....کمر مجسمه رضاخان دیکتاتور.......مجسمه شخصی که روزی خود را دارای بزرگترین قدرت دنیا می دانست ؟! شخصی که در مدت بیست سال سلطنت ننگین خود صدای هر آزادیخواهی را در گلو ضبط کرده بود. شخصیکه مدرس ها  خفه نموده بود از اوج قدرت به خاک تیره روزی و ذلت سرنگون شد .........و فریاد (مصدق پیروز است) (مرگ بر خاندان پلوی) در سراسر میدان بهارستان شنیده می شد ص2

ملت بت شکن- بقیه از صفحه دوم- اما پس از مدتی..........مجسمه دیکتاتور بیست ساله......... ص7

حرکت به طرف میدان سپه پس از آنکه ....دیکتاتور بیست ساله ..... ص 7

واژگون شدن مجسمه میدان سپه به امید اینکه .... مجسمه یک دیکتاتور بدکاره ....... ص 7

مقدار بیشتر نبود .... دیکتاتور 20 ساله ..... کمر دیکتاتور سیه کار ...... مجسمه رضاخان قلدر ....... ص7

پیشنهاد به دولت دیگر مجسمه های رضاخان قلدر و پسر بدکارش .........اثری از بت های خیانت کاران پهلوی در میدان های بزرگ شهر...... اما ما در اینجا یک پیشنهاد داریم ...... موزه ای از جنایات دوره 32 ساله خاندان پهلوی درست شد این مجسمه های را به عنوان یک دیکتاتور مهیب و خونخوار و سیه رو و اجنبی پرست  در موزه ها قرار دهند. ص7

20سال رضاخان میرپنج  به دستیاری انگلیسها بر گردن ملت سوار بود ، دیروز ملت برای سرنگون ساختن مجسمه او بر گردنش سوار گردید. ص 1

گزارشات جریانات سیاسی روز با فرار محمدرضا پهلوی در حقیقت در سفارت انگلیس  در ایران بسته شد ص1

گزارشات جریانات سیاسی روز بقیه از صفحه اول شور و هیجان مردم......از روز 25 مرداد یعنی روزی که شاه توطئه گر فرار کرد .... محافل مزبور پناهنده شدن محمدرضا پهلوی به سفارت انگلیس در بغداد  با پناه بردن محمدعلی شاه به سفارت روسیه تزاری مقایسه کرده و نتیجه می گیرند که عناصر خائن در همه حال ...........به دشمنان ملت و بیگانگان پناه می برند .........مجسمه های دیکتاتور خیانت پیشه ای سرنگون گردید ، در نظر مطلعین انعکاسی از خشم و غضب ملت نسبت به  کسانی که به منافع و مصالح او خیانت کرده و  مصلحت عمومی را فدای طمع ورزی های بیگانگان نموده اند ص 2

رژیم آینده کشور - ....... با کشف توطئه خائنانه اخیر و فرار محرک اصلی توطئه  سلطنت از خانواده پهلوی برچیده شد........ ص2

محمدرضا پهلوی با یک هواپیمای انگلیسی به لندن عزیمت نمود یک مثل عربی .... محمدرضا پهلوی نیز به اصلش مراجعه نمود و به لندن رهسپار شد...

محمدرضا پهلوی بقیه از صفحه اول حرکت او به لندن........ قبل از این تاریخ هم وی به عتبه بوسی اربابان لندنی رفته بود ..... در سال 1327 که انگلیسیها ........ شاه را به لندن احضار کردند ......... و بر اختیارات فراری بغداد افزود ..... رادیوی لندن که گفت  ما رضاشاه را آوردیم پسر را به جای او نشاندند .......-ص 7

اینک همانطوری که .... در بغداد به حضور سفیر انگلیس بار یافت..... عتبه سفیر کبیر انگلیس در بغداد را ببوسد و بعداً در لندن این عتبه بوسی را تکمیل نماید.- ص7

شاهی که در رقاص خانه های اروپا شب ها را به روز اورده و مردی که پدر او حرم مطهر امام هشتم را به توپ بست و ........به چه روئی می خواست به نجف اشرف و کربلای معلاء برو د ؟ - ص 7

او لایق اینست که ابتدا در بغداد عتبۀ سفیرکبیر انگلیس را ببوسد و سپس با هواپیمای انگلیسی به لندن احضار شود و عتبه بوسی را تکمیل نماید ص 7

اکنون ملت ایران .....فرزند خلف رضاخان با دشمنان ایران هم پیمان می شود و علیه آزادی و استقلال کشور کودتا می کند و چون با شکست مواجه می شود به بغداد فرار می نماید و در آنجا به خدمت سفیر بریتانی می رسد و از آنجا به لندن آری برای همیشه میتوان یکنفر را فریب داد ص 7

دیگر ملت ایران فریب نیرنگ دشمنان خود را نمی خورد و برای همیشه به سلطنت پهلوی خاتمه می دهد و همان لندن برای شاه فراری جای خوبی است که هستی غارت شده ملت ایران را بخورد و خدمتگزاری و نوکری لردان لندنی را شیوۀ خویش قرار بدهد. ص 7

محمدرضا پهلوی مال لندن بود و از این جهت به لندن رفت ص7

دیشب در سینماها.... عکسهای پادشاه فراری برداشته شده است ص7

اصناف و احزاب ملی مجسمه دیوخودسری را پائین می کشند ص 1

سخنگوی دولت امروز گفت دیروز در بغداد تظاهراتی بر علیه شاه فراری ایران صورت گرفت. ص 8

امروز هواپیمای حامل شاه فراری بغداد را به مقصد لندن ترک گفت ص 8

 

 

 

 فحش نامه باختر امروز :

 http://s6.picofile.com/file/8237997634/%D9%81%D8%AD%D8%B4_%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1_%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2.rar.html

 

باختر امروز 25 ، 26 و 27 مرداد 1332 :

http://s7.picofile.com/file/8237999100/%D8%A8%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B1_%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2.rar.html

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد